روی کاغذ، Thor: Love and Thunder بسیار شبیه به نسخه قبلی خود، Thor: Ragnarok است. البته ناگفته نماند که در سطح بسیار پایین تری از آن قرار دارد که در ادامه توضیح خواهیم داد.

بعد از انتقام جویان پایان بازی همه فکر می کردند که دیگر مارول بر اوج جهان فیلم سازی قرار دارد. متاسفانه به سرعت فیلم بیوه سیاه و اترنالز این عقیده را به نابودی کشاندند و ثور، عشق و صاعقه تیر خلاصی بود بر پیکر آن. البته واندا ویژن و لوکی به تنهایی بار مسئولیت را به دوش کشیدند و نامی نیک از خود به جای گذاشتند.

ما بدبین نیستیم، شانگ چی یک فیلم شاهکار و زیبا بود که لایق احترام است، اما بحث ما این است که چرا مارول بعد از اینهمه سال هنوز اشتیاه می کند. این موضوع باعث شده است که بعد از انتقام جویان پایان بازی، سطح فیلم های مارول کاهش چشمگیری داشته باشد.

کارگردانان مارول:

در این فاز مارول عملا از بهترین کارگردان های مطرح هالیوود استفاده کرد. تایکا وایتیتی و سم ریمی دو کارگردان شناخته شده هستند که فیلم های بزرگی در کارنامه خود دارند اما آنها مخصوصاً تایکا وایتیتی موفق به ساخت فیلمی همانند کاپیتان آمریکا سرباز زمستان نشدند که فیلم سازی ابرقهرمانی را ده ها پله ارتقا دهد.

مسلما فیلم ثور عشق و تندر از بسیاری از فیلم های دنیای سینمایی مارول بهتر است اما این فیلم فدای اشتباهات کارگردان و مارول شد.

ثور یک شخصیت اساطیری است و نباید طنز زیادی را با این شخصیت آمیخته کرد. سری سوم این مجموعه هم به دلیل تازگی در لحن و داستانی قوی مخاطبین خود را جذب کرد اما از شما می‌پرسیم که وقتی ثور در حال جک گفتن است و ناگهان تعداد زیادی کشته می شوند، آیا این کشت و کشتار اثری بر روی مخاطبین و شما دارد؟ آیا زمان کم فیلم می تواند جوابگوی همه جوانب و سوال هایی که فیلم ایجاد می کند باشد؟

ما مخالف طنز نیستیم اما این طنز نباید به گونه ای باشد که مخاطب را خسته کند و به فیلم طعم لودگی و مسخره بودن بدهد.

ایراد بعدی نیز در دیدگاه های مارول است که این فیلم را به نابودی کشانده است. وقتی بجای ثور، به مسائلی نظیر همجنسگرایی و شخصیت های زن پرداخته می شود و زمان فیلم نیز از ۳ ساعت به ۲ ساعت کاهش پیدا می کند. باید حدس زد که فیلم نمی‌تواند موفق عمل کند و شکست قسمت چهارم مجموعه فیلم های ثور به دلیل اشتباه خود مارول و کارگردان این فیلم است.

ما برای مارول آرزوی موفقیت و پیروزی در ادامه جهان سینمایی خود را داریم. با آرزوی موفقیت برای این دنیای سینمایی رویایی و شخصیت محبوب و دوست داشتنی خدای تندر.

ثور عشق و تندر چهارمین قسمت از مجموعه فیلم های شخصیت ثور در دنیای سینمایی مارول است. این فیلم پر بود از نقاط ضعف بسیاری که باعث شد تا نتواند به شایستگی بدرخشد. در ادامه به بررسی ۵ مورد از آنها می پردازیم.

۱_ طنز بیش از حد:

این فیلم همانند قسمت سوم این سری مشکل اصلی خود یعنی طنز و مسخرگی شخصیت های خود را حفظ کرده است. طنز بیش از حد و ید این فیلم متنها به خود فیلم و شخصیت های آن ضربه سنگینی وارد کرده است، بلکه تماشاگران را نیز از دیدن این فیلم دلسرد می کند.

۲_ استفاده بیش از حد از CGI:

این مورد هم نقطه قوت و هم نقطه ضعف‌ فیلم است. اینچنین فیلم ها که به فیلم های ابرقهرمانی معروف هستند به کمک جنگ ها و جلوه های ویژه رایانه ای مخاطب را جذب می کنند. در ثور؛ عشق و تندر جدا از اینکه جلوه های ویژه بسیار خوبی دارد، با این حال در مواردی در این مورد ضعف های شدیدی نیز داشت.

۳_ LGBT:

متاسفانه همجنسگرایی و مضامین آن به سرعت در هالیوود در حال رشد است و تک تک فیلم ها باید ارادتی به این موضوع از خود نشان دهند. عشق و صاعقه با درجه سنی ۱۳ سال نیز از این موضوع مستثنی نیست. این مورد باعث تحریم این فیلم از سوی خانواده های کودکان بسیاری حتی در داخل خاک آمریکا شده است.

۴_ شخصیت گور متناقض است:

با توجه به اینکه باید کریستین بیل را برای ایفای نقش شخصیت گور ستایش کرد، یا این حال خود شخصیت گور دارای اشکالات بسیاری است و این به فیلمنامه ضعیف فیلم باز میگردد. فیلم پر است از نقاطی که گور در رفتار و خلق و خوی خود دچار تناقض و چندگانگی می شود. بهتر است برای کمتر بود رفتن اتفاقات فیلم خودتان آنرا تماشا کنید تا متوجه این موضوع بشوید.

۵_ کشتن خدایان زیادی در کار نیست:

برای شروری که خود را قصاب خدایان معرفی می کند باید صحناتی در فیلم وجود داشته باشد تا او به قتل عام خدایان بسیاری دست بزند، اما عملا در این فیلم شاهد این موضوع نبودیم و فیلم فقط کشته شدن چند خدا را به ما نشان داد. البته اگر بخواهیم منصف باشیم باید بگوییم زمان کم دو ساعته این فیلم بیشتر از این نمی توانست به ما نشان دهد.

شاید عجیب باشد اما با توجه به دنیای سینمایی مارول دلایل بسیار زیادی وجود دارد که باعث می شود واندا ماکسیموف را قدرتمندترین شخصیت حال حاضر دنیای سینمایی مارول بدانیم. به بررسی بخشی از آنها می پردازیم.

۱_ او استرنج را فریب داد تا یاور کند باغش واقعی است:

بعد از پیدا شدن آمریکا چاوز، دکتر استرنج به سراغ واندا ماکسیموف می رود تا از او کمک بخواهد. او به باغ واندا می رود و اصلا متوجه ساختگی بودن آن نمی شود. اینکه بتوان جادوگری مثل استرنج را به اینصورت فریب داد نشان از مهارت جادویی بالای اسکارلت جادوگر دارد.

۲_ او به تنهایی کارماتاج را نابود کرد:

واندا برای گرفتن آمریکا چاوز به کارماتاج حمله می کند. در اینجا صد ها جادوگر و مبارز هنر های عرفانی حضور داشتند اما اسکارلت جادوگر در کمتر از چند دقیقه توانست کارماتاج را بطور کامل نابود کرده و تعداد زیادی از محافظین کارماتاج را بکشد. این نشان می دهد که مهارت های جنگی او در سطح بالایی قرار دارد.

۳_ در کوه وونداگور قلمرویی دارد:

او و وانگ برای پیدا کردن بقایای کتاب دارک هولد به کوه وونداگور می روند اما در کمال تعجب متوجه می شوند این کوه یک قصر و متعلق به خود اسکارلت جادوگر است. این که این کوه چطور در آنجا ساخته شده است هنوز در حاله ای از ابهام است.

۴_ او ایلومیناتی را نابود کرد:

او سپس واندا زمین ۸۳۸ را تحت کنترل می گیرد و به مقر ایلومیناتی حمله می کند. دهن بلک بولت را از بین می برد، رید ریچاردز را به چند تکه پلاستیک تبدیل می کند. کاپیتان کارتر را از وسط نصف می کند، کاپیتان مارول را با انداختن یک مجسمه بر روی او از دور خارج می کند و سپس به کمک قدرت ذهن خود پروفسور اگزاویر را نیز می کشد. این قدرت نشان از این دارد که عملا ابرقهرمانی در مولتیورس نیست که بتواند جلوی او را بگیرد.

