سلام خدمت تمام خوانندگان گرامی سایت ایرونی سنتر و وبلاگ سوپر کامیکس.

خوش اومدید به دومین قسمت از سری مقاله انیمه چی ببینیم من سید بهامین هاشمی هستم و هر هفته دوشنبه ها یک انیمه سریالی و یک انیمه سینمایی  به شما عزیزان معرفی میکنم و هفته بعد چهارشنبه هم مقاله نقد و بررسی انیمه های معرفی شده رو خواهیم داشت و امیدوارم بخونید ببینید و لذت ببرید.

خب مقدمه هارو هفته پیش عرض کردم خدمتتون (مقاله هفته پیش و این هفته دارن تو یه روز نوشته میشن پس مقدمه هارو چند دقیقه پیش خدمتتون عرض کردم)و‌ به نظرم نکته خاصی نمونده و بی معطلی بریم سراغ دو انیمه این هفته

Parasyte : The Maxim

نوع : سریال

تعداد فصل : یک فصل

تعداد ایپزود : بیست و چهار قسمت

تعداد ایپزود های فرعی : ندارد

ژانر : وحشت (نه انچنان …حداقل به نظر من اصلا ترسناک نیست) علمی تخیلی _ اکشن

انگل قاعده کلی یه انیمه متفاوت از لحاظ داستانیه که همین باعث شهرت و محبوبیتش شده دقیقا مثل شیگینیکو نو کوجین (اتک ان تایتان) دقیقا مثل توکیوغول…..داستان حول محور  پسری هفده ساله به نام  شینچی ایزومی هست که به صورت اتفاقی انگلی ناشناخته وارد بدنش شده.

انگل ها موجوداتی فرازمینی هستند که برای ادامه بقاء نیاز دارند قبل از بلوغ وارد جسم جانداری شود و در جسم موجود به زندگی خودشون ادامه بدن ; انگل هایی که بتونن مغز میزبانشون رو تصاحب کنند  به صورت غریزی به انسان های دیگه حمله کرده و اونا رو خورده یا میکشن.

حالا داستان در مورد همزیستی انگلی به نام میگی و شینچی هست که به دلیل اینکه میگی تونسته تنها دست راست میزبانش یعنی شینچی رو تصاحب کنه مجبور به همزیستی مسالمت امیز با شینچی میشه و انرژی مورد نیازش رو از غذاهایی که شینچی میخوره رفع میکنه ..

.درادامه داستان شینچی متوجه تعداد زیاد انگل هایی میشه که مغز میزبانشون رو تصاحب کردن و درحال کشتار جمعی انسان ها هستند میشه و با کمک میگی سعی در توقف چرخه حیات انگل ها بر روی زمین داره.

همچنین جزو تنها انیمه هایی هست که بخاطر دوبله بسیار خوبش توصیه میکنم نسخه دوبله شده رو تماشا کنید و لذت ببرید.

Your Name

نوع:سینمایی

مدت زمان : ۱۰۷ دقیقه

ژانر: علمی-تخیلی _ عاشقانه

شاید بشه گفت نام تو مشهورترین اثر سینمایی این روز های صنعت انیمه باشه : یک انیمه عاشقانه که برخلاف فیلم های هندی و ترکی و کره ای مفهوم عشق رو به صورت دیگه و قطعا بهتری بیان میکند.

نام تو  به اندازه ای خوش ساخت و زیبا کار شده که هر فردی در هر سنی میتونه از اون خوشش بیاد مهم هم نیست که اصلا به ژانر رومنس علاقه دارید یا نه چون این انیمه تعریف ژانر رومنس رو تغییر داد و درواقع برخلاف تمامی آثار این ژانر دارای پیچش داستانی بسیار قدرتمندی هست و از عناصر ژانر های علمی_تخیلی هم استفاده شده است که همه اینها باعث محبوبیت بی چون و چرای این انیمه شدن.

داستان انیمه درمورد پسری به نام تاکی تاچیبانا و دختری به نام میتسوها میامیزو هست که  به صورت نامنظم در بین جسم هدیگه تعویض میشدند  (یعنی تاکی در جسم میتسوها و میتسوها هم در جسم تاکی زندگی میکنند) حالا این دو به دنبال پیدا کردن همدیگه هستند که شهاب سنگی به محل زندگی میتسوها هست برخورد میکنه و طبق اخبار تمام ساکنان اون روستا مردند و تماس بین تاکی و میتسوها از بین رفت.

داستان شامل پیچیدگی های زمانی و برگشت به گذشته زیادی هست که میتونه شما رو به راحتی گیج کنه و مجذوب اون بشید.

حتما پیشنهاد میکنم این انیمه زیبا رو تماشا کنید …به جرئت میتونم بگم جزو کم نقص ترین انیمه های سینمایی جهانه و اثر قابل ستایشیه.

خب اینم از قسمت دوم انیمه ببینیم (که هر دوشنبه منتشر میشه) امیدوارم پیشنهادات این قسمت رو هم تماشا کنید و لذت ببرید. منتظر مقاله چهارشنبه هم باشید

نویسنده: سید بهامین هاشمی

سلام خدمت تمامی خوانندگان عزیز سایت ایرونی سنتر و وبلاگ سوپر کامیکس (تبلیغات اونم تو روز روشن)

خیلی وقته وعده و وعید این مقاله رو دادیم که انشاالله این سری مقاله رو تا اخر تابستان داشته باشیم

اما حالا موضوع این مطلب چی هست؟ خب چون من قراره توی حوزه انیمه و انیمیشن سایت فعالیت داشته باشم و خب چند مقاله ای هم در این مورد نوشتم

ولی خب متوجه شدم خیلی از دوستان اصلا با این صنعت اشنا نیستن و خب طبیعتا از مقالات اینگونه استقبال چندانی نخواهد شد بنابراین تصمیم گرفتم تا

پایان تابستان هفته ای دو انیمه (یک انیمه سریالی و یک سینمایی) به شما عزیزان معرفی کنم و در هفته بعدی نقد و بررسی انیمه هفته پیش رو قرار بدم تا دوستانی که میخواهند شروع به دیدن انیمه کنند ولی اطلاعی ندارن چطور باید شروع کنند کمکی شده باشه و هم دوستان بتونند مقالات اینده رو بهتر متوجه بشوند

و اینکه سعی میکنم اگه وقت کردم به صورت نامنظم مقاله تحلیل کاراکتر ها رو هم ادامه بدم

بسیار خب بریم برای معرفی اجمالی دو انیمه این هفته

ereased

نوع:سریال

تعداد فصل : یک

تعداد ایپزود : دوازده

ژانر : درام _ فانتزی _ دلهره آور _ عاشقانه

خب انیمه ایریسد پاک شده (یه جا ترجمه کردن شهری که من در آن گم شدم ………وات؟؟؟مطمئنم مترجم مورد یازده مقاله جناب امامی  رو مصرف کرده بوده

وگرنه اصلا منطقی نیست) گذشته از این موارد این انیمه رو میشه به عنوان بهترین انیمه برای شروع  به انیمه دیدن معرفی کرد شاید بهترین انیمه جهانن باشه اما بخاطر تعداد قسمت های کم و سادگی روایت در عین پیچیدگی داستانش واقعا انیمه موفقی بوده و شما رو غرق در فضای خودش میکنه.

و واقعا بعد از اتمام انیمه دلتون برای اون فضای رمز الود و زیباش تنگ میشه ولی خب این انیمه نقط ضعفی مثل پایان نسبتا ضعیف  و یا عدم غافلگیری انچنانید اره ولی برای شروع هنوزم یه شاهکاره پیشنهاد میکنم تا هفته بعد چهارشنبه حتما این انیمه فوق العاده رو تماشا کنید و لذت ببرید

Kiki’s Delivery Service

نوع : سینمایی

مدت زمان : ۱۰۲ دقیقه

ژانر : فانتزی _ کمدی _ درام _ ماجراجویی

یه اثر خیره کننده و یک انیمه کلاسیک درجه یک توسط خدای انیمه سازی هیائو میازاکی که به پدر انیمه سازی معروفه و یکی از برترین فیلمسازان تمام تاریخ صنعت انیمیشن سازی هست و اگه کار های این کارگردان اسطوره ای رو تماشا کرده باشید میدونید چه چیزی در انتظارتونه : یه داستان ساده ولی زیبا و با فضایی دلنشین و ارامش بخش که ماجرایی عمیق و روان رو بیان میکنه . مثل همیشه میازاکی در عین سادگی مفهوم و راز های بسیاری رو در این انیمه نهفته که توی مقاله هفته بعدی ازش یاد میکنیم اما داستان انیمه درمورد یه جادوگر به نام کی کی هست که به سنی رسیده که باید طبق رسم خاندانش به یه شهر دیگه بره و زندگی مستقل خودش رو تجربه کنه و ماجراهایی براش رخ میده …..

تفاوت اصلی این انیمه با دیگر داستان های کلاسیک از جادوگران اینه که جادوگر ها مطلقا توش منفی یا مثبت نیستند و کارهای خیلی عجیب و غیر عقلانی انجام نمیدن و کاملا مثل انسان های عادی و در کنار اونا زندگی میکنند حتما در اولین زمان ممکن این انیمه محشر رو تماشا کنید تا بفهمید  در پشت این سادگی در داستان چه فضای دوست داشتنی ای رو براتون فراهم میسازه

خب اینم از اولین انیمه چی ببینیم سال امیدوارم انیمه های ذکر شده در بالا رو دنبال کنید از اونها لذت ببرید و یادتون نره هر هفته دوشنبه سری مقاله

“انیمه چی ببینیم؟” با موضوع معرفی انیمه برای افرادی که تازه شروع به انیمه دیدن کردن داریم و چهارشنبه هفته بعدش هم نقد و بررسی همون دو انیمه هفته پیشین رو خواهیم داشت (راستی این هفته چهارشنبه مقاله نقد و بررسی رو نداریم و  طبق برنامه نقد بررسی هرکدوم میره برای چهارشنبه هفته بعد).

