داستان هایی درباره شیطان

شیطان بساط خود را جمع کرد:

از مرحوم جعفردایی، خدمتگذار مرحوم کوهستانی نقل است که گفت: چند روز پس از در گذشت آقاجان، شبی شیطان را به صورت پیر مردی در خواب دیدم که وسایل خود را به دوش گرفته و می خواهد از محل خارج گردد. گفتم کجا می روی؟ گفن: شیخ محمد که فوت کرد، کار من هم تمام شد. بقیه مردم هم که نیازی به من ندارند.

جدال آیت الله کوهستانی با شیطان:

یکی از شاگردان آیت الله کوهستانی می گوید: روزی نزدیک مغرب به حسینیه ایشان آمدم. معظم له را دیدم که داخل حسینیه نشسته و گویا برای نماز آماده می شود. در حالیکه با کسی دعوا و نزاع دارد و این کلمات را تکرار می کرد: برو گمشو، برو گمشو! به خدمتشان رسدم و عرض کردم: آقاجان، با چه کسی سخن می گویی؟ فرمودند: شیطان بود اذیت می کرد.

نقشه قتل پیامبر توسط شیطان:

در بحارالانوار ذکر شده است که شیطان به شکل پیرمردی در دارالندوه حاضر شد و نقشه کشتن پیامبر را به وسیله چهل نفر از قبایل مختلف پیشنهاد کرد و قریش آنرا پذیرفت. ولی خداوند پیامبرش را نجات داد.

جنگ ابلیس و امیرالمومنین:

در آخر الزمان جنگی بین ابلیس و یارانش و امیرالمومنین در منطقه ای از فرات اتفاق می افتد که در این جنگ سخت اول یاران امام علی عقب نشینی می کنند. در آنحال فرشتگان خدا نازل شده و حضرت با حربه ای از نور وارد میدان می شود. وقتی شیطان این حال را می بیند فرار می کند. امیرالمومنین خود را به شیطان می رساند و ضربه ای به او می زند و شیطان و یارانش هلاک می شوند.

فریب قوم لوط:

در روایات آمده است که قوم لوط، انسان های خوبی بودند. ولی شیطان به صورت پسری نوجوان، از انها دزدی می کرد. به ناچار نگهبانی برای خود گذاشتند و او را دستگیر کردند. شیطان به آن نگهبان عمل شنیع لواط را یاد داد و او هم این عمل را به قوم خود یاد داد و فساد اینگونه بین مردم لوط رایج شد.

نصیحت شیطان به مومنین:

روزی ابلیس بر یحیی بن ذکریا وارد شد، در حالی که در دست های او انواع بند و دام بود. یحیی به او گفت اینها چیست؟ ابلیس گفت: اینها شهوات و خواهش های نفسانی بندگانی است که آنها را به دام می اندازم. یحیی گفت آیا من هم از اینها سهم دارم: ابلیس گفت آنگاه که تو غذای سیر بخوری و شکمت را پر کنی، موجب می شود که ما تو را از مناجات و ذکر خدا باز داریم. یحیی گفت سوگند می خورم که دیگر شکمم را از هیچ غذایی پر نکنم. ابلیس هم گفت: سوگند می خورم که دیگر هیچ مسلمانی را نصیحت نکنم.

ابلیس در شمایل مار:

روایت است هنگامی که پیامبر خدا با لشکریانش در جنگ حنین حرکت می کردند، ناگهان پرچمداران جنگ بازگشتند و گفتند مار بزرگی راه را بسته و عبور ممکن نیست. پیامبر نزدیک رفت و مار گفت: سلام بر رسول خدا. من هیثم بن طاح بن ابلیس هستم و به تو ایمان آورده ام. حال با ده هزار نفر از یارانم آمده ام تا تو را یاری کنم. پیامبر گفت: از ما دور شو و یارانت را از سمت راست ما حرکت بده.

حجاج فرزندی از شیطان:

از امام باقر روایت شده است که یوسف، پدر حجاج می خواست تا با همسرش همبستر شود. زنش به او گفت تو ساعتی قبل از این با من همبستر شدی. یوسف از او جدا شد، ولی همسرش باردار شده و حجاج متولد شد. امام باقر او را حجاج بن شیطان صدا می زد. یعنی شیطان به صورت یوسف با زن او همبستر شده و از این مجامعت حجاج متولد شده است.

گمراه کردن ابراهیم:

هنگامی که حضرت ابراهیم می خواست اسماعیل را ذبح کند، شیطان در موارد زیادی برای منصرف کردن او به شکل پیرمردی ظاهر شد ولی نتوانست کاری از پیش ببرد و نیز نزد هاجر، مادر حضرت اسماعیل رفت و خواست از طریق او مانع اجرای امر خداوند گرد، ولی نتوانست.

3 Comments
  1. Attack titan کاربر می‌گوید

    سلام ادمین جان ببخشید این مطالب رو از کجا پیدا کردین؟؟ و در ضمن مقاله عالی بود.

    1. admin
      admin کاربر می‌گوید

      کتاب جن شیطان روح

  2. کاربر می‌گوید

    دمتون گرم ترسیدم

دیدگاه ها غیر فعال است.