۵_ او دارک هولد را در مولتیورس نابود کرد:

بعد از اینکه واندا متوجه اشتباه بودن کارهای خود شد تصمیم به جبران گرفت و کتاب دارک هولد را در مولتیورس از بین برد. این جمله استرنج بود که وقتی در یونیورس دیگری بود و کتاب دارک هولد از بین رفت، به زبان آورد. این کار یکی از برترین توانایی های بود که اسکارلت جادوگر از خود نشان داد.

خب نتایج مراسم mtv مشخص شد . مراسمی که در زمینه های مختلف برندگان رو بر اساس رای مردمی مشخص میکنه . اولش نامزدهای هر قسمت رو در زیر قرار میدیم و در ادامه برنده ای که مردم انتخاب کرده اند .

۱- بهترین فیلم :
• شانگ چی و افسانه ده حلقه
• مرد عنکبوتی: راهی به خانه نیست
• بتمن
برنده : مرد عنکبوتی : راهی به خانه نیست

۲- بهترین اجرا در یک فیلم :
• تام هالند برای فیلم مرد عنکبوتی: راهی به خانه نیست
• رابرت پتینسون برای فیلم بتمن
برنده : تام هالند برای فیلم مرد عنکبوتی: راهی به خانه نیست

۳- بهترین قهرمان :
• اسکارلت جوهانسون برای فیلم بلک ویدو
• تام هالند برای فیلم مرد عنکبوتی: راهی به خانه نیست
• سیمو لیو برای فیلم شانگ چی و افسانه ده حلقه
• اسکار آیزاک برای سریال مون نایت
برنده : اسکارلت جوهانسون برای فیلم بلک ویدو

۴- بهترین اجرای غیر منتظره :
• سوفیا دی مارتینو برای سریال لوکی
برنده : سوفیا دی مارتینو برای سریال لوکی

۵- بهترین تیم ها :
• تام هالند، اندرو گارفیلد و توبی مگوایر برای فیلم مرد عنکبوتی: راهی به خانه نیست
• تام هیدلستون و سوفیا دی مارتینو و اوون ویلسون برای سریال لوکی
برنده : تام هیدلستون و سوفیا دی مارتینو و اوون ویلسون برای سریال لوکی

علاوه بر این موارد از دو کمپانی دیسی و مارول نامزدهای دیگه ای نیز در این مراسم حضور داشت که انتخاب نشدند . مثل :

۱- بهترین سریال با نامزدی :
• لوکی
۲- بهترین شرور با نامزدی :
• کالین فارل برای فیلم بتمن
• ویلیام دفو برای فیلم مرد عنکبوتی: راهی به خانه نیست
۳- بهترین بوسه با نامزدی :
• رابرت پتینسون و زویی کراویتز برای فیلم بتمن
• تام هالند و زندایا برای فیلم مرد عنکبوتی: راهی به خانه نیست
۴- بهترین اجرای کمدی با نامزدی :
• جان سینا برای سریال پیس میکر
۵- بهترین مبارزه با نامزدی :
• بلک ویدو در مقابل سایر ویدوها
• صحنه مبارزه در اتوبوس از فیلم شانگ چی و افسانه ده حلقه
• مبارزه پایانی فیلم مرد عنکبوتی: راهی به خانه نیست

نویسنده: امیررضا قاسمی

دکتر استرنج از ابتدای حضورش در دنیای سینمایی مارول تا به الان درگیر مشکلات بسیار زیادی بود و متاسفانه هنوز هم به پایان نرسیده است.

از دست دادن تونی استارک و استیو راجرز در پایان فیلم Avengers: Endgame مشکلاتی را در مرکز دنیای سینمایی مارول ایجاد کرد که هنوز پر نشده است. با توجه به این فاز ۴ فرنچایز به صراحت به موضوعات غم و اندوه و از دست دادن می پردازد که شامل مرگ برخی از بزرگترین مدافعان زمین می شود. انتقام‌جویان تقریباً منحل شده‌اند و ثور خارج از سیاره و هالک در حال بازنشستگی هستند.

وارث رهبری قهرمانان فعلی MCU به دست دکتر استرنج افتاده است که به حفاظت از واقعیت متعهد است و نقشی کلیدی در Spider-Man: No Way Home و در Multiverse of Madness ایفا کرده است. . خوب یا بد، به نظر می رسد او در حال حاضر MCU را کنار هم نگه داشته است. این نه چیزی است که او خواسته است و نه چیزی که او می خواهد. به نقل از جادوگر اسکارلت، “به نظر منصفانه نیست.”

استرنج حتی قبل از رویدادهای پایان بازی و اینفینیتی وار، وظیفه محافظت از MCU را بر عهده گرفته بود. این شامل خبرهای بد برای تعدادی از دوستانش می‌شود که با استارک در پایان بازی شروع شد . استرنج می‌دانست که تنها راه برای متوقف کردن تانوس و خنثی کردن بشکن این بود که تونی باید بمیرد.

این روند قربانی کردن تعداد معدودی به خاطر اکثریت زیادی در فاز ۴ ادامه یافت. در مرد عنکبوتی: راه بازگشت به خانه ، او باید طلسم فراموشی را کامل می کرد و اساساً زندگی پیتر پارکر را محو می کرد. با اسکارلت جادوگر در The Multiverse of Madness اوضاع بدتر می شود . به خاطر همه خلقت، او مجبور است جلوی زنی را بگیرد که غمگین شده و واقعاً فقط می خواهد پسران کوچکش را دوباره ببیند.

در سطح بسیار مهم‌تری، او باید به کریستین پالمر اجازه می‌داد تا با این درک که آینده‌ای با او هرگز ممکن نیست، زندگی خود را ادامه دهد. او حتی عنوان جادوگر عالی را از دست داده است، که اکنون به وونگ تعلق دارد، استرنج اکنون عملا تنها ترین ابرقهرمان است حتی تنهاتر از بتمن.

در واقع، ناعادلانه بودن همه اینها یکی از چیزهایی است که مارول را از رقیبش دی سی کامیکس متمایز می کند. در حالی که کلارک کنت و بروس وین روابط سالم و زندگی نسبتاً پایداری داشتند، مارول همیشه سعی میکند هر کسی که ابرقهرمان دارد را از آنها بگیرد. گوئن و مرد عنکبوتی اندرو گارفیلد و همچنین ثور نمونه ای از آنها است.

متاسفانه دکتر استرنج حتی الان نیز نمی تواند استراحت کند چون مشکلات زیادی در مولتیورس مارول وجود دارد که او باید آنها را حل کن. چیزی که بقول اسکارلت جادوگر اصلا عادلانه نیست.

دنیای سینمایی مارول نبردهای بیشماری دارد. نبرد های بسیار جذاب که تعدادی حماسی است و بخشی دیگر از آنها یک طرفه است و به سرعت تمام می شود. در ادامه به معرفی و بررسی ۵ نبرد یک طرفه در دنیای سینمایی می‌پردازیم.

نبرد ثور و غول های یخی:

ثور یک خداست و به راحتی وقتی عصبانی می شود می‌تواند لشکر عظیمی از دشمنانش را نابود کند. در سری اول سه گانه ثور، خدای صاعقه به کمک برادر و دوستانش تعداد بسیار زیادی از غول های یخی را تا زمانی که آپدیت وارد عمل نشد نابود کردند. حتی قدرتمندترین غول های یخی هم حریف ثور و دوستانش نشدند و اگر نبرد باز هم ادامه پیدا می کرد، مطمئنا غول های یخی تلفات بیشتری متحمل می شدند.

نبرد هالک و تانوس:

یکی دیگر از یک طرفه ترین نبرد های دنیای سینمایی مارول نبرد هالک و  تانوس است که بیشتر از ۲۰ ثانیه هم طول نکشید. هالک به هیچ وجه حریف تایتان دیوانه چه بی سنگ و چه با سنگ های ابدیت نبود و به سرعت و با چند ضربه نیز شکست خورد.

یاندو در برابر دوستان خائنش:

شاید وقتی که نیروهای یاندو به او خیانت کردند، هیچ وقت فکر نمی کردند که به زودی همه آنها به دست یاندو سلاخی می شوند. تنها کاری که یاندو کرد این بود که دوباره به سلاح قدرتمند خود دست پیدا کرد و تمامی خائنین را به راحتی تار و مار کرد.