نویسنده: سید بهامین هاشمی

ناروتو اوزوماکی یکی از شناخته شده ترین شخصیت های دنیای انیمه است. او قهرمان اصلی مانگایی ژاپنی به همین نام اثر ماساشی کیشیموتو است. او فرد قدرتمندری در انیمه است اما قادر مطلق نیست و توسط بخش بسیاری از شخصیت های انیمه و کمیک شکست می خورد. در ادامه به معرفی ۵ شخصیتی که ناروتو شانسی در برابر آنها ندارد می پردازیم.

۱_ ملیوداس:

ملیوداس رهبر هفت گناه مرگبار از انیمیشنی به همین نام است. ملیوداس به عنوان شخصیت آرام دارد، با اینحال او قدرت و سرعت دیوانه وار و بی همتایی دارد که قدرتمندترین دشمنان او را نیز به ترس و وحشت می اندازد. از آنجایی که ناروتو به شدت به نینجوتسو متکی است. ملیوداس به کمک قدرت، سرعت و مهارت های ذاتی خود می تواند ناروتو را شکست دهد.

۲_ جیورنو جیووانا:

جیورنو جیووانا قهرمان داستان ماجراجویی عجیب جوجو: باد طلایی است که البته این انیمه از معروفیت بالایی در ایران برخوردار نیست. این شخصیت قویترین فرد حاضر در انیمه ای است که خود قهرمان آن می باشد. این شخصیت عملا غیرقابل نابودی است و هر ضربه ای که به قصد آسیب رساندن به او زده شود، بدون نتیجه باز می کردد. با این حال می توان برداشت کرد که عملا ناروتو هیچ شانسی در برابر این شخصیت ندارد.

۳_ جیگن:

جیگن رهبر گروه کارا است. او یک راهب بود که تبدیل به حامل ایشیکی اوتسوتسوکی شد و سرانجام او به طور کامل توسط ایشیکی تصاحب شد. او به عنوان حامل ایششیکی قادر است توانایی‌های مختلف این موجود آسمانی را در بدن خود جریان دهد. توانایی هایی مبتنی بر جادو، تسلیحات، جابجایی اجسام و… او در یک نیرد ایی توانست ساسوکه و ناروتو را شکست دهد. در نبرد تن به تن ناروتو هیچ شانسی برای پیروزی در برابر او ندارد.

۴_ هالک جهان شکن:

این نسخه از هالک نتیجه مدیتیشن و تمرینات هالک برای متمرکز شدن در سیاره ساکار بود و به اون کمک میکرد تا قدرت و خشمش رو بتونه به خوبی کنترل کنه. این هالک تقریبا تمام ابرقهرمانانی که با او روبرو شدند را شکست داد و باعث نابودی و خرابی بسیاری بر زمین شد. حتی اگر ناروتو در حالت جانور دم دار باشد که سطح قدرت او را به شدت ارتقا می دهد. باز هم در برابر این هالک هیچ شانسی ندارد و محکوم به نابودی است.

۵_ کریتوس خدای جنگ ۳:

کریتوس را همه می شناسند و قدرت و توانایی های کریتوس بر هیچ کس پوشیده نیست. او سلاخ خدایان است و زئوس، خدای خدایان نیز نتوانست در برابر او کاری از پیش ببرد. شاید ناروتو مهارت های خاص خود را داشته باشد و در قویترین حالت خود فشار زیادی به کریتوس وارد کند اما در حالت دیوانگی کریتوس، ناروتو هیچ شانسی در برابر کسی که تمامی خدایان حتی خدای مرگ و جنگ و خواهران زمان را کشت ندارد.

در ادامه نقد و بررسی انیمه حمله به تایتان تصمیم بر تحلیل روانشناسی و شخصیتی کاراکتر ها نیز گرفتم در این قسمت قصد داریم ارن یئگر شخصیت اصلی انیمه تایتان حمله کننده (که به اشتباه به حمله به تایتان (اتک ان تایتان ) ترجمه شده است) گرفتم با ما همراه باشید……

روند تکاملی شخصیت

برای این مقاله زیاد نمیخوام به موارد ابتدایی و کلی بپردازم زیرا که خب گفتن زندگینامه کاراکتر و …. برای افرادی مناسبه که انیمه رو ندیدن ولی این تحلیل یک معرفی نیست بلکه یک تحلیل شخصیتیه که به کسانی که انیمه رو مشاهده نکردند پیشنهاد نخواهد شد چراکه درکی از موارد ذکر شده نخواهند داشت

گذشته از این مسائل همگی میدانیم در سن نوجوانی ما چیزی بنام بلوغ شخصیتی داریم بدین معنا که فرد به دنبال کمال گرایی است به دنبال معنای موجودیت حیات زندگی مرگ و نظم در افرینش در این دوره اگر فرد نتواند خود را بشناسد قطعا نخواهد توانست محیط پیرامون خود را نیز درک کند و این اتفاق فرد را ممکن است منزوی سازد و او را از جامعه طرد کند اما در مورد ارن اینگونه نیست زیرا که او در کودکی به هدف خود پی برد و خود را شناخت البته او یک بحران شخصیتی معنایی را داراست او همواره در زندگی خود احساس کمبود میکند او همواره از اسارت رنج برده و میترسد او همواره دنبال ازادیست این ازادی هم خلائی در زندگی او و هم هدفی در زندگی وی است این خلاء باعث تحرک و اراده ای پولادین برای او شده و در کنار ان تبدیل به یک کمپلکس روانی شده زیراکه او در ازادی افراط دارد او هرگز خود را ازاد نمیبیند او خود را شناخته اما محیط پیرامون خود را خیر و این اتفاق دقیقا در همان دوره تکامل شخصیتی وی رخ داده است که بجا اینکه او را منزوی و طرد شده کند او را دچار یک بحران و دگرگونی شخصیتی کرده وی برای ازادی هرکاری میکند حتی قتل!! او اولین بار در ۹ سالگی ۴ نفر را کشت و این یعنی او در دورانی که هنوز عقل فکر درک و فهمش به کمال نرسیده بود خود را درگیر مسئله ای به بزرگی قتل کرد و این تاثیر در سنی که فرد به تکمیل شخصیتی نرسیده تاثیری جبران ناپذیر بر فرد دارد مانند وقتی که بچه ای چهارساله را با عقاید خود بزرگ کنید و افکار خود را به فرد تحمیل کنید نتیجه چیزی جز پریشانی روانی نبوده و در بزرگسالی از او فردی افراطی میسازد و چه بدتر انکه عقاید تحمیل شده اشتباه باشند و وقتی فرد بزرگتر شود در جامعه تاثیر عقاید خود را ببیند و با وقعیت مواجه شود در این صورت وی به اینکه اشتباه میکرده پی میبرد ولی بازهم نمیتواند عقایدی که از کودکی با او بوده را کنار بگذارد در نتیجه وی به فردی دارای دو قطبی شخصیتی تبدیل میشود در این مورد میتوان به شخصیت راینر براون نیز اشاره کرد که در مقالات اینده بیشتر در مورد او صحبت کنیم

این تغییرات باعث و بانی تحولات ذهنی ارن در فصل چهارم و تکامل شخصیتی او در این مورد شده است

قدرت طلب،دیکتاتور،ازادی خواه یا دیوانه

کدامیک؟؟؟

در این مورد بحث کمی سنگین است

ارن قطعا فردی ازادی خواه است اما نه برای خود بلکه برای دیگران ، زیرا که او خود را ازاد میداند و دیگران را برده ، که درواقع این یعنی او برده ازادیست باز هم اشاره میکنم که او جاه طلبی ای بی حد دارد که این موجب قدرت طلبی بر وی میشود اما او قدرت را برای قدرت نمیخواهد بلکه برای کمال میخواهد ان هم نه کمال خود بلکه کمال دیگران زیرا او خود را فردی کامل میداند و میخواهد همه و همه مانند خودش تغییر کنند پس در این مسیر دست به هرکاری میزند حتی فدا کردن دیگران و البته خودش

در این زمینه باید دانست که ارن برای انکه بشریت ازاد باشد انها را مجبور به ازادی میکند یعنی انها را محدود به ازادی میکند و این یعنی تناقض در عقیده های خود که باعث همان اتفاق مذکور در بالا شده یعنی تغییر ناگهانی افکار و عقاید البته در ظاهر در این مورد در ادامه توضیح خواهیم داد

ارن را نمیتوان یک فرد مستبد دیوانه یا یک ویلن خواند و همانطور هم نمیتوان او را قهرمانی دید از اسمان،چرا که هنوز به واقعیت درمورد او و افکارش        پی نبرده ایم از طرفی او میتواند مانند لولوش لامپروژ تنها دوستانش را فریب داده باشد و انها را از خود دور کرده تا با این کار مارلی را که از گذشته انها را شیطان میخوانده است سرکوب کند و به مردم پشت  دیوار بفهماند که انها نیز مانند خودشان انسان هایی هستند که نه شیطانند نه خدا و همینطور هم ممکن است به کلی شاهد تغییر شخصیتی در وی بوده باشیم و واقعا خواهان جنگ باشد هرچند او از همان دوره نوجوانی و بلوغ شخصیتی وقتی به دریا رسید گفت اگر انسان های ان رف اقیانوس را بکشیم ازاد خواهیم بود؟؟تمامی این افکار و عقاید حول یک محور میچرخند ، به قول خود او:

من از کودکی خودم بودم ، از وقتی چشم باز کردم ازاد بود و هرکسی که سعی کرد ازادی مرا بگیرد من هم بیدرنگ بزرگترین ازادی وی را گرفتم:           زندگی اش…..

سه دوست

ارن ، آرمین ، میکاسا

وقتی اسم شیگینیکو نو کوجین می اید در نگاه اول کاراکتر اصلی داستان ارن یئگر دیده میشود غافل از انکه این انیمه هیچگاه یک قهرمانو یک کاراکتر اصلی نداشته ، ندارد و نخواهد داشت …همواره این سه دوست مکمل همدیگر بودند و برای شناخت ارن باید بهترین دوستانش را هم درک کرد

ارمین ارولت:پسری ریز جثه ، بسیار ضعیف از نظر بدنی ، نابغه از نظر ذهنی ، مو های زرد و چشمان ابی

ارمین همواره از کودکی مورد ازار و اذیت دیگران قرار میگرفت او ذهنی خلاق و البته کنجکاو بود درواقع اون ارزوی دیدن عجایب در جهان بیرون از دیوار را داشت او معتقد بود در بیرون از دیوار هم زندگی در جریان است و به دلیل انکه در ان زمان مردم جاهل تنها علاقه به خوردن و خوابیدن و مانند گاو و گوسفند زندگی کردن را داشتند و زندگی بیرون از دیوار را حماقت محض میدانستند با شنیدن حرف های ارمین سعی در متقاعد کردن او نسبت به اشتباهش داشتند اما ارمین با ذهن پرشورش انها را به اشتباه خود متوجه میکرد و از انجا که این حقیقت برای انها غیر قابل هضم بود صرفا بجای بحث با او که میدانستند موجب ضایع شدنشان میشد اورا کتکی زده و در کوچه و خیابان ول میکردند

چیزی از گذشته ارمین و پدر و مادرش نمیدانیم بجز انکه او در روزی که دیوار ها فروریخت ازکتابخانه ای کتابی ممنوعه دزدیده بود که در ان از وقایع بیرون دیوار غار های نمکی دریا و اقیانوس و اب های اتشین (مواد اتش نشانی ، مواد مذاب) نوشته بود و از ان پس به خود قول داد روزی ان ها را از نزدیک ببیند

همچنین او در کودکی با پدربزرگ فقیر و کشاورزش زندگی میکرد که بعد از فرو ریختن دیوار ماریا به دیوار رز پناه برده بودند ولی بخاطر تراکم جمعیت زیاد دولت افراد زیادی از کشاورزان فقیر را برای به اصلاح بازپس گیری دیوار بی هیچ سلاحی به بیرون دیوار ها فرستاد تا بلکه کشته و جمعیت کمتر شود و اذوقه غذایی به همگان برسد

اون پس از کشته شدن پدربزرگش به مانند ارن و میکاسا یتیم ماند و در کنار ان دو زندگی کرد و به هنگ شناسایی ملحق شد

میکاسا آکرمن:دختری از خاندان آکرمن و از مادری اسیایی ، بسیار قدرتمند از لحاظ بدنی و مهارت های رزمی ، اراده ای ضعیف ، وابستگی شدید به خانواده و ارن یاگر ، موهای سیاه و چشمان مایل به قهوه ای

مانند ارمین از کودکی و تولد میکاسا نیز اطلاعات زیادی در دسترس نیست مادر وی از خاندان اسیایی که بسیار نژاد کمیابی بودند و پدرش نیز از نژاد مردم اروپایی بوده است…..پدر ارن گریشا دکتر این خانواده بوده و پسرش ارن را برای انکه در گذشته توسط قدرت تایتان حمله کننده اینده را دیده بود و ارن ارمین و میکاسا را سه دوست نامیده بود تصمیم گرفت تا ارن و میکاسا را با هم اشنا کند البته در همان روز چهار مرد تاجر به خانه ی میکاسا رفته مادر و پدرش رو کشته و خودش را نیز اسیر گرفته بودند تا به دیوار مرکزی برده و او را بفروشند ، ارن در حینی که تنها ۹ سال داشت سه نفر از تاجر ها را کشته و در حینی که مرد چهارم او را به قصد کشت گرفته بود با دستور به میکاسا خون اکرمن او را فعال و او را وادار به حمله کرد

بعد از این حادثه نیز میکاسا در خانه یئگر ها بزرگ شد و پس از فروپاشی دیوار و مرگ مادر ارن او نیز بی خانمان شد ، از نقاط ضعف  میکاسا اکرمن میتوان به ان اشاره کرد که وی از خود هیچگونه اختیاری نداشته و مدام درحال تقلا زدن برابر قدرت اکرمنی  خود است به همین علت او نمیتواند خوب تمرکز کند و بین خودش و ارن (که اولین بار به او دستور و نیروی او را بیدار کرد) در حال تغییر شخصیتی است

نقطه مشترک  ارمین و میکاسا با ارن این است که ارن به انها مفهوم ازادی و کمال طلبی را اموخت همانگونه که میکاسا قبل از دیدن ارن دختری معمولی و قانع بود و ارمین هم پسری بود که در برابر زورگویی دیگران از خود دفاع نمیکرد ولی با دیدار با ارن از ان پس ارن را مانند کوهی پشت خود میدید

اما ارن همواره در تلاش است که این وابستگی را از میان خود و مخصوصا میکاسا بردارد زیرا که میداند او روزی کشته میشود و اگر این وابستگی همواره امتداد پیدا کند میکاسا نیز بدون او امیدی به زندگی نخواهد داشت درست مانند لحظه ای که همه فکر میکردند ارن توسط یک تایتان کشته شده و مانند انچه ذکر شد ارمین و میکاسا امیدی برای مبارزه نداشتند تا جایی که میکاسا وقتی در حال مرگ بود غریزه اش بیدار و در برابر مرگ ایستادگی کرد.

تایتان یا انسان؟

در روز فروپاشی دیوار ها ارن به خود قول داد تا روزی نسل تایتان ها را منقرض کند_پنج سال بعد طی حادثه ای متوجه شد خود او نیز یک تایتان است در این شرایط یعنی فرد خودش همان چیزیست که از ان هراس داشته و تنفر میورزید اما ارن با همه اینها میخواست همان چیزی بماند که دوست داشته یعنی با اینکه یک تایتان بود همواره به دلیل وابستگی اش به بشریت نمیخواست این حقیقت را بپذیرد و این فرار از حقیقت موجب خاموشی حقیقت نیست بلکه تنها ان را به عقب می اندازد و در روزی که دیگر دیر شده است گریبان انسان را خواهد گرفت

ولی داستان در جایی پیچیده تر میشود که مشخص میشود تایتان ها نیز انسان بوده و دشمن اصلی انسان ها خودشان هستند و موضوع اصلی هم این است که پدر ارن در جوانی بیرون دیوار ها و در قلمرو دشمن میزیسته است ، هرچند به این موضوع اشاره نشد ولی ارن خود را بین یک الدیایی و یک مارلیایی گم کرده بود بین یک انسان و یا یک تایتان”ولی او اراده ای مستحکم و پولادین داشت و همین باعث شد که برخلاف هر فرد دیگری خودش اینده خودش را انتخاب کند او بود که انتخاب کرد انسان باشد یا یک دیو مارلیایی باشد یا الدیایی اهل پارادیس باشد یا جهانی بیرون از دیوار شیطان باشد یا انسان ازاد باشد یا اسیر زنده باشد یا بمیرد…

اراده پولادین : کلیدی برای راهگشایی:

یکی از عناصر شاید کلیشه مانند انیمه این است که شخصیت اصلی داستان فردی عاجز و ضعیف است ولی با اراده پولادین خود به مرور زمان خود را قدرتمندتر و قدرتمندتر میکند این کلیشه شاید تکراری ولی خسته کننده نشده است

از این ها گذشت کنیم معیار محبوبیت ارن اراده راسخ و عظیم اوست که با در بر گرفتن آن ضعیف های خود را میپوشاند و به او قدرت ازادی میبخشد او ذاتا فردی آزاد بوده و هست ولی هرگز به آزادی بسنده نمیکند او هرگز از لذت ازادی سیر نمیشود و همواره در پی آن بوده اما نکته ای در این مورد وجود دارد کاراکتر ارن فردی احساسی میباشد که اکثرا به جای عقل خود به احساست خود گوش میدهد و این باعث ضعف منطقی و حفره مفهومی برای اون میگردد همان ضعف منطقی که به خاطر ان اورئو پترا و دیگر اعضای جوخه لیوای کشته شدند _ همان ضعفی که بخاطر هدفی به بزرگی ازادی الدیا ساشا فدای ان شد همان ضعفی که در کودکی بخاطر ان گریبانگیر قتل شد و در حمله به لیبریو هزاران کودک بیگناه و غیر نظامی را کشت و بله……..تمامی این اتفاقات از کشته شدن جوخه لیوای تا قتل عام هزاران زن و بچه بیگناه در عین بی منطقی منطق عظیمی در پشت خود داشت _ اگر جوخه لیوای نمیمرد ارن توسط آنی لئون هارت دزدیده و الدیا برای همیشه نابود میشد چراکه تنها ستون پایداری که انها را نگه داشته بود تایتان بنیان گذار یعنی ارن بود _ اگر ساشا نمیمرد گابی هرگز با واقعیت خود رو به رو نمیشد _ اگر ارن در نه سالگی سه نفر را نمیکشت میکاسا به برده داری گرفته و ارن هرگز نمیتوانست او را ببیند _ اگر کودکان در لیبریو نمیمردند سران ارشد مارلی نیز کشته نمیشدند و در نتیجه با نقشه حمله به پارادایس جزیره بهشت برای همیشه نابود و الدیایی های افتخاری نیز کشته میشدند و تمامی این منطق ها در هاله ای از ابهام قرار دارند چرا که نمیتوان گفت ایا عمل ارن درست یا نادرست بوده و تمامی این پارادوکس ها ساخته اراده ای پولادین است که میگوید برای اهداف بزرگ باید اعمال بزرگ انجام داد و برای اعمال بزرگ اهداف و اعمال کوچکتری فدا خواهند شد

حقیقتی تلخ اما واقعی………..