نبرد مرد آهنی و تروریست ها:

در فیلم مرد آهنی ۱، تونی استارک بعد از ساخت لباس خود یک درگیری نسبتا بزرگ با نیروهای تروریستی در افغانستان داشت که به راحتی توانست تعداد بیشماری از آنها را نابود کند. اینطور بگوییم که تکنولوژی تونی استارک از سلاح های تروریست ها بسیار قدرتمندتر بود و یک پیروزی راحت را برای او به ارمغان آورد.

کاپیتان آمریکا و کراس بونز:

کراس بونز که در کاپیتان آمریکا جنگ داخلی دیدید همان راملو سرباز زمستان بود که با صورتی سوخته ولی مهارت و تکنولوژی جنگی پیشرفته تر برگشته بود تا کاپیتان آمریکا را شکست دهد. با این حال او در لحظات اول موفق بود، ولی به سرعت یک شکست آسان را از کاپیتان آمریکا متحمل شد و در پایان نیز توسط واندا کشته شد.

به نظر تان سینما در چند سال اخیر جنجال های زیادی نداشته است؟ این سینما به هیچ وجه دیگر آن سینمای ۴۰ سال پیش نیست که کارگردان ها تمام تلاش خود را برای بدست آوردن جوایز کنند و پول نقش اش پر رنگ تر شده است. در این ما بین هم افرادی هستند که جوایز برای شان شاید مهم تر از درآمد فیلم باشد. این افراد به نوعی نمایندگان سینمای هنر هستند و فیلم های کمپانی هایی مانند دیزنی را جزو سینما به حساب نمی آورند. اما در این دعوا به نظر تان حق با کدام است؟ با ایرونی سنتر همراه باشید.

این بحث از کجا شروع شد؟

این ماجرا ها وقتی شروع شد که مارتین اسکورسیزی کارگردان سرشناس هالیوود که فیلم هایی مثل {راننده تاکسی} و {گاو خشمگین} و { گرگ های وال استریت} و { مرد ایرلندی} را کارگردانی کرده است. نظرش را درباره دنیای سینمایی مارول بازگو کرد. شاید کارگردان های دیگری هم در آن زمان با دنیای سینمایی مارول مشکل داشتند اما هیچ کدام شان نظر قاطعی به مانند مارتین اسکورسیزی نگفته بود. او به هیچ وجه فردی سنتی نیست و در تمام این سال از تکنولوژی هایی مثل دوربین دیجیتال و جلوه های ویژه CGI حمایت کرده و پیشرفت سینما رو امری غیر قابل اجتناب میبینه. اما او از این می ترسد سینمایی که این همه سال با آن زندگی کرده در حال انقراض است. سرویس های فیلم باعث شده اند تعداد افرادی که برای تماشای فیلم به سینما ها می روند بسیار کاهش یابد و بیماری کرونا هم نور علی نور این اتفاق شد.

نظر اسکورسیزی درباره مارول: می دانید من آن‌ها را نمی‌بینم. سعی کردم اما این فیلم‌ها سینما نیستند. اگر بخواهم صادق باشم، با وجود اینکه بازیگران این فیلم‌ها تلاش می‌کنند در هر صورت بهترین بازی خود را ارائه دهند، نزدیکترین چیزی که به ذهن من در مورد آن‌ها می‌رسد، تم پارک‌ها هستند. دنیای مارول سینمای انسان‌هایی نیست که تلاش می‌کنند احساسات و تجربیات روانشناسی به انسان‌های دیگر منتقل کنند.

او به طور مستقیم می گوید مارول را جزئی از سینما نمی داند و دنیای فیلم های مارول سرگرمی جدا از سینما است. اسکورسیزی نمی‌گوید سینما بهتر از فیلم‌های ابرقهرمانی است، بلکه فقط می‌گوید سینما فرم هنری‌ مشخصی است، در صورتی که مارول ممکن است شکلی تازه‌ از هنر را نمایندگی کند که استعداد و مهارت زیادی برای ساختنش لازم است و صد البته لذت بردن از تماشایش هم هیچ ایرادی ندارد، اما برای اسکورسیزی با سینما متفاوت است. هر چقدر هم اصرار شود که علت این تفاوت قضاوت در کیفیت آثار نیست باز هم طرفداران مارول یا فرنچایزهای بزرگ تصور می‌کنند به آن‌ها اهانت شده.

و اما بریم سراغ بازخورد های مستقیمی که حرف مارتین اسکورسیزی داشت.

نظر مدیر عامل دیزنی: مارتین اسکورسیزی فیلمساز بزرگی است. امیدوارم حرف‌های من را بشنود. با او رابطه‌ای ندارم. اما این مهم نیست چرا که بی‌اندازه ستایشش می‌کنم. به اعتقادم او تعدادی از بزرگ‌ترین فیلم‌های سینما را ساخته است، من به گذشته نگاه می‌کنم و به گاو خشمگین، رفقای خوب، راننده تاکسی فکر می‌کنم. من با او درمورد مارول بحث دارم. نخست مارول دارد فیلم می‌سازد. اینها فیلمند. این همان کاری است که اسکورسیزی هم می‌کند. و اینها هم فیلم‌های خوبی‌اند.

و نظر جیمز گان کارگردان فیلم های نگهبانان کهکشان: زمانی که مردم بدون دیدن فیلم «آخرین وسوسه مسیح» (به کارگردانی مارتین اسکورسیزی) شروع به اعتصاب در مورد آن کردند، بسیار خشمیگن شدم؛ اما حالا مارتین اسکورسیزی به همین روش فیلم‌های من را قضاوت می‌کند. من همیشه اسکورسیزی را دوست داشتم.

و اما بد نیست نظر تام هالند بازیگر جوان این روز های مارول و سونی را هم بدانیم:

شما می‌توانید از اسکورسیزی بپرسید که آیا او می‌خواهد یک فیلم مارول بسازد؟ او احتمالا اصلا نمی‌داند که چطوری است چراکه تا به حال فیلمی ابرقهرمانی نساخته است.

من علاوه بر حضور در فیلم‌های مارول، در دیگر فیلم‌ها بازی کرده‌ام که برخی از آن‌ها شانسی در اسکار داشته‌اند. در حقیقت، تنها تفاوت میان فیلم‌های ابرقهرمانی با دیگر فیلم‌ها، هزینه بیشتر آن‌ها است.

در فیلم‌های ابرقهرمانی، من همان نقش‌آفرینی را به اجرا می‌گذارم و کارگردان نیز به همان سبک، داستان و کاراکترها را به نمایش در می‌آورد. به نظرم، فرقی میان فیلم‌های ابرقهرمانی با دیگر فیلم‌ها نیست و فقط در مقیاس‌های متفاوت ساخته می‌شوند. به نظرم فیلم‌های ابرقهرمانی، هنر واقعی هستند.

اگر شما فیلم مستقلی بسازید، اگر فیلم بدی باشد، احتمالا افراد خیلی کمی آن را تماشا کنند. اما فیلم‌های ابرقهرمانی، چه خوب و چه بد، افراد بسیاری انتظار آن را می‌کشند و آن را خواهند دید، پس فشار بیشتری روی فیلم‌های ابرقهرمانی و عوامل آن وجود دارد.

می‌توانید از بندیکت کامبربچ (Benedict Cumberbatch)، رابرت داونی جونیور (Robert Downey Jr) و اسکارلت جوهانسون (Scarlett Johansson) سوال کنید، آن‌ها کسانی هستند که علاوه بر حضور در فیلم‌های ابرقهرمانی، در دیگر فیلم‌های لایق اسکار نیز حضور داشته‌اند. آن‌ها به شما خواهند گفت که همه این فیلم‌ها همانند یکدیگر هستند، فقط در مقیاس متفاوت ساخته می‌شوند.

البته نظر تام هالند مخالفین زیادی دارد که با جملات: بچه بیا پایین( come down baby) و سر درد گرفتیم از او استقبال گرمی به عمل آوردند.

رابرت داونی جونیور هم وقتی به شبکه رادیویی هاوارد استرن دعوت شده بود. بعد از اینکه هاوارد استرن نظر داونی جونیور را در این مورد جویا شد، او ابتدا چندان اهمیتی به این موضوع نداد. اما استرن ادامه داد که فکر می‌کند دلیل عدم حضور او در نامزدین اسکار برای نقش تونی استارک، همین عدم علاقه اسکورسیزی و سایر بزرگان سینما به مارول است. داونی جونیور در جواب، اعلام کرد که او خودش نخواسته که در کمپین اسکار شرکت کند.