تنفر از دنیا یا خواهان صلح برای همگان؟

در نگاه اول این مسئله بسیار ساده است چراکه پس از غرش پاسخ این سوال داده شد اما ایا این واقعیت است؟ مشخص نیست

از طرفی در زندگی ارن بارها دیده شده است که او از کشتن برای رسیدن به اهدافش هیچ ترسی ندارد حال کشتن دو انسان صدها تایتان یا کل جانداران روی

سیاره زمین ولی این کشتار ها بخاطر تنفر بوده یا ترحم؟ ابتدا باید دانست ارن از جنگ متنفر بوده روزی که مادرش در مقابل چشمانش کشته شد او قسم به

پایان جنگ داد،اما چگونه؟؟؟با کشتار

در حقیقت ارن کشتار را راهی برای صلحی واقعی میداند

جهانی که خواهان صلح باشد باید هم پیمان شود و برای هم پیمان بودن اجبار است بر اتفاق نظر داشت.

و بین امپراطوری و مردم مارلی الدیا و باقی جهان هیچ اتفاق نظری وجود نداشت و دقیقا به همین خاطر هرگز در این تاریخ چند هزار ساله صلحی به وجود

نیامد و ارن با فدا کردن روح خود خواهان به وجود امدن این صلح است ; در واقع او خود را به شیطانی تبدیل کرده تا انسان های دیگر در پی کشتن او با یکدیگر صلح کنند ………با فرض درست دانستن این تئوری کاراکتر لولوش لامپروژ را میتوان تا حد بسیاری به او تشبیه کرد در واقع فداکردن جان جسم و روح خود برای پایان دادن به جنگ کشتار و فساد در دنیا با به وجود اوردن جنگ کشتار و فسادی در خود

سخن آخر

ارن را میتوان منجی و در عین حال قاتلی دانست که با خون زیادی از خون بسیار زیادتری پیشگیری میکند

و در نهایت او نه یک قهرمان و نه یک شرور بلکه شخصیتی خاکستری دارد و یک نماد برای جمله معروف برای اهداف بزرگ باید افرادی کوچک فدا شوند است…

نویسنده: سید بهامین هاشمی

سلام دوستان امروز میخوایم براتون تایتان‌هایی که لیوای نمی‌تواند آنها رو شکست دهد و تایتان‌هایی که می‌تواند چون اگر طرفدار حمله به تایتان باشید شاید این سوال براتون پیش اومده باشه که قویترین سرباز بشریت میتونه از پس کدوم تایتان ها بر میاد و از کدوم ها بر نمیاد امروز ما به این سوال شما پاسخ خواهیم داد در ادامه با ما همراه باشید

تایتان ارابه : می‌تواند

تایتان ارابه سرعت زیادی داره که تنها چیز خوبی هست که دارا ولی نمیتونه لیوای رو شکست بده چون لیوای با دستگاه مانور سه بعدی هم سرعتی تقریبا برابر با اون داره و از مهارت شمشیرزنی بالایی برخوردار هست و همونطور که تو فصل ۳ حمله به تایتان‌ها دیدیم ارابه با اینکه داشت با نهایت سرعت میرفت ولی لیوای داشت بهش نزدیک میشد و زیک احساس خطر کرد و چند تایتان عادی (بی عقل) که اونجا بودن رو سمت لیوای فرستاد هر چند لیوای هر کدوم رو تو چند ثانیه می‌کشت و اینجا لیوای میتونه تایتان ارابه رو بکشه چون میتونه با مهارت شمشیرزنی که داره اون رو بکشه.

تایتان آرواره: می‌تواند

تایتان آرواره از اسمش هم معلوم هست که آرواره قدرتمندی داره و میتونه هر چیز رو بشکنه همونطور که تو فصل ۴ حمله به تایتان‌ها دیدیم ارن صاحب تایتان چکش جنگی رو تو دهان تایتان آرواره گذاشت و فکش رو فشار داد و اون کریستال قدرتمند شکست و اگه دقت کرده باشید تو فصل ۴ حمله به تایتان تایتان آرواره خواست گردن ارن رو گاز بزنه که لیوای اومد و فک اون رو پاره کرد و اون دیگه نمیتونست گاز بگیره اگه لیوای همین کار رو در جنگ با تایتان آرواره دوباره انجام بده به راحتی میتونه پیروز جنگ باشه و گالیارد رو شکست بده چون توانایی گاز گرفتن رو از اون میگیره و با توجه به زود درمانی تایتان ها لیوای باید در کوتاه ترین مدت اونو بکشه.

تایتان ماده : می‌تواند

همونطور تو حمله به تایتان دیدیم لیوای (به کمک میکاسا)تونست تایتان ماده رو شکست بده و ارن رو از دهنش در بیاره (هر چند بدون کمک میکاسا میتونست)و همونطور که ذکر شده لیوای قویترین سرباز دنیا هست و همونطور که گفتیم تو حمله به تایتان دیدیم لیوای چشم‌های تایتان ماده رو پاره کرد و تونست براحتی ارن رو از دهانش در بیاره ولی تایتان ماده از سرعت بالایی برخوردار هست و از تایتان مبارز سریعتر است و توانایی رزمی خوبی داره دیدیم که تایتان ماده با استفاده از توانایی زرهی خودش سر تایتان مبارز رو آب تنش جدا کنه مگرنه قدرت تایتان تایتان مبارز بسیار بالاتر از تایتان ماده هست و اگه دقت کرده باشید تایتان ماده داشت از ضربات تایتان مبارز جاخالی میداد ولی یه ضربه تایتان مبارزه بهش خورد و تایتان ماده حتی به هوا پرتاب شد!!!!پس نشون میده توانایی رزمی و سرعت تایتان ماده بوده که باعت پیروزی او شده و توانایی سخت سازی که بهش کمک میکنه ولی لیوای باز هم با مهارت تایتان کشی بالایی برخوردار هست و میتونه با ضربات شمشیرش تایتان ماده رو بشکه و همونطور که ذکر شد سرعت بالایی هم داره که سرعت لیوای به همراه مهارت و قدرت او برای این تایتان مشکل ساز خواهد بود.

تایتان حیوان: می‌تواند

اینکه کاپیتان لیوای می‌تواند تایتان حیوان رو شکست دهد قطعی است چون تا به حال ۳ بار او را شکست داده است پس می‌تواند برای بارهای بعدی هم او را شکست دهد حتی کریستال‌های تایتان حیوان هم جلوی لیوای اثری ندارد زیرا در فصل ۳ حمله به تایتان‌ها لیوای کریستال تایتان حیوان را خرد کرد پس کاپیتان لیوای در این جنگ هم پیروز می‌شود

تایتان زره پوش : می‌تواند

گروه هنگ اکتشاف در فصل ۳ با این که تایتان زره پوش بدنش رو سخت کرده بود با استفاده از نیزه صاعقه آسیب های مرگباری به اون زدن و لیوای هم که از بقيه اعضای گروه شناسایی بسیار بسیار قدرت و سرعت و هوش و مهارت و حواس بهتری داره پس اون هم میتونه با استفاده از نیزه صاعقه اون رو شکست بده ولی کار سختی در پیش خواهد داشت زیرا برای شکست دادن راینر نیزه صاعقه بسیار زیادی استفاده شد که برای لیوای هم همینطور خواهد بود و امید واریم در پارت سوم فصل ۴ این انیمه بسیار جذاب شاهد این نبرد جذاب باشیم.

تایتان حمله : می‌تواند با اختلاف بسیار کم در حد ۲ درصد

تایتان حمله کننده با استفاده از توانایی سخت سازی اجازه نمی‌دهد تا لیوای او را شکست دهد چون سخت سازی ارن از سخت سازی تایتان حیوان و تایتان میمون بالاتر است و اینکه او از قدرت بالایی برخوردار است و کار رو برای کاپیتان لیوای خیلی سخت میکنه ولی لیوای اگه با نیزه صاعقه به ارن حمله کنه معلوم نیست میتونه کریستال ارن رو بشکنه یا نه ولی اگه سخت سازی ارن و نیزه صاعقه لیوای رو حساب نکنیم لیوای برنده است می‌تواند با سرعتی که دارد سریعا خودش رو به گردن تایتان حمله کننده برسونه و کار رو تموم کنه چون اگه دقت کرده باشین در جنگ با تایتان ماده در ۱ الی ۲ثانیه خودش رو از دست‌های تایتان ماده به چشم‌هاش برسونه ولی با اختلاف کم پیروز است

تایتان عظیم الجثه: نمی‌تواند

اگه در فصل ۴ حمله به تایتان‌ها دیده باشین آرمین با تبدیل شدن به تایتان عظیم الجثه تمام ناو های دوروبر رو نابود کرد و مردم های زیادی رو کشت و می‌تونه تو همون اول کار که تبدیل بشه با انفجار عظیمی که رخ میده کار لیوای رو تموم کنه و به راحتی پیروز جنگ باشه

تایتان بنیانگذار: نمی‌تواند

تایتان بنیانگذار با استفاده از ۲۰۰۰۰۰۰۰ تایتان عظیم الجثه(تایتان عظیم جسته برتولت و آرمین ۶۰ متر هستند ولی این تایتان‌ها ۵۰ متر )میتونه کل دنیا رو با خاک یکسان کنه چه بسا به یک انسان ولی این یک انسان(لیوای)میتونه کارهای بزرگی انجام بده و تا حدی قدرت داره که میتونه بیشتر تایتان های شیفتر رو بکشه و به عنوان قویترین سرباز بشریت ازش یاد میشه ولی نمیتونه جلوی تایتان بنیانگذار کاری از پیش ببره چون این تایتان قادر به از بین بردن خاطرات الدیایی ها میباشد و میتواند همین کار با لیوای نیز انجام دهد هر چند که اگر این کار را هم نکند با قدرت تایتان های دیواری او کاری از پیش نخواهد برد

تایتان چکش جنگی : نمی‌تواند

تایتان چکش جنگی بعد از تایتان بنیانگذار و تایتان عظیم الجثه به عنوان قویترین تایتان هست و با توانایی سلاح ساختنی که داره میتونه کارهای زیادی رو انجام بده ولی نقطه ضعف دارد اگر راه ارتباطی مالک تایتان چکش جنگی و تایتان رو که به شکل یک کابل گوشتی هست رو پاره کنیم کارش تومه و ارن این کار رو انجام داد و پیروز شد البته اگر لیوای رو با قدرت واقعی وار همر تایتان مقایسه کنیم پوست سخت بدنش به همراه توانایی ساختن سلاح لیوای رو مغلوب خواهد کرد و کار لیوای تموم میشه البته با اختلاف کم چون نباید لیوای رو دست کم گرفت و با استفاده از چند نیزه صاعقه شاید بتونه اون رو بشکنه کنه ولی شاید تایتان چکش جنگی اجازه نده که اون به کار خودش ادامه بده

امیدوارم براتون جالب بوده باشه.

نویسنده: محمدرضا ابراهیمی

همونطور که میدانید  ۱۹ دی ماه سال ۱۴۰۰ فصل چهارم یا اخر انیمه حمله به تایتان که قرار بود دو بخشی باشه آغاز شد. اومدیم با نقد و بررسی اولین قسمت از پارت دوم فصل چهارم حمله به تایتان یه به عبارتی قسمت هفدهم فصل آخر.

بخش نقد و بررسی این قسمت شامل :

نکات پنهان این قسمت

تئوری های شایع شده در فضای مجازی با بیشترین ترند ها

اوپنینگ او تیتراژ آغازین

پیشبرد داستانی نسبت به فصل گذشته

کیفیت گرافیکی انیمه

موسیقی و صداگذاری

و اندینگ و تیتراژ پایانی.

قبل از خواندن مقاله به دو نکته متذکر میشوم:

۱_ تئوری ها و نکات پنهان انیمه تنها بر اساس اطلاعات داده شده تا به اینجای انیمه بوده و تئوری های مربوط به آینده آن نیز تنها حدس و گمان های شایع در ترند توییتر فیسبوک و دیگر شبکه های اجتماعی میباشد لذا اگر تا به این قسمت از انیمه را مشاهده کرده و نگران اسپویل شدن داستان طبق اطلاعات مانگا هستید اطمینان کامل داشته باشید که هیچکدام از این تئوری ها به صورت قطع ممکن نبوده و تنها حدس و گمان است

۲_ اگر مانگا را مطالعه کرده اید و درمورد درستی یا نادرستی تئوری ها و نکات و یا در مجموع هر کامنتی که داستان آینده انیمه را لو بدهد به هیچ وجه تایید نخواهد شد.

و نکته دیگر آنکه اگر قصد دیدن انیمه را دارید و یا به این قسمت نرسیده اید به هیچ عنوان این مقاله را مطالعه نفرمایید

بررسی قسمت هفدهم از فصل چهارم

نکات پنهان این قسمت

۱_لیوای زنده است !

جالب است بدانید این نکته به هیچ وجه قرار نبوده پنهان باشد و یا غافلگیری خاصی در نمردن این کاراکتر وجود داشته باشد چرا که با کمی دقت متوجه داستان خواهید شد که در زمانی که یگریست ها اقدام به زدن تیر خلاصی به لیوای بودند هانجی (به دروغ) گفت او مرده!

و در زمانی که سرجوخه یگریست ها به هانجی گفت تا لیوای را به او نشان دهد تا نبض اورا بگیرد هانجی هیچ حرکت خاصی نکرده بود و اگر زیک از شکم آن غول بیرون نیامده بود و قطعا نه هانجی از انجا زنده بیرون می آمد و نه لیوای

و بعد از این اتفاق نیز هانجی بدن نیمه جان لیوای را برداشت و فرار کرد اما این تنها نکته نبود ……لیوای شاید زنده بماند ولی احتمال اینکه بتواند دوباره مبارزه کند بشدت کم است چرا که یک دست او قطع شده و یک چشمش کور شده است اما این احتمال قطعی نیست چرایی این را نیز در بخش تئوری ها توضیح خواهیم داد

۲_زیک کشته شده بود و توسط یمیر دوباره خلق شد

پس از انفجار نیزه صاعقه در بدن زیک او قطعا متلاشی شده و مرده بود اما یک تایتان تحت کنترل فردی که احتمالا یمیر بوده اورا در بدن خود میگذارد و زیک روح خود را در مکان مجرا ها که به توجه به زنده بودن یمیر در آنجا جایی فراتر از ابعاد زمان و مکان دنیای عادی است رفته بود بنابراین روح زیک به دنیای دیگر…….(که برای درک راحت تر میتوان ان را به دنیای آخرت هم تشبیه کرد) رفته بود و طبق گفته خودش یمیر با اب و خاک جسم زیک را خلق کرد و ساخت بدیهی است که زیک در آنجا دوباره به زندگی بازگشت …اما چرا؟؟ چگونه یمیر پس از دو هزار سال هنوز زنده بوده؟؟ آیا یمیر تجسمی از خدا است؟؟ چگونه میتواند انسان را خلق کند؟قدرت های او در چه حد است؟ و از همه مهمتر …..چرا به زیک کمک کرد؟؟ زیک قصد عقیم نمودن نسل الدیا و منقرض کردن انها و به اصطلاح رستگاری ابدی آنها را داشته همان نسلی که یمیر بنیان گذارش بود ..آیا یمیر هم میخواهد نسل الدیا منقرض شود و در این راه به یئگریست ها و زیک و یلنا کمک خواهد کرد؟؟ این ناگفته ها را برخی را با حدس ها و گمان ها پاسخ داده و برای باقی آن در انتظار قسمت های بعد مینشینیم…

۳_مسیر ها فراتر از زمان و مکان هستند

بله چیزی که واضح است این بوده که مسیر ها فراتر از ابعاد زمان و مکان در دنیای اصلی میباشند و از انجایی که یمیر در انجا زنده بود این احتمال خواهد رفت که انجا جهانی برای روح اشخاصی که وارث قدرت یمیر بوده اند میباشد و هر مسیر را نیز میتوان به این تشبیه کرد که هر الدیایی توسط مسیر به باقی افراد این نژاد متصل بوده و در نهایت در یک نقطه به همدیگر میرسند

۴_ ارن : قهرمان یا ویلن ؟

خب همه شما خوب این نکته را میدانید که شخصیت اصلی این انیمه ارن یئگر یک شخصیت دمدمی مزاج تا حدی خشن و در عین حال احساساتی دارد که تا قبل از مرگ مادرش نیز این موضوع بر همگان اشکار بود که اون علاوه بر احساساتی بودن یک فرد ازادی طلب نیز بوده و هست

به صورتی که تنها ترس او را میتوان قوانین و محدودیت ها دانست که در ابتدا میخواست از دیوار ها بیرون برود سپس میخواست دریا را ببیند ، اقیانوس ، صحرا ،غاز های نمکی، جنگل و……. اما او هیچوقت سیر نشده و از رسیدن به خواسته خود لذتی نمیبرد چرا که همیشه و هر ثانیه به اهداف بالاتر قدرت بیشتر سرزمین بزرگتر و رستگاری بیشتر فکر میکند بعضا افراد این حس او را قدرت طلبی میدانند و بعضی هم او را دارای سادیسم روحی میدانند

که در رابطه با این سخن میتوان اشاره کرد که ارن بیشتر تا یک فرد قدرت طلب فردی ازادی طلب بود و به نوعی اکثرا این دو توسط انسان ها به اشتباه گرفته میشود در واقع ارن مانند لایت یاگامی دارای کمپلکس روانی است و اما کمپلکس روانی دارای زیرشاخه هایی بسیار است برای مثال لایت یاگامی مبتلا به کمپلکس خدا شدن یا عقده خدا شدن بود اما ارن را میتوان یک فرد دارای « Freedom complex» دانست فردی که عقده روانی ای دارد که در طی ان برای خود آزادی بینهایت را طلب میکند اما تفاوت ارن با دیگران این است که به نوعی علاوه بر فریدام کمپلکس دارای نوعی حس پادشاهی و تا حد کمی قدرت طلبی داراست که طی این فرایند باعث این خواهد شد که او خواستار اصلاح همگان شود و میخواهد همه انسان ها مانند خودش ازاد باشند و به اصطلاح مانند گاو و گوسفند های یک تویله نباشند که این دیدگاه او تا حدی درست است اما وقتی عمیق تر شویم میبینیم او درحال محدود کردن دیگران مبنی بر نامحدود شدنشان است یعنی میخواهد دیگران مانند خود او ازاد باشند و در این راه انها را مجبود میکند به ازادی در واقع قدرت تصمیم گیری و ازادی عمل انها را میگیرد تا انها ازاد باشند که دقیقا به همین خاطر او دچار اختلال شخصیتی شده است

اما او یک قهرمان است یا یک ویلن؟

در واقع او طبق نظر آرمین که یک فرضیه کاملا منطقی میباشد قهرمانی است که در ظاهر خود را به یک دیکتاتور تبدیل کرده و ذات خوب خود را در زیر نفس پلیدش پنهان کرده تا به نوعی با فدا کردن خود دوستان و خانواده خود را نجات دهد و در این راه به قدی مصمم بود که یکی از فرماندگان کودکی خود را کشت و پیکسیس که نزد او بسیار عزیز بود توسط گروهش به قتل رسانده شد و در نهایت تمامی ارمان های پدر خود گریشیا را زیر پای گذاشت و به نوعی هم خود و هم دیگران را فدای نسل و نژاد و خانواده خود کرد بنابراین میتوان گفت او یک قهرمان است که به قول اندینگ انیمه اگر چشمانش را ببندد خواهد فهمید که شیطان هیچ فرقی با او ندارد

نمیتواند واقعا گفت ایا ارن یک فرد قهرمان است یا یک شیطان اما چیزی که واضح است ان بوده که وی به هیچ وجه یک فرد سیاه نبوده و در عین حال یک شخصیت سفید هم نیست ….او را حتی نمیتوان فردی خاکستری دانست زیرا افراد حاکستری در عین نیکی پلیدی هایی نیز دارند اما ارن هیچ خوب و بدی را برای رسیدن به قدرت و یا رستگاری انجام نداده و تنها برای نجات دیگران بوده و تنها جمله ای که برای این کاراکتر میتوان انتخاب کرد فداکار است همین…..