رابرت داونی جونیور: خوشحالم که این را گفتی چرا که اتفاقا صحبت‌هایی هم در این مورد شده بود و من هم گفتم بیایید این کار را نکنیم. من خیلی بیشتر از چیزی که فکر می‌کنی شبیه تو هستم. برنامه‌ات را نگاه می‌کنم و با اکثر نظرات مختلفی که داری موافقم. بعضی وقت‌ها هم که زنجیره افکار و نظراتت رو بیان می‌کنی با خودم می‌گویم: «من اینجوری به آن نگاه نمی‌کنم اما دیدت را خیلی دوست دارم.»

پس از اینکه استرن از او خواست تا جوابی به صحبت‌های اسکورسیزی بدهد، داونی جونیور نظر او را محترم دانست. او همچنین گفت که کاملا بر قدرت و بزرگی مارول در سینما آگاه است و وقتی که نقش آیرون من را پذیرفته فکرش را هم نمی‌کرده که روزی کار به چنین جایی برسد. او حتی در اشاره‌ای برای دوستداران کامیک بوک، بزرگی مارول را به Hydra تشبیه کرد.

استرن سپس مستقیم سراغ اصل مطلب رفت و از او پرسید که آیا به نظرش، مارول سینما است یا خیر. داونی جونیور در جواب گفت: «خب، [فیلم‌های مارول] هم در سینماها و تئاترها پخش می‌شوند.» وقتی هم که از او پرسیده شد که آیا اسکورسیزی به او توهین کرده است گفت: نه. اما حرف او مثل این است که بگوییم برنامه هاوارد استرن رادیو نیست. اصلا با عقل جور در نمی‌آید. و البته که او از روی حسادت این‌ها را نگفته است. داریم در مورد مارتین اسکورسیزی حرف می‌زنیم.

نظر رابرت داونی جونیور بسیار تخصصی تر از امثال تام هالند است و پختگی در آن مشهود است. او هم به نوعی با اسکورسیزی مخالف است اما برای مخالفت خود دلایل منطقی دارد و احترام زیادی هم برای مارتین اسکورسیزی قائل است.

در این بین شخصی به مانند فرانسیس فورد کاپولا هم وجود دارد که با اسکورسیزی موافق است.

نظر فرانسیس فورد کاپولا: «یک فیلم مارولی چیه؟ یه فیلم مارول یه نمونه فیلم اولیه و خامه که بارها و بارها و بارها و بارها دوباره ساختنش تا متفاوت به نظر برسه.»
کاپولا در ادامه می‌گه حتی «فیلم‌های خوبی» مثل No Time to Die و Dune هم همچین حسی بهش میدن.

فرانسیس فورد کاپولا هم شخصی نیست که بتوان او را به راحتی زیر سوال برد. او کارگردان پر افتخار سازنده سه گانه پدر خوانده است و فیلم های هنری با کیفیت زیادی در کارنامه دارد. همچنین: فرانسیس فورد کاپولا که در نظر داره فیلم جدیدش یعنی Metropolis‌ رو با هزینه شخصی خودش و با بودجه‌ای معادل ۱۲۰ میلیون دلار تهیه کنه، گفت شکست این پروژه براش هیچ اهمیتی نداره.
کاپولا نگارش فیلمنامه متروپلیس رو از دهه ۸۰ میلادی شروع کرده و اسکار آیزاک و کیت بلانشت رو برای بازی در این فیلم در نظر داره.

جمع بندی و نظر نویسنده

محمد امید سعادتی: شخصا مارول رو یک بخش جدید در صنعت سرگرمی میدونم. و به نظرم مقایسه این فیلم ها با فیلم های دیگر هالیوود کاملا اشتباه است. یک فیلم مارولی را فقط می توان با یک فیلم مارولی مقایسه کرد. نه به این معنا که بد هستند. به این معنا که سبک شان خاص است. در هر حال دیزنی تا الان با این فیلم ها خاطرات خوبی برای طرفداران دنیای کمیک و مخصوصا طرفداران مارول ساخته و نمی توان آن ها را فیلم هایی {بد} خواند. و توصیه آخر من و مهم ترین توصیه ام اینه که دوستان هر وقت خواستید از فرنچایز مورد علاقه تون دفاع کنید لازم نیست سعی کنید فرنچایز ها و سبک های دیگر رو ضعیف نشون بدید. یا به مانند تام هالند با حرف های احساسی فرنچایزی را بزرگ یا کوچک جلوه دهید.\

نویسنده: محمد امید سعادتی

خب اینو همین اول بگم که این مقاله میتونه اسپویل بخشی از داستان دکتر استرنج مولتیورس جنون باشه ولی اینو بگم اینطور که مشخصه کامل نیست چون مثلا توی بخش اطلاعات لیک شده گفته شده فلان شخصیت حضور کوتاه توی فیلم داره ولی در خود فیلمنامه اشاره ای نشده به حضورش . فقط اینکه این فیلمنامه گاها اشتباهات نگارشی داره که باعث شده ترجمه اون سخت بشه و اگه بعضی از قسمت های ترجمه واضح نبود عذر خواهی میکنم . حالا که این رو گفتم یه مقدمه با اسپویل هم زیر هست.

این فیلمنامه رو نمیشه تایید کرد و نه تکذیب ولی احتمال درست بودنش زیاده چون همین اتفاق برا فیلمای قبلی هم افتاد و اطلاعات لیک شده کاملا درست بودند . این رو بگم که خود فیلمنامه ارسالی از شش پارت تشکیل شده که ما هریک رو ترجمه میکنیم ولی فک نمیکنم ترتیب پارت ها با همین شکل که هست باشه و قطعا بین این شش پارت بخش های دیگری هم هست . ولی همین اطلاعات هم فک کنم برا فهمیدن قسمت اصلی داستان کافی باشه . خب فیلم اینطور که شواهد میگن دارکه و توی اون اینطور که تا اینجا مشخص شده ما سکانس های دارک زیاد داریم از کشته شدن تعداد زیادی جادوگر به شکلی که حتی باعث گریه وانگ میشه تا شکسته شدن استخوان های چارلز اگزاویه و …

پارت اول:

خب داستان فیلم حدود ۱ سال ۲ ماه بعد از حوادث وست ویو رخ میده . خب طبق پارت اول اینطوری شروع میشه که بارون موردو در ادامه کار هایی که در صحنه پس از تیتراژ دکتر استرنج ۱ شروع کرده بود و به سراغ جادوگر های مختلف میرفت اینبار به سراغ واندا میره . خب اونو درون کلبه خودش پیدا میکنه و منتظر زمان مناسب برا حمله میمونه تا اینکه شب با تیر های جادویی شروع به حمله برا کشتن واندا میکنه ولی به دلیل استفاده از الفبای رونز توسط واندا در کلبه این تیر های جادویی موردو اثری نداره . موردو به این نتیجه میرسه که کارهایی که میکنه نتیجه ای نداره پس فرار میکنه ولی واندا اونو به همین راحتی رها نمیکنه اونو تعقیب میکنه تا اینکه به موردو میرسه و اونو میکشه (به همین راحتی) .

ذهن واندا با استفاده و یادگیری از کتاب دارک هولد فاسد شده و به همین دلیله که اغلب به این شکل رفتار میکنه . زمانی که واقعا متوجه میشه که چه کاری کرده اشفته میشه و با وحشت به کلبه خودش برمیگرده . خب در همین حال اون دوباره یه سری به کتاب میزنه و توی اون طلسمی رو پیدا میکنه که توضیح میده میشه با این طلسم موجودی رو احضار کرد که هر ارزویی رو براورده میکنه .

خب اینجا به کنار میریم سراغ استرنج . ما توی نیویورک استرنج رو داریم که خودش رو برا مراسم ازدواج کریستین اماده میکنه . درحالی که متعجب و ناراحته که دیگه با کریستین نیست ولی از طرفی خوشحاله که کسی هست که کریستین رو خوشحال کنه .