۵_تغییر حس میکاسا نسبت به ارن

در پارت قبل شاهد این بودیم که ارن بر خلاف حس واقعی خود و به دلایل نامعلوم به میکاسا گفت که از بچگی از او متنفر بوده و همچنین با گفتن واقعیت نسبت به احساساتی که در نوادگان خاندان آکرمن وجود دارم او را ازار داد و اما به نظر میرسید میکاسا بالاخره توانسته بود این را قبول کند هرچند که باز هم نمیتواند در مقابل غریزه آکرمنی خود باایستد ولی باز هم توانست با این واقعیت کنار بیاید

اما آیا تنها غریزه او به ارن علاقه دارد؟

خیر او ذاتا نسبت به ارن علاقه شدیدی داشته و دارد اما اینکه این علاقه مانند حس خواهر و برادریست یا احساسات شدیدتری بین این دو وجود دارد معلوم نیست ………

نقد قسمت هفدهم فصل چهارم

اوپنینگ انیمه

این انیمه نشان داده به همانگونه که در روند پیشبرد داستانی خود به هیچ قانون خاصی را رعایت نکرده در فرهنگ و عرف حاکم بر جهان انیمه نیز هیچ احترامی قائل نبوده و نیست مانند سه بعدی کردن تصاویر و انگلیسی کردن تیتراژ های اوپنینگ و اندینگ همانطور که پیشتر در برخی انیمه ها مشاهده شده بود بار ها و بار ها تیتراژهایی با زبان انگلیسی را شاهد بودیم ولی اتک پا از این مرز ها نیز فراتر گماشته و تیتراژ آغازین خود را با سبکی راک مانند و به صورتی با سبک هوی متال و زیر شاخه آشیل متال انتخاب کرده

از اینها که بگذریم موسیقی تا حد قابل توجهی مفهومی و دارای انیمیشن کلیپ فوقالعاده ای میباشد و همینطور درمورد گوش دادن به این موسیقی در منظر دین تشیع بحث ها بسیار بوده و اینجا جای بحث در این مورد نمیباشد

به صورت کلی نمره بنده به اوپنینگ انیمه :

۹٫۱/۱۰

پیشبرد داستانی نسبت به فصل گذشته

خب نقطه قوت اصلی انیمه از این حیث را میتوان در این دانست که در فصول گذشته مانند فصل دوم و همین فصل چهارم ما پیشبرد داستانی بسیار ضعیف کند و خسته کننده ای را شاهد بودیم و صرفا یا باید در یک قسمت به کل اکشن میدیدیم و یا دیالوگ های خسته کننده و ضعیف در این حیث فصل دوم به بدترین شکل ممکن عمل کرد و تا قسمت ششم اکشن خوب زیبا موسیقی متن بسیار عالی و تماشایی که مو بر تن هر بیننده ای سیخ میکرد را شاهد بودیم اما در ادامه چهار قسمت به صورت کامل در حال شنیدن دیالوگ هایی خسته کننده بودیم تا حدی که حتی سکانس از محل وقوع ماجرا یک کات هم نخورد راینر و برتولت ارن و یمیر را دستگیر کرده و سعی در فهماندن ماجرا به انها داشتند که باعث زده شدن مخاطب از ادامه دادن سریال میشد ولی در این قسمت علاوه بر اکشنی متمایز و بسیار عالی موسیقی متنی هراس انگیز و خارق العاده و از ان مهمتر پیشبرد داستانی به بهترین شکل ممکن را شاهد بودیم و شاید بتوان گفت ایپزودی بینقص و اعجاب انگیز ارائه شده بود

کیفیت گرافیکی انیمه

در نگاه اول گرافیک انیمه تغییر خاصی نکرده ولی در جزئیات شاهد بهتر شدن جزئیات گرافیکی و جلوه های بصری در مواقع نبرد پیشرفت قابل توجهی داشته است برای مثال در هنگام فریاد ارن شاهد لرزش پس زمینه یا هنگام شلیک تیر به سمت هانجی شاهد پرتاب شدن پوکه های گلوله و یا در هنگام برخورد مشت به زره راینر شاهد تکه تکه شدن زره اون بودیم هرچند میتوان بهبود های بهتری نیز مشاهده کرد

در قدم بعد شاهد رفع لگ و انیمیشن بودیم که لازم به ذکر نبوده زیرا در دو ویدئو زیر خودتان میتوانید بهبود گرافیکی را مشاهده کنید…….

موسیقی متن و صداگذاری

تنها نقطه ضعف این انیمه که میتوان ان را به راحتی فهمید موسیقی متن گنگ و ضعیف بود

در قائده کلی موسیقی متن نباید مخاطب را متوجه خود کند اما با این حال نباید به قدری گنگ و ارام باشد که فرقی با نبودنش نکند

موسیقی متن یک فیلم باید در کمال ارامش در نقاطی همراه با ریتم فیلم متغیر بوده و حس هیجان غم خشم شادی نفرت و….. را به بیندده منتقل کند.

در مقوله بعدی صدا گذاری را شاهد هستیم که صداگذاری خوب اما نه خارق العاده بود

میتوان شاهکار و ستاره ای بخش را صداگذار راینر براون دانست همینطور تیم فیکس و سینک وویس نیز کمی اشتباهات جزئی در مواقع برخورد مشت بر اهن لرزش ها و همینطور در صحنه شلیک تیر داشته اند که میتوان از انها چشم پوشی کرد

اندینگ و تیتراژ پایانی

بهترین و عظیم ترین و عالی ترین اندینگ تاریخ انیمه از نظر بنده و هفتمین اندینگ تاریخ انیمه در سایت مای انیمه لیست به اتک آن تایتان اختصاص داده شده ریتم عالی هماهنگی صدا و تصویر پس زمینه محشر استفاده صحیح از کلمات و واژگان و هر چیزی که بتوانید تصورش را بکنید در این اندینگ به خوبی به نمایش رسیده است و البته میتوان به صورت غیر مستقیم ان را دارای اسپویل نیز دانست و نیز به صورتی تنها بر محور کارامتر ارن یاگر نمایش داده شده و از این حیث میتوان به اهمیت بسیار زیاد این شخصیت بر این فصل انیمه دانست که موضوعی به خودی خود جذاب است

نمرات این قسمت :

اوپنینگ : ۹٫۱

جلوه های بصری : ۹٫۵

اکشن : ۱۰

پیشبرد داستانی : ۹٫۸

موسیقی متن : ۶

صداگذاری : ۸٫۷

اندینگ : ۱۰

نمره قسمت هیفدهم از فصل چهارم : ۹.۵

نویسنده: سید بهامین هاشمی

انیمه ی کیمیاگر تمام فلزی: انجمن برادری انیمه ای است شامل هر آنچه یک انیمه ی فوق العاده باید داشته باشد. با معرفی این انیمه با من همراه باشید.

وقتی روز پنجم آوریل ۲۰۰۹ اولین قسمت Full metal alchemists :brotherhood پخش شد، شاید کمتر کسی فکر می کرد این انیمه برای سال ها در رتبه ی اول مای انیمه لیست جا خوش کنه و تبدیل به یک انیمه ی پرطرفدار و دلنشین بشه.

۶۴ قسمتی که قلب و ذهن ما رو به سمت خودش می بره و غرق در جذابیت خودش می کنه، همینجا بهتون قول میدم که اصلا و ابدا از تماشای کیمیاگر تمام فلزی پشیمان نخواهید شد بلکه غرق در داستان و شخضیت پردازی فوق العاده ی انیمه خواهید شد که تا مدت ها بعد از اتمام انیمه هم همچنان ذهن تان درگیر و قلب تان غرق در دلنشینیه شخصیت ها و داستان خواهد بود.

داستان انیمه روایت‌گر زندگی دو برادر به نام‌های ادوارد و آلفونسو الریک است که قصد دارند به واسطه‌ی علم کیمیاگری و جادوی سیاه مادر خود را به زندگی برگردانند. اما مشکل از جایی شروع می‌شود که در کار خود موفق نبوده و از طرفی آلفونسو جسم خود را از دست می‌دهد و روحش از طریق ادوارد در یک زره فلزی دمیده می‌شود تا زنده بماند. حال ادوارد که از این واقعه وحشتناک ضربه خورده و جدای از طلسم شدن جسم آلفونسو، دست راست و پای چپ خود را نیز در این راه از دست داده، می‌بایست علم کیمیاگری را تا حدی یاد بگیرد که بتواند تمامی این طلسم‌ها را از بین ببرد و از این‌رو ماجراجویی این دو برادر آغاز می‌شود.