در این زمان استیون در سالن های سانکتوم سانکتوروم قدم میزنه و به این فکر میکنه که میتونست چه لحظه های لذت بخشی رو با کریستین در کنار هم باشند ولی در همین حال وانگ برمیگرده و به اون تیکه میندازه .

توی اون فیلم در ادامه فیلم اسپایدی وانگ جادوگر اعظمه و استرنج دستیار اون و این رو هم میدونیم که سانکتوم که قبلا با سنگ زمان محافظت میشد دیگه بی حفاظت باقی مونده .

پارت دوم:

خب وانگ و استرنج به مراسم ازواج کریستین میرسند . در این لحظه ناگهان استرنج حضور چیزی رو حس میکنه که در ادامه پورتالی باز میشه و یه دختر ترسیده که از یه هیولا فرار میکنه وارد میشن . گفته میشه این هیولا همون شوماگوراثه که توسط واندا احضار شده . گوراث شروع به تخریب اطراف میکنه و اینجا خب فیلمنامه میگه استرنج کریستین رو بعد از اینکه یه تصادف با یه ماشین داشت رو نجات میده . از اینجا وانگ و استرنج هردو شروع به مبارزه با شوما گوراث میکنند در حالی که مردم اطراف وحشت زده فرار میکنند و امریکا چاوز هم از ترس پنهان شده .

وانگ شوما رو در هوا نگه میداره و همزمان استرنج به چشمش حمله میکنه . ( مثل اینکه اینجا دیگه شوما گوراث نابود میشه ) . استرنج برمیگرده سمت چاوز از اون توضیح میخواد ولی وانگ دخالت میکنه و میگه اون فقط یه بچه است که ترسیده . وانگ اون رو میبره که پیتزا بخوره استرنج هم قبول میکنه که اونها رو همراهی کنه فقط برای گرفن اطلاعات .

خب هنگام خوردن پیتزا خوردن چاوز واقعا خسته کننده توصیف شده و در عین حال به مقدار زیاد غذا میخوره جوری که اعصاب استرنج رو به هم میریزه . استرنج از اون میخواد کمتر بخوره و بیشتر توضیح بده . با اینحال چاوز استرنج رو نادیده میگیره و از وانگ درخواست یه پیتزای دیگه میکنه . استرنج به میز میکوبه و میگه زود تر حرف بزن . ولی چاوز میگه گرسنه است . استرنج میگه مهم نیست که گرسنه ای مسئله اینه که یک هیولا شهر رو تخریب کرده و نزدیک بود که عشق عشق اونو بکشه ( the love of his love )

خب چاوز میگه هیولا سعی نکرد منو بگیره فقط سعی کرد منو تسخیر کنه (اینجای فیلمنامه هم واضح نیست واقعا) . خب استرنج میگه چرا. چاوز میگه فقط در صورتی جواب میده که یه پیتزای دیگه رو بخوره . خب چاوز توضیح میده که فرض کنیم این پیتزا مولتیورسه . این جهان شماست و این جهان من . این دو از جهت هایی شباهت دارند ولی کاملا متفاوت با دیگران.

پارت سوم :

استرنج هنوز روی چاوز پافشاری میکنه که زودتر توضیح بده و میپرسه که اون هیولا از تو چی میخواست . چاوز میگه نمیدونم ولی فک نکنم نیت خوبی داشته باشه .
اینجا دیگه وانگ توضیح میده . موجودی که چاوز رو تعقیب میکرد شوماگوراثه . موجودی با درجه بسیار بالا در دنیای ارواح که فقط جادوگرانی با قدرت واقعا بالا یا با استفاده از کتابی از جادوی سیاه به او دسترسی دارند و اینها جادوگرانی هستند که از وظیفه خود یعنی محافظت از این جهان پشت کرده اند و علیه این جهان شورش کرده اند . اینجا دیگه وانگ میگه این شوا گوراث خیلی راحت شکست خورد و بر اساس مطالعاتش نمیتونه شوماگوراث واقعی باشه و میگه که شوماگوراث واقعی بعد از چاوز میاد و باعث یک کابوس واقعی میشه ( اینجا مشخص نیست منظورش از کابوس اتفاقات وحشتناک و دردناکه یا خود نایتمر و یا اینکه منظورش از بعد از چاوز میاد یعنی چی ؟ یعنی اگه چاوز کشته بشه یا تسخیر بشه ؟ )

در همین حال با نابود شدن این موجود واندا در کلبه خودش دیگه حضور شوما گوراث رو احساس نمیکنه و ناامیدانه شروع به ورق زدن کتاب میکنه . در همین حال به بخشی از کتاب میرسه که میگه برای دسترسی به موجوداتی از ابعاد و جهان دیگر او باید سطح بالایی از جادو (یا دانش) رو داشته باشه و یا اینکه امکان سفر بین بین واقعیت ها یا جهان دیگه رو داشته باشه اما این موارد هزینه بالایی دارد. همین زمان واندا صداهایی رو میشنوه کتاب میگه که او باید این کار ها رو انجام بده تا دوباره به خانواده خودش برسه . در این دوره واندا از لحاظ روحی و روانی واقعا اسیب پذیر شده و در بی ثبات ترین بازه خودش قرار داره او واقعا عطش انجام انچه رو که کتاب گفته در خودش داره .

هرچند واندا در این زمان قدرت خودش رو بهتر میکنه و اون رو اصلاح میکنه ولی هنوز بخشی از اراده و ذهن او توسط کتاب کنترل میشه بدون اینکه خودش متوجه بشه .
سپس واندا شروع به سفر بین جهان های موازی میکنه ولی در حالت اختری خودش چون به غیر از این امکان انجام چنین سفر هایی رو نداره . او از جهان های بسیاری میگذره . جهان هایی که برا بزرگ کردن فرزندانش و کنار اونها بودن واقعا عالیه . واندا دوباره صدایی رو میشنوه که میگه چاوز کلید ارزو های توعه , اونو پیدا کن .
در همین زمان چاوز احساس میکنه که بخشی از جهان اون در حال نابود شدنه ( مردن ) . برای همین وانگ و استرنج با قدرت های چاوز به جهان اون وارد میشن . هنگامی که اونها به جهان چاوز میرسند در همین حال استرنج احساس میکنه حال خوبی نداره . در ادامه اونها واندا رو میبینند که واقعا از کنترل خارج شده و اصلا ثبات ذهنی نداره . واندا به اونها هشدار میده که فقط دختره رو تحویل بدن .

استرنج متوجه میشه که اون واندایی نیست که در مبارزه با تانوس دیده و وانگ هم این رو میگه که او واقعا واندای عادی نیست . او متوجه میشه که روح و ذهن واندا تحت کنترل و فشاره . استرنج به وانگ میگه که فرار کنند و با دختره به واقعیت خودشون برن در حالی که سعی در برگشت واندا به واقعیت خودش میکنه .

پارت چهارم :

وانگ و چاوز برای کمک گرفتن به کامرتاج وارد میشن . در همین حال در دنیای چاوز استرنج از واندا میپرسه که واقعا چرا به دختره نیاز داره . اون میگه که چاوز کلید رسیدن به بچه های خودشه . استفن اشاره میکنه که تمام اتفاقاتی که تجربه کرده فقط یک خیال و توهم بوده و اصلا نمیشه اونها رو دوباره به واقعیت اورد . واندا از این حرف واقعا عصبانی میشه و به سمت استرنج حمله میکنه .

واندا در تلاشه که دوباره بچه های خودش رو داشته باشه . ولی مشکل اینه که او برای رسیدن به خواسته های خودش باید به شکل کامل در مولتیورس سفر کنه ولی واندا تنها امکان انجام این سفر رو در حالت اختری خودش داره . و تنها راه حل ممکن چاوز هست که میتونه پورتال های بین جهانی باز کنه .

در کامارتاج وانگ در مشورت و کمک خواستن از جادوگر های قدرتمند کشف میکنه که دارک هولد علت رفتار های واندا است . در همین حال استرنج از طریف قکر خودش از وانگ کمک میخواد چرا که واقعا در بد مشکلی افتاده . وانگ این رو به چاوز میگه و چاوز یه پورتال به سمت استرنج باز میکنه ولی به جای استرنج این واندا است که وارد میشه . در همین زمان جادوگران مختلفی سعی در نجات چاوز میکنند و به واندا حمله میکنند ولی واندا به سادگی اونها رو میکشه ( خب اینجا توضیح نداده چطوری ولی پیداست که مرگ خوشایندی نداشتند و در ادامه مواردی رو میگه ) . در همین حال وانگ بی تحرک میمونه و با دیدن اینکه همچین ادم های خوبی چنین پایان وحشتناکی داشتند شروع به گریه میکنه . وانگ در حالی که استرنج و چاوز فرار میکنند توسط واندا اسیر میشه .