از همان اپیزود اول، داستان شما را غرق در نوع شخصیت پردازی و داستان گویی خود می کند، البته تقریبا سه یا چهار قسمتی طول می کشد تا وابسته ی انیمه بشوید، اما داستان از همان ابتدا قدرت خود را نشان می دهد.

داستانی پیچیده و کمی دارای رمز و راز،از همان دقیقه ی اول ذهن شما را درگیر خود می کند،در دقایقی از انیمه، اشک خواهید ریخت، در دقایقی قهقهه خواهید زد و در دقایقی در فکر فرو خواهید رفت.نویسنده دقیقا می دانسته بیننده در چه زمانی نیاز به احساسی شدن دارد، چه زمانی نیاز به طنز دارد، چه زمانی نیاز به خشونت دارد، چه زمانی نیاز به انتقام دارد و در عین حال چه زمانی نیاز به بخشش دارد.

قطعا شخصیت پردازی و داستان نویسی، از نقاط قوت Full metal alchemists :brotherhood است.

از مواردی که باعث می‌شود تمام وقت خود را صرف دیدن کیمیاگر تمام فلزی کنید، روند داستان و معرفی شخصیت‌ها و درنهایت جمع‌بندی است. یک اثر تلویزیونی یا سینمایی خوب اگر نتواند داستان را به خوبی روایت کند، قطعا با شکست مواجه خواهد شد؛ حتی اگر از درون مایه‌ی قوی برخوردار باشد.

کیمیاگر تمام فلزی: انجمن برادری، از ضدقهرمان‌های عالی برخوردار است. به جرئت می‌توان گفت تمامی شخصیت‌ها هرکدام از فلسفه و شخصیت پردازی بالایی برخوردار هستند. شخصیت‌های منفی در واقع هفت گناهی هستند که همگی آن‌ها را به اسم گناه‌های کبیره می‌شناسیم. جدای از این موارد دارای ضدقهرمان‌هایی است که هم می‌توان آن ها را قهرمان نامید و هم ضدقهرمان؛ در واقع شاهد شخصیت‌هایی هستیم که داستان در ابتدا آن‌ها را یک ضدقهرمان یا برعکس می‌نامد ولی رفته رفته روایت جوری پیش می‌رود که روی واقعی آن‌ها را خواهیم شناخت. همین پیچش ها و غیر قابل پیش بینی بودن ها هستند که این اثر را تبدیل به یک اثر به یاد ماندنی کرده اند.نویسنده به خوبی توانسته ذهن مخاطب را فریب دهد و آن را غافلگیر کند.

انیمه ای که ژانر اکشن است، نیاز به صحنه های اکشنی می باشد که هیجان را در دل مخاطب ایجاد کند و مخاطب را هایپ کند که به شخصه صحنه های اکشن کیمیاگر تمام فلزی: انجمن برادری را می پسندم

دیگر انیمه های اکشن،در صحنه های اکشن مقداری ضعیف عمل کرده اند به طوری که شخصیت اصلی داستان تمامی شخصیت های منفی داستان را به راحتی میزند اما در فول متال شاهد همچین اتفاقی نیستیم،به طوری که شخصیت های منفی نیز به قدری قدرتمند هستند که تا لحظه ی پایان نبرد،پیش بینی برنده ممکن نخواهد بود، و به یکی دیگر از نقاط قوت نبرد ها می توان به پخش موسیقی ای اشاره کرد که مخاطب را هایپ می کند.

در پایان اگر به دنبال انیمه ای پر هیجان هستید که هم خنده بر لبان شما بیاورد و هم شما را احساساتی کند و در عین حال شخصیت پردازی و داستان نویسی قوی ای داشته باشد، این انیمه بهترین انتخاب است.

یک نسخه ی دیگر از این انیمه هم هست که در سال ۲۰۰۳ پخش شده،اما اگر موفق به تماشای آن نسخه نشدید،این انیمه باز هم یک انیمه ی کامل است

نویسنده: رضا شیرافکن

سریال انیمیشنی WHAT IF اولین تجربه انیمیشنی MCU( دنیای سینمایی مارول) است و تا حدودی توانسته قابل قبول ظاهر شود. تا الان ۷ قسمت از این سریال انیمیشنی منتشر شده و که ایرونی سنتر هر قسمت را به ترتیب نقد کرده است. حالا میخواهیم نقد قسمت هفتم را با شما کاربران به اشتراک بذاریم. با ایرونی سنتر همراه باشید.

قسمت هفتم انیمیشن WHAT IF درمورد شخصیت معروف ثور بود و اتفاقات به ظاهر جالبی را روایت کرد. برای مثال در این قسمت شاهد بودیم اگه اودین لوکی را به غول های یخی بازمی گرداند چه اتفاقی برای لوکی می افتاد. و در پس همین اتفاق ثور دیگر یک پسر محتاط نشد و در عوض یک به اصطلاح مهمانی باز شد که فقط به دنبال تفریح است.  او علوم مختلف را مطالعه نمی کرد و حتی باعث نابودی یک ستاره هم شد! با مهمانی! این پسر اودین است یا یک شاهزاده ضعیف؟ از این مسئله که بگذریم به بقیه اتفاقات میرسیم. ثور با تمام دوستانش به کره زمین میان تا یک مهمانی بزرگ با مردم زمین راه بندازن. البته یک پژوهشگر این موضوع را به شیلد اطلاع رسانی می کند بدون اینکه بداند آن ها چه کسانی هستند. این موضوع با ازدواج ثور و این زن پژوهشگر به اتمام میرسد تا اینکه شیلد مداخله می کند. آن ها برای اینکه ثور را متوقف کنند کاپیتان مارول را فرا می خوانند. کاپیتان مارول اول سعی می کند با صحبت کردن ثور را قانع کند اما ثور به هیچ وجه قانع نمی شود و کاپیتان و مارول و ثور شروع به نبرد می کنن. خیلی خب این نبرد چطور بود؟ بسیار مضحک! هر دو کاراکتر مدام در حال پرت کردن یکدیگر در کشور های مختلف کره زمین هستن و انگار فقط دارن قدرت نمایی می کنن. تا اینکه به جنگ بسیار نزدیکی میرسند و اندکی روح فمنیسمی در این اپیزود نمایان می شود. کاپیتان مارول با ضربات بسیار زیادی ثور را له و لورده می کند و ثور به صورت شانسی میتواند پتک خود را روی کاپیتان مارول بندازد و یک پیروزی نسبی کسب کند. در نبرد بعدی هم ایده کشیدن ثور به سیبری و بمب اتم به مرحله اجرایی میرسد اما در اینجا هم شاهد هستیم که کاپیتان مارول به صورت بسیار ساده ای ثور را به سیبری میبرد و ثور هیچ کاری نمیتواند انجام بدهد! و در آخر قبل از شلیک شدن بمب های اتم صفحه هولوگرامی مادرش او را نجات میدهد. و بعدش هم شاهد اتفاق مضحکی مثل جمع کردن کلاس درس و درست کردن مشکلات زمین هستیم. این اپیزود جزو مضحک ترین اثار مارول است. جوک ها و شوخی ها تمامی ندارند و همین موضوع باعث می شود سکانس هایی که پتانسیل تبدیل شدن به سکانس های حماسی را داشتند نابود شوند! واقعا انتظارمان از مارول بسیار بیشتر بود. چون قسمت های قبلی این سریال راضی کننده بودن و منتظر اپیزود به این ضعیفی نبودیم. چند تا از نکات مثبت این اپیزود که بتوانیم نام ببریم پتانسیل بعضی از روایت ها,سکانس های اکشن( بدون در نظر گرفتن محتوای مضحک فمنیستی) و راه باز کردن برای مشاهده یک داستان بسیار بزرگ در قسمت بعدی و شاید فصل بعدی. باید منتظر اپیزود بعدی هم باشیم تا ببینیم پایان فصل اول سریال راضی کننده است یا نه.

نمره ایرونی سنتر به این قسمت: ۷٫۲

نویسنده: محمد امید سعادتی

احتمالا همه شما با انیمیشن جذاب آبشار جاذبه آشنایی دارید. این انیمیشن با طراحی ها و داستان های خود توانسته طرفداران زیادی را برای خود جمع کند. این انیمیشن را شاید نتوانیم به عنوان بهترین انیمیشن دیزنی انتخاب نکنیم( با وجود انیمیشن های شاهکار پیکسار) اما در رقابت با انیمیشن های سریالی دیزنی این انیمیشن جزو کاندید هایی است به بتوان به عنوان بهترین انتخاب اش کرد. حالا میخواهیم با ۵ دلیل این موضوع را ثابت کنیم.

توجه: این مقاله ممکن است حاوی اسپویل باشد

۵. مفاهیم آموزنده

این انیمیشن پر از مفاهیم آموزنده است. درمورد دوستی و همبستگی و صد البته خانواده. اگر به اپیزود ۱۲ فصل اول دقت کنید در آخر به همین موضوع اشاره دارد که یک خانواده نمیتوانند تا ابد با هم قهر باشند و باید روابط شون مستحکم تر کنن. یا حتی ماجرای استن فورد اصلی و استن لی به همین ماجرا اشاره دارد. برای مثال در همان اپیزود اولی که استن فورد اصلی از دنیای بیل سایفر خارج می شود ما شاهد رابطه بسیار سرد او با استن لی هستیم. اما در آخرین سکانس های فصل دوم این سریال ما شاهد رابطه بسیار قوی و استوار میان این دو برادر هستیم. البته این انیمیشن یک اشارات کوتاهی هم به رفتار صحیح با حیوانات دارد که در نوع خود جذاب است. به صورت کلی این انیمیشن مفاهیم آموزنده زیادی دارد و میتوان از تمام این مفاهیم درس گرفت.