استرنج و چاوز به واقعیت های مختلفی سفر میکنند تا اینکه به جهانی میرسند و با موردو روبه رو میشن ( این واریانت , مستر موردو نام داره که یه نسخه موازی از موردویی هست که ما دیدیم و توسط واندا کشته شد ) موردو اونها رو به خاطر بی ثبات کردن واقعیت زندانی میکنه . چاوز در یه زندان تحت نظارت کلیا قرار میگیره . موردو استرنج رو پیش ایلومیناتی میبره که از اون واقعیت محافظت میکنند . خب تیم ایلومیناتی متشکل از : مونیکا رمبو , بالدر , کاپیتان کارتر و چارلز اگزاویه به عنوان رهبر هست . کلیا هم به عنوان مشاور و عضو وفادار به چارلز معرفی میشه . ایلومیناتی در این زمان راجب کشتن یا نکشتن دکتر استرنج و چاوز بحث میکنند چرا که استرنج باعث بی ثباتی تار و پود واقعیت در مولتیورس شده .

پارت پنجم :

کلیا در اینجا میگه که چاوز فقط یه بچه است نیاز به کشتن او نیست و همینطور دکتر استرنج . استرنج سپس سعی میکند که راجب واندا به اونها هشدار بده . خب اینجا صحنه ای رو نمایش میده که ما در این تایم لاین که ایلومیناتی حضور دارند ما واندایی رو داریم که در کنار فرزندانش در شادی و خوشحالی حضور داره ولی این صحنه به این صورت تمام میشه که واندایی دنیای اصلی این واندا رو تسخیر میکنه و از اون استفاده میکنه تا به سمت ایلومیناتی حمله کنه . زمانی که واندا با ایلومیناتی روبه رو میشه اینجا بالدر میگه که اون فقط یه جادوگر عادیه که از کنترل خارج شده و به زودی قضیه تمام میشه . اینجا واندا اونو به سمت دیوار پرت میکنه و دیوار هم روی اون خراب میشه . خب از اینجا مبارزه شروع میشه . چارلز یک صندلی شناور داره . کاپیتان کارتر هم از شمشیر خودش برا کات کردن واندا استفاده میکنه ولی واندا اونو به سمت مونیکا پرتاب میکنه .

در هنگام این نبرد کلیا چاوز رو ازاد میکنه و به اون میگه از من دور نشو . خب اینجا مبارزه واندا با چارلز شروع میشه . چارلز سعی میکنه که واندای واقعیت خودش رو از واندای اصلی جدا کنه در این زمان او به نیروی شیطانی دارک هولد درون واندا پی میبره و با فکر خودش به دکتر استرنج هشدار میده . واندا چارلز رو از صندلی خودش جدا میکنه و در همین زمان ما صدای شکستن استخوان های چالز رو میشنویم .

خب اینو بگم که پارت ششم رو قرار ندادم چون انتهای فیلمه و انتهای واقعا خاصی نیست و یه جورایی عادیه . مثلا فرض کنید پارت ششم متعلق به فیلم اسپایدی باشه و توضیح میده که سه اسپایدرمن پس از حل مشکلات هر یک به واقعیت خودشون بازگشتند و هریک از ویلین ها از مرگ نجات یافتند . درسته که پارت ششم عادیه ولی خب این انتهای فیلمه یه جورایی انتهای انتهای فیلمه . و اینکه ما توی این فیلمنامه خیلی از چیز ها رو نداشتیم . مثلا اون نسخه از استرنج که توی تریلر دیدیم و یا اینکه استرنج از واندا کمک میخواست . یا حتی ( این قسمت اسپو.یل داره ) خود انتهای فیلمنامه یه سری اطلاعات خارج از متن رو گفته مثل اینکه ما توی فیلم کامئویی از لوکی داریم .

توی فیلم به پیتر و اگاتا اشاره میشه و ما در انتهای فیلم دو صحنه پس از تیتراژ داریم . ( بعضی از منابع گفتن که یکی از این صحنه ها مربوط به ثور ۴ میشه و وضعیت اون رو نمایش میدن ) . البته خارج از این فیلمنامه و اطلاعات اون ما اخبار مختلفی رو این روز ها داشتیم از حضور ددپول / رید ریچاردز / مگنتو / گوست رایدر گرفته تا اسپایدی توبی و واریانت ایرون من و هالک . هرچند حضور همه ی اینها همزمان با هم در یک فیلم میشه گفت ناممکنه و احتمالش هم کمه چون ما درون این فیلمنامه فقط اون شخصیت هایی هایی رو داشتیم که احتمال حضورشون از قبل بیش از بقیه بود مثل لوکی و چارلز .

نویسنده: امیررضا قاسمی

اسپایدرمن راهی به خانه نیست یک تراژدی تمام عیار , بر سه گانه اسپایدرمن در ام سی یو . پایانی واقعا غم انگیز برای دوست خوب محله . فراموش شدن حتی برای قویترین خدایان همچون سیتوراک و چتون هم سخته و باعث نابودی اونها میشه و این دلیل تلاشه های اونها برای عبادت شدن توسط مردمه.

زندگی در دنیایی بدون خاطره , بدون یاد و بدون عزیزانی که اصلا تو رو به یاد بیارن یا حتی بشناسند اونم در حالی که عزیز ترین افراد توی زندگیت رو از دست دادی و تنها کسایی هم که باقی موندن تو رو به یاد نمیارن . میشه گفت سخت ترین پاین ممکن برای یک اسپایدرمن نااشنا با سختی های دردناک . شاید صحنه بار ها تکرار شده در لایو اکشن های یک اسپایدرمن دیدن پیتر در پایان فیلم بر سر قبر یک عزیز از دست رفته باشه . اول از دست دادن تونی , بعد عمه می و حالا هم همه , هرکسی که اون رو به یاد داشت.

این ویژگی یک اسپایدرمنه که همیشه در سختی ها زندگی کنه و شاید همین سختی هاست که اون رو به محبوب ترین ابر قهرمان تبدیل میکنه . دارک نایت , لوگان , اسپایدرمن ۲ سه شاهکار برتر در زمینه کمیک بوک که همواره از اونها حالا هر یک به دلیلی به عنوان برترین اثر در این صنعت نام برده میشد . هر چند در این بین هر کدام مزیت های خاص خود را داشتند ولی این دارک نایت بود که اغلب از اون به عنوان بهترین اثر کمیک بوکی یاد میشد . دارک نایت با حضور افسانه ای هیث لجر , اسپایدرمن ۲ با دیالوگ ها و لحظات ماندگار و لوگان با بازی شاهکار هیوجکمن . ولی اکنون با اکران اسپایدرمن راهی به خانه نیست بار دیگر این کاراکتر شانس خودش رو به عنوان ساخت شاهکاری دیگر امتحان کرده و میشه گفت واقعا فراتر از انتظارات ظاهر شده . به هر حال تصمیم داریم به این موضوع بپردازیم که چرا این فیلم اکنون به عنوان بهترین اثر کمیک بوکی به شمار میرود:

۱. فیلمنامه قوی:

خب شاید ویژگی مشترک فیلم های کمیک بوکی نداشتن فیلمنامه مناسب و قویه که این نقص رو اغلب با جلوه های ویژه بزرگ جبران میکنند . ولی محدود فیلم هایی همچون دارک نایت لوگان و اسپایدرمن ۲ وی فور وندتا هستند که از این قضیه مستثنی هستند و حالا نوبت به اسپایدرمن راهی به خانه نیست رسیده . این فیلم واقعا از نظر فیلمنامه بنای محکمی داره و عالی پایه گذاری شده .از روند عالی پیش روی داستان گرفته تا مدیریت واقعا مناسب شخصیت ها و سرانجام ایجاد فضای وفادار به کمیک برای اسپایدرمن همراه با ایجاد مسیر مجزا برای هر شخصیت به همراه تکامل شخصیت پردازی.

شاید مهمترین شاهکار این فیلمنامه مدیریت معرکه نقش شخصیت های متعدد در فیلمه از اسپایدرمن های دیگه گرفته تا ۵ ویلین و بقیه شخصیت های مکمل ولی این رو با قاطعیت میشه گفت که هیچ یک اضافه به نظر نمیرسند و حضور همه ی انها به نوعی مکمل داستان و پیشبرنده ی فیلمنامه است.

دیالوگ ها واقعا عالیه و هر یک داستانی بزرگ و تاثیر گذارن به دنبال خودشون داشتند . از اشاره به عمو بن و مرگ گوئن گرفته تا درس بزرگ هر اسپایدرمن در زندگی و احساس گناه . حتی استفاده واقعا به جا از دیالوگ های فیلم های پیشین هر کاراکتر که از مهارت های واقعا عالی این فیلمنامه است.

۲. بازی عالی بازیگران:

این فیلم واقعا در این زمینه هیچ نقص نداره و همه عالی بودند . از توبی و اندرو گرفته تا تام و زندایا و مریسا و مشخصا کسی هم انتظاری جز بازی واقعا عالی از بندیکت نداره حالا در هر نقشی باشه . شیمی بین بازیگران واقعا خوبه . ارتباط اندرو و توبی تام یکی از بهترین روابطیه که این در چند سال دیدیم و این نتیجه این ایجاد یک رابطه عالی بین سه اسپایدرمن دوست داشتنی سینما میشه . اندرو و توبی هنوز که هنوزه یک اسپایدرمن تمام عیار بودن و اندرو واقعا عالی غم درونی خودش رو به خاطر از دست دادن گوئن منتقل میکنه یا پختگی واقعا ملموس شخصیتی اسپایدرمن توبی که عالی به نمایش گذاشته میشه . شاید دو نکته مثبت قابل توجه فیلم یکی پیشرفت بازی تام در نقش خودش باشه که واقعا بی نقص بود و دومی پیشرفت بازی زندایا و مریسا تومی که متناسب با تکامل شخصیتی این دو بود.

مهم ترنی نقطه تاثیر گذار هم بر عهده مریسا تومی بود که واقعا عالی از پس این کار بر اومد و به لطف فیلمنامه قوی یکی از بهترین لحظات کاراکتر اسپایدرمن رو در سینما رقم میزنه . در این بین نمیشه از بازی شاهکار ویلیام دفو گذشت . بازی شاهکار در یک شخصیت دوگانه و همزمان با اون انتقال خباثت و شرارت در کنار درماندگی که عالی همگی در بازی ویلیام ایجاد میشه و همه ی اینها اون رو به بهترین ویلین اسپایدرمن تبدیل میکنه . در کنار تمام این موارد اکشن های طبیعی و عالی یان شخصیت رو هم شاهد هستیم که اثر انجام این سکانس ها توسط خود ویلیام دفو هست . نتایج تمام این موارد باعث ایجاد یک ویلین بی نقص برای این فیلم میشه.

۳. روند تکامل شخصیت ها:

شاید بزرگترین ایراد های وارد شده به پیتر ام سی یو نشان ندادن تاثیر گذاری عمو بن در زندگی او و مهم تر منتقل نکردن مستقل بودن پیتر به عنوان یک قهرمان و وابستگی اون به تونی استارکه . همه ی اینها باعث نارضاتی هوادارن شده بود چرا که اون رو کاملا وابسته و زیر سایه قهرمانانی چون تونی و دکتر استرنج میدونستند . ولی به تدریج با مرگ تونی در اندگیم در ادامه در فار فرام هوم و سرانجام در نو وی هوم شاهد تکامل شخصیت پیتر بودیم تا جایی که در این فیلم یک پیتر تمام عیار رو دیدیم که واقعا بارزترین ویژگی های یک پیتر پارکر وابسته به کمیک بوک رو داشت و بالاخره شاهد نقطه فراموش نشدنی زندگی اون هم بودیم جایی که عمه می تدیل به عمو بن زندگی پیتر میشه و همون درس مهم زندگی یک اسپایدرمن یعنی مسئولیت پذیری رو به پیتر یاد میده و جالب تر از اون حس گناه پیتر هست که خودش رو مقصر میدونه و هزینه ای که این یادگیری پیتر از زندگی در پی داشت.

حضور اسپادرمن توبی و اندرو نه تنها صرفا برای پیشبرد داستان نیست بلکه کمک بزرگی به تکامل شخصیت پردازی این دو هم شده و ما شاهد ایجاد ویژگی ها و ابعاد جدید در شخصیت پردازی این دو هستیم . رابطه ام جی و پیتر واقعا بهتر شده و بیشتر به یک رومانس عاشقاه نزدیک شده چیزی که پیشرفت شخصیت پردازی ام جی در اون بی تاثیر نیست.

۴. اکشن عالی و موسیقی متن ایده ال:

این فیلم از اون فیلم هایی بود که ما در اون شاهد اکشن های متنوع و واقعا زیبا هستیم . از نبرد واقعا سخت نورمن و پیتر قبل از مرگ عمه می گرفته تا نبرد سه اسپایدرمن در انتهای فیلم با پنج ویلین و مهم تر از اون اکشن واقعا حماسی انتهای فیلم بین نورمن و پیتر همراه با مشت های واقعا دردناک پیتر , مشت هایی که هر یک غم و دردی بزرگ در خودش جای داده.

شاید اوج جلوه های ویژه فیلم سکانس فایت استرنج با اسپایدرمن باشه که واقعا خوب ساخته شده بود و این سکانس همراه با موسیقی متن عالی جذابیتی دو چندان پیدا میکنه . اکشن نورمن و پیتر قبل از مرگ عمه می واقعا هیجان انگیز بود که تزدیک و همراه با چاشنی استرس بود.

۵. شخصیت پردازی عالی نقش اول فیلم:

گفتم که پیتر در این فیلم در نبود تونی استارک و بدون وابستگی های بی دلیل واقعا به یک سطح بالا در تکامل و درجه بالا از امادگی و پختگی رسیده بود . تمام ویژگی های یک اسپادیدرمن اسیب دیده ولی همچنان مقاوم رو داشت , کاملا بی نقص . از ساده لوحی و اعتماد به هر فردی و علاقه به کمک به همه گرفته تا طنز اختصاصی یک اسپایدرمن و حتی تلاش همراه با احساس گناه در قبال از دست دادن عزیز ترین فرد درون زندگی شخصی خودش . و در کنار تمام اینها اوج شخصیت پردازی این اسپایدرمن جاییه که خودش رو مقصر تمام این اتفاقات میدونه . شاید بشه گفت که واقعا نمیشه از اسپایدرمن بودن این پیتر پارکر ایرادی گرفت که از هر بعد عالی طراحی شده بود.

۶. یک فیلم تمام عیار:

بدون شک اسپایدرمن راهی به خانه نیست فراتر از انتظارات ظاهر شد و حتی بدبینانه ترین اسپایدر فن های خودش رو هم تحت تاثیر قرار داد . این فیلم واقعا هر چیزی که یک فن اسپایدرمن انتظار داشت رو در خودش داشت . یک شاهکار عالی بود . هم دارک بود هم لایت و در کنار اینها فیلمنامه با چاشنی غم با ترکیب شادی همراه شده بود . واقعا به جا و مناسب . عناصر متناقض همگی در کنار هم در یک فیلمنامه که نتیجه ی اون میشه یک فیلمنامه واقعا احساسی و بی نقص . یک شاهکار عالی . یک شاهکار کم نظیر و پایان واقعا غم انگیز و احساسی برای اسپایدرمن ام سی یو همراه با سکانس واقعا تکراری برای هر اسپایدرمن . ایستادن در برابر یک عزیز از دست رفته همراه با حس گناه و عطش برای انتقام در حالی که خودش رو مسئول این اتفاق میدونه.

و حالا ما دارکنایت رو داریم فیلمی شاهکار در زمینه کمیک بوک که حتی بعد از این همه مدت یکی از محبوب ترین شخصیت های کمیک بوکی هنوز چنین فیلمی رو به خودش ندیده . هرچند انتظارات از بتمن مت ریوز واقعا بالا است و چه بسا شاهد تکرار شاهکاری دیگر از بتمن در سینما باشیم.