۴. شخصیت های ماندگار

این انیمیشن از اون انیمیشن ها است که هیچوقت نمیتونید کاراکتر های بامزه اش فراموش کنید. از عمو استن تا دیپر و سوز و وندی و…….. همه و همه شخصیت های ماندگاری هستن. مگر می شود استن را فراموش کرد؟ این آدم اینقدر اخلاقیات متنوع داره که دو بار ببینیدش تا آخر عمر در حافظه تون باقی میمونه. یا چه کسی میتونه رابطه بین وندی و دیپر فراموش کنه؟ یا شکست های میبل در برقراری دوستی با اشخاص مختلف مثل گیدن و آمادئو. واقعا چه کسی میتونه اتفاقات این انیمیشن فراموش کنه؟ شخصیت های فرعی هم بودن که در قسمت های کمی نقش پر رنگی داشتند. مثل دوستان خیابانی وندی که در یک الی دو اپیزود نقش داشتند. شخصیت های آبشار جاذبه شاید شخصیت های به شدت کاملی نباشند اما به قدری ماندگار هستند که تا سال ها بعد هم فراموش نشوند و یا حتی با انتشار فصل های بعدی محبوب تر هم شوند.

۳. ویلن های جذاب

ویلن های این انیمیشن به واقع شخصیت پردازی های دوست داشتنی و بعضا ترسناک و مرموزی دارن. از گیدن بگیر تا کوتوله ها و هیولا های متنوع و صد البته گل سر سبد شون بیل سایفر. حالا میخواهیم کمی درمورد گیدن صحبت کنیم. پسری که اول عاشق میبل شده بود و خود میبل هم اوایل زیاد از گیدن بدش نمیومد چون هم پولدار و هم معروف. اما علاقه ای اصلا به ازدواج با گیدن نداشت و به دیپر گفت این موضوع به گیدن بگه و خب این موضوعات در آخر با یک سکانس جنگاوری خنده دار به اتمام رسید و گیدن هم بعد این نبرد بسیار کینه دار شد نسبت به دیپر و میبل. اما فلسفه بیل سایفر بسیار پیچیده تر است. او موجودی از یک بعد دیگر در ابعاد است و به گفته خودش بعدی که در آن زندگی می کرده را نابود کرده است. ما به هیچ وجه نمیتونیم به صورت کامل این موجود درک کنیم. چون او قدرتی در حد یک خالق دارد. شاید او در بعد خود موجود منفوری بوده و هیچ وقت نتونسته باشه طهم لذت و اینکه دیگران دوستش داشته باشن بچشه. شاید در مقاله و نوشتاری دیگر به فلسفه بیل سایفر بپردازیم.

۲.راز های بسیار زیاد

شاید در نگاه اول این دلیل خیلی پر رنگ نباشد اما برای طرفداران بسیار جذاب است. طرفداران از اینکه درمورد راز ها و ایستراگ ها صحبت کنند لذت میبرند و همیشه سعی دارند جواب راز و رمز های مختلف یک محتوا به خصوص انیمیشن های هم سبک آبشار جاذبه حدس بزنند. و این سریال هم راز های بسیار زیادی دارد. از نماد هایی که در هر اپیزود مخفی شده است تا احتمالاتی که برای فصل سوم ابشار جاذبه گفته می شود همه این انیمیشن را هنوز زنده نگه داشته اند. امکان ندارد کسی را پیدا کنید که این انیمیشن را دیده باشد اما پی گیر زمر و راز هایش نباشد. چون انیمیشن هایی به مانند آبشار جاذبه ذات شان جوری است که بستر خوبی برای پیوند دادن موضوعات هستند.

۱. صداگذاری های بی نظیر+ دوبله فارسی فوق العاده

خیلی خب اول نگاهی به لیست صداپیشگان می اندازیم:

جیسون ریتر به عنوان دیپر پاینز

کریستین شال به عنوان میبل پاینز

الکس هیرش به عنوان استنلی پاینز و سوز و بیل سایفر و مک گاگت

نیل دگراس تایسون به عنوان خوک میبل

تی جی میلر به عنوان رابی

جی. کی. سیمونز به عنوان استن فورد پاینز

لیندا کاردلیانی به عنوان وندی

جاستین رویلند به عنوان بلندین بلندین

صداگذاری کاراکتر ها با ظرافت خاصی انجام شده است و خیلی کم سوتی صداپیشگی مشاهده می شود. البته افرادی مثل الکس هیرش واقعا خیلی زحمت کشیده اند و بسیار سخته که بتوانید ۴ شخصیت صداپیشگی کنید و  هر ۴ شخصیت را هم بی نظیر صداپیشگی کنید! صداگذاری این انیمیشن در یک کلام بی نقص است. اما میخواهیم به یک نکته مهم هم برای فارسی زبانان اشاره کنیم. دوبله فارسی این انیمیشن که توسط فیلیمو انجام شده است به مانند دوبله زبان اصلی این انیمیشن محشر است. فارسی زبانان دوبله های فارسی قدرتمند این انیمیشن را مدیون دوبلور های با مهارت ایرانی هستند.

خیلی خب اینم ۵ دلیل برای اینکه آبشار جاذبه بهترین سریال انیمیشنی دیزنی است. نظر شما کاربران ایرونی سنتر چیست؟ این انیمیشن را دوست داشتید؟

نویسنده: محمد امید سعادتی

پوکمون ها بر اساس موجودات خیالی ساخته شدند که به دستور مربی خود درگیر جنگ می شوند. با توجه به حالت این موجودات دوست داشتنی، بنظر می آید که جهان پوکمون، جهانی شاد و سرزنده است. اما با بررسی دقیق تر می توان به حقایق بسیار ناراحت کننده ای از جهان پوکمون ها رسید که در ادامه به بررسی آنها می پردازیم.

۷. انسان ها پوکمون می خورند:

یکی از نکات جالب توجه در انیمه های پوکمون این است که هیچ حیوانی در آن وجود ندارد. پس وقتی مربیان در حال خوردن گوشت هستند، آنها دقیقا دارند گوشت چه حیوانی را می خورند؟ متاسفانه انسان ها در این انیمه واقعا پوکمون می خورند و و انواع بسیاری از پوکمون ها همچون گابیت، باراسکیودا کینگلر و… در این راه قربانی می شوند.

۶. مربیان پوکمون های خود را در توپ ها به دام می اندازند:

محدود کردن یک پوکمون به یک فضای محدود یک ثوپ، چیز بسیار ناراحت کننده ای است. مربیان و استادان معمولا به وسیله این توپ ها، پوکمون ها را گیر می اندازند. وقتی یک پوکمون دستگیر شد، چاره ای جز اطاعت از مربی خود ندارد، مگر اینکه سطح بسیار بالایی داشته باشد. تصور کنید که ساعت ها در یک توپ نشسته اید و هیچ کاری نمی توانید انجام دهید. شاید هم ماه ها و سالها. گرفتن یک پوکمون و زندانی کردنش در این توپ ها، حکم مرگ را برایش دارد.

۵. پوکمون ها می توانند بیش از ۲ تن وزن داشته باشند:

شاید در نگاه اول کسی متوجه این قضیه نشود، ولی پوکمون هایی وجود دارند که وزن آنها در حدود ۲۰۰۰ پوند (۲ تن) است. این جهان پر است از پوکمون های کوچک و بزرگ که هر کدام وزن و ویژگی های خاص خود را دارند. برای مثال یک نوع از پوکمون، جیانت پوکمون است که می تواند باعث تخریب و ویرانی بسیاری شود، اما بیشتر آنها خیرخواه و مهربان هستند و می خواهند تا ارباب خود را راضی کنند.

۴. کوبون جمجمه مادرش را به سر قرار می دهد:

یک چیز بسیار ناراحت کننده از جهان پوکمون این است که کوبون (یکی از شخصیت های این دنیا) جمجمه مادر مرحوم خود را به سر می کند. به این شیوه جمجمه هرگز از بین نمی رود و هیچ کس نیز تا به امروز چهره کوبون را ندیده است. طبق نوشته ها، وقتی کوبون جمجمه های مادر خود را می پوشد، گریه های آن در داخل جمجمه پیچیده و به صورت ملودی غم انگیزی در می آید. کوبون یک پوکمون زمینی است و یکی از جذاب ترین آنها نیز هست.

۳. کودکان بدون پدر و مادر کاوش می کنند:

بچه های دنیای پوکمون به دلخواه خود به هر کجا که بخواهند سرک کشیده و در هر کاری دخالت می کنند. این بچه های عموما ده یازده ساله به هر کجا که بخواهند در جهان پوکمون میروند آنهم بدون والدین خود. ایده جهانی که بچه های ۱۱ ساله هر کاری که بخواهند می توانند انجام دهند، ایده جالب و خوبی است اما باز هم بد آموزی های خود را دارد.

۲. موک زباله ها را برای زنده ماندن مصرف می کند:

موک که یکی از دوست داشتنی ترین پوکمون ها است، زباله های را برای زنده ماندن خودش مصرف می کند. این موجود لجنی بدبو مسلما یک پوکمون ایده آل و دوست داشتنی نیست، اما ویژگی های خوب هم دارد. موک با وجود بوی بد و قیافه عجیبش، یکی از مفیدترین پوکمون ها است و او هرگونه زباله از انسان ها و پوکمون ها را مصرف کرده و پاکیزگی به ارمغان می آورد.

۱. یاماسک، ماسکی را حمل می کند که قبلا صورتش بوده:

یکی از ناراحت کننده ترین واقعیت ها در جهان پوکون درباره یاماسک است. یاماسک یک پوکمون از مصر باستان است. او بعد از تکامل به این شکل درآمد. درواقع او یک انسان بود و ماسکی که با خود حمل می کند، صورت انسانی او بوده است. او تنها پوکمونی نیست که به انسان تبدیل شده است. پوکمون کادابرا نیز در واقع یک پسر بچه بود که به این شکل درآمده است.