دارک نایت سبک خاص نولان از کاراکتر بتمن بود چیزی که اون رو به بهترین بتمن در بین تمامی بتمن های سینما تبدیل کرد . شاید بزرگتر از فیلمنامه و حتی قهرمان فیلم جنبه منفی فیلم یعنی جوکر باشه جایی که با بازی هیث لجر کبیر در این نقش ما شاهد یک جوکر افسانه ای بودیم چرا که هیث لجر به معنای واقعی یک جوکر عالی بود.

این فیلم واقعا عالی ساخته شده بود و میشد اثر گذاری نولان رو در هر پارت فیلم دید . نولان در این اثر سعی در به چالش کشیدن قهرمان و البته مخاطبان فیلم میکنه و هردو رو با مهمترین سوالات ممکن روبه رو میکنه . و جالب تر از اون پایبندی بدون محدودیت بتمن به قواعد خودشه و در اخر این کار خودش رو با ک فداکاری جبران میکنه جایی که نولان قهرمانی رو ارائه میده که مهم نیست بقیه چه فکری راجب اون میکنند در حالی که خودش رو به معنای واقعی وقف نجات مردم و شهر کرده . این یعنی یک قهرمان واقعی . هر چند این فیلم نقاط ضعفی چون صحنه های اکشن نه چندان درخور در خودش داشت چرا که یکی از مهمترین جنبه های این سبک از فیلم ها داشتن اکشن های قویه و یک نبرد اکشن وقتی جذاب میشه که بشه اوج تماس طرف های نبرد رو در یک مبارزه حس کرد و به معنای واقعی اون رو دید ولی شاید این نقطه ضعف برگرفته از تفکر اشتباه یا بی اهمیتی سازندگان این فیلم به این نکته است . با وجود این مورد و برخی بی توجهی ها به پابندی های به کمیک یا برخی نقص های هر چند کوچک این فیلم در فیلمنامه و طراحی برخی شخصیت پردازی های مکمل . این فیلم هنوز یک شاهکاره و برای سالیان سال به عنوان برترین اثر این صنعت به شمار میرفت.

نویسنده: امیررضا قاسمی

بعد از سه اپیزود حالا رسیدیم به اپیزود چهارم سریال هاکای . و باز هم در ابتدا نمرات این اپیزود رو داریم :

Imdb :

اپیزود چهارم :  ۸٫۴ از ۴,۰۱۱ رای

Metacritic :

اپیزود چهارم : ۶۶ از ۲۷ نقد

Rotten tomates :

اپیزود چهارم : ۹۲

خب حالا نقد اپیزود چهارم . شاید یک ضعف تکرار شده و البته مشترک بین سریال های مارول در دیزنی پلاس استفاده از روشی خاص برای بیان بخش اصلی فیلمنامه کلی سریال به طور خلاه روش بیان ماجرای اصلی هر سریال . خب برا انجام این روش از تمام اپیزود های سریال سه اپیزود رو انتخاب میکنند که معمولا اپیزود سوم به قسمت اخر سریال منتهی میشه . استفاده از این روش به نظرم یه ضعف داستانی به حساب میاد چون باعث میشه اولین اپیزود از لحاظ داستانی ناقص باشه چیزی که یک اپیزود نیازه داره رو نداشته باشه .

روش انجام این کار به این صورته که اپیزود اول برا نمایش یک دورنما از اتفاقات اصلی فیلم است که معمولا ضعیف ترین اپیزود سریال لقب میگیرد درست مثل اپیزود سوم سریال لوکی که برا اغاز این روش استفاده شده بود . ولی متناسب با این روش اپیزود دوم تبدیل به بهترین اپیزود سریال میشه درست به مانند اپیزود چهارم سریال لوکی . ما این روش رو در سه اپیزود انتهایی وات ایف و حتی در سریال فالکون و وینتر سولیجر هم میبینیم .

خب مطابق با این روش استارت یک ماجرای بزرگ در این اپیزود زده شد ولی درست قبل از ورود به ماجرای اصلی با تیتراژ پایانی فیلمنامه روبه رو شدیم . مطابق با این عملکرد این اپیزود دورنمایی از ماجرای اصلیه , اپیزود دوم شرح اصلی این ماجرا و نقطه اوج فیلمنامه در سریال و قطعا اپیزود سوم فروکش کردن سطح هیجان فیلمنامه به شمار میرود .

همین موارد باعث میشود که وقتی ما به عملکرد کلی اینجور اپیزود ها و قطعا همین اپیزود امروز نگاه میکنیم واقعا چیز خاصی نبینیم چرا که پارت اصلی فیلمنامه این اپیزود در اپیزود بعدی روایت میشه . هر چند در این روش در بین اپیزود های اول این روش بین سیال های مارول اپیزود امروز هاکای بهترین عملکرد رو داشت حتی در مقایسه با اپیزود سوم سریال لوکی .

اپیزودی ناقص با داستانی روایت شده البته به صورت نا تمام که باعث میشه متناسب به این موضوع باید به این اپیزود نگاه کنیم .

داستان با تمرکز بر روابط دو سویه جک النور و کیت کلینت اغاز میشه . توصیف رابطه عاشقانه جک النور با طعم ایجاد شک و تردید در ظاهر برای مخاطب رابطه ای که متزلزل و همراه با ناپایداری جلوه داده میشود . کلینت کیت در تلاش برای نشان دادن این دو به مانند یاد دهنده بی تمایل و یاد گیرنده مشتاق .

داستان در طول خود سعی میکند نقشی اصلی هاکای در زندگی کیت یعنی استاد بودن رو بیش از پیش به اثبات برساند ولی از نقش پذیری ناخواسته در این عملکرد خود برای این شخصیت پردازی استفاده میکند . یک اموزش دادن ناخواسته از طرفی فردی بی تمایل به این کار .

از سوی مقابل ما کیت رو داریم . علاقه مند به اثبات کردن خودش به الگوی دوران بچگی اش یعنی هاکای . علاقه ای که باعث ظهور دست پاچگی و حیرت زدگی شتاب زده در کیت میشه و باعث میشه ما شخصیتی رو ببینیم که حتی همکاری با هاکای رو باور نمیکند و برای او واقعا لذت بخش است .

خب نسبت به فیلمنامه این اپیزود میشه گفت حضور تیم اجرای نمایش پارک در این داستان بیشتر از اینکه جزئی از داستان به نظر برسد به صورت بخشی اضافی جلوه میکند . این بخش میشه گفت بخش مجزا و نه چندان ضروری برای فیلمنامه بود که میشد نباشه و به جای این اتفاقات که اتفاقا طنز جالبی هم نداشت از گزینه های بهتری استفاده کرد .

شاید تاکید بزرگ داستان تاثیر غیر قابل مرگ ناتاشا بر روی هاکای است . به گونه ای که فراموش کردن اون رو حتی پس از این همه مدت همچنان سخت نشان میدهد . ولی شاید نقطه اوج فیمنامه در این اپیزود استفاده از این پوینت برای دو کار باشد یکی مهم جلوه دادن صحنه پرت شدن کیت از نظر هاکای و دیگری زمینه چینی حضور یلنا بلووا همراه با اماد سازی ذهنی مخاطب برا این اتفاق .فیلمنامه حتی سعی در بیان کردن این مورد دارد که با وجود تاثیر پذیری واقعا زیاد هاکای از مرگ ناتاشا همچنان کسانی هستند که او را مسئول مرگ او میدانند و این یعنی یک پارادوکس داستانی بزرگ که اتفاقا جالب به نظر میرسد .

خب در کل سریال با این اپیزود خودش رو برای ماجرای اصلی که گفته شده واقعا بزرگ است اماده میکند و متناسب با این موضوع در روایت داستانی ناقص ظاهر میشود .

پ ن: (شاید نکته جالب تغییر تاریخ انتشار اپیزود پنجم توسط دیزنی بود چرا که در اوایل قرار شده بود که ما اپیزود پنجم رو در هفته اینده ببینیم نه این هفته و دیزنی این کار رو با انتشار دو اپیزود در یک روز انجام داد . شاید این کار دیزنی نشانه ربط داشتن اپیزود پنجم و وقایع ان با اسپایدی نو وی هوم بوده باشد یا حتی تمایل به کم کردن فاصله زمانی بین اپیزود پنجم این سریال و اکران نو وی هوم داشته باشد).

امتیاز ایرونی سنتر : ۷.۹

نویسنده: امیررضا قاسمی