نقد و بررسی | ایرونی سنتر https://irunisenter.com مجله سرگرمی و تفریحی Sat, 29 Jan 2022 20:11:10 +0000 fa-IR hourly 1 https://wordpress.org/?v=6.0.8 https://irunisenter.com/wp-content/uploads/2018/10/IMG_20181029_211057_646-150x150.png نقد و بررسی | ایرونی سنتر https://irunisenter.com 32 32 نقد قسمت اول پارت دوم فصل آخر انیمه Attack On Titan https://irunisenter.com/2022/01/%d9%86%d9%82%d8%af-%d9%82%d8%b3%d9%85%d8%aa-%d8%a7%d9%88%d9%84-%d9%be%d8%a7%d8%b1%d8%aa-%d8%af%d9%88%d9%85-%d9%81%d8%b5%d9%84-%d8%a2%d8%ae%d8%b1-%d8%a7%d9%86%db%8c%d9%85%d9%87-attack-on-titan/ https://irunisenter.com/2022/01/%d9%86%d9%82%d8%af-%d9%82%d8%b3%d9%85%d8%aa-%d8%a7%d9%88%d9%84-%d9%be%d8%a7%d8%b1%d8%aa-%d8%af%d9%88%d9%85-%d9%81%d8%b5%d9%84-%d8%a2%d8%ae%d8%b1-%d8%a7%d9%86%db%8c%d9%85%d9%87-attack-on-titan/#comments Sat, 29 Jan 2022 20:11:10 +0000 https://irunisenter.com/?p=15048

  همونطور که میدانید  ۱۹ دی ماه سال ۱۴۰۰ فصل چهارم یا اخر انیمه حمله به تایتان که قرار بود دو بخشی باشه آغاز شد. اومدیم با نقد و بررسی اولین قسمت از پارت دوم فصل چهارم حمله به تایتان یه به عبارتی قسمت هفدهم فصل آخر. بخش نقد و بررسی این قسمت شامل : […]

The post نقد قسمت اول پارت دوم فصل آخر انیمه Attack On Titan first appeared on ایرونی سنتر.]]>

 

همونطور که میدانید  ۱۹ دی ماه سال ۱۴۰۰ فصل چهارم یا اخر انیمه حمله به تایتان که قرار بود دو بخشی باشه آغاز شد. اومدیم با نقد و بررسی اولین قسمت از پارت دوم فصل چهارم حمله به تایتان یه به عبارتی قسمت هفدهم فصل آخر.

بخش نقد و بررسی این قسمت شامل :

نکات پنهان این قسمت

تئوری های شایع شده در فضای مجازی با بیشترین ترند ها

اوپنینگ او تیتراژ آغازین

پیشبرد داستانی نسبت به فصل گذشته

کیفیت گرافیکی انیمه

موسیقی و صداگذاری

و اندینگ و تیتراژ پایانی.

قبل از خواندن مقاله به دو نکته متذکر میشوم:

۱_ تئوری ها و نکات پنهان انیمه تنها بر اساس اطلاعات داده شده تا به اینجای انیمه بوده و تئوری های مربوط به آینده آن نیز تنها حدس و گمان های شایع در ترند توییتر فیسبوک و دیگر شبکه های اجتماعی میباشد لذا اگر تا به این قسمت از انیمه را مشاهده کرده و نگران اسپویل شدن داستان طبق اطلاعات مانگا هستید اطمینان کامل داشته باشید که هیچکدام از این تئوری ها به صورت قطع ممکن نبوده و تنها حدس و گمان است

۲_ اگر مانگا را مطالعه کرده اید و درمورد درستی یا نادرستی تئوری ها و نکات و یا در مجموع هر کامنتی که داستان آینده انیمه را لو بدهد به هیچ وجه تایید نخواهد شد.

و نکته دیگر آنکه اگر قصد دیدن انیمه را دارید و یا به این قسمت نرسیده اید به هیچ عنوان این مقاله را مطالعه نفرمایید


بررسی قسمت هفدهم از فصل چهارم

نکات پنهان این قسمت

۱_لیوای زنده است !

جالب است بدانید این نکته به هیچ وجه قرار نبوده پنهان باشد و یا غافلگیری خاصی در نمردن این کاراکتر وجود داشته باشد چرا که با کمی دقت متوجه داستان خواهید شد که در زمانی که یگریست ها اقدام به زدن تیر خلاصی به لیوای بودند هانجی (به دروغ) گفت او مرده!

و در زمانی که سرجوخه یگریست ها به هانجی گفت تا لیوای را به او نشان دهد تا نبض اورا بگیرد هانجی هیچ حرکت خاصی نکرده بود و اگر زیک از شکم آن غول بیرون نیامده بود و قطعا نه هانجی از انجا زنده بیرون می آمد و نه لیوای

و بعد از این اتفاق نیز هانجی بدن نیمه جان لیوای را برداشت و فرار کرد اما این تنها نکته نبود ……لیوای شاید زنده بماند ولی احتمال اینکه بتواند دوباره مبارزه کند بشدت کم است چرا که یک دست او قطع شده و یک چشمش کور شده است اما این احتمال قطعی نیست چرایی این را نیز در بخش تئوری ها توضیح خواهیم داد


۲_زیک کشته شده بود و توسط یمیر دوباره خلق شد

پس از انفجار نیزه صاعقه در بدن زیک او قطعا متلاشی شده و مرده بود اما یک تایتان تحت کنترل فردی که احتمالا یمیر بوده اورا در بدن خود میگذارد و زیک روح خود را در مکان مجرا ها که به توجه به زنده بودن یمیر در آنجا جایی فراتر از ابعاد زمان و مکان دنیای عادی است رفته بود بنابراین روح زیک به دنیای دیگر…….(که برای درک راحت تر میتوان ان را به دنیای آخرت هم تشبیه کرد) رفته بود و طبق گفته خودش یمیر با اب و خاک جسم زیک را خلق کرد و ساخت بدیهی است که زیک در آنجا دوباره به زندگی بازگشت …اما چرا؟؟ چگونه یمیر پس از دو هزار سال هنوز زنده بوده؟؟ آیا یمیر تجسمی از خدا است؟؟ چگونه میتواند انسان را خلق کند؟قدرت های او در چه حد است؟ و از همه مهمتر …..چرا به زیک کمک کرد؟؟ زیک قصد عقیم نمودن نسل الدیا و منقرض کردن انها و به اصطلاح رستگاری ابدی آنها را داشته همان نسلی که یمیر بنیان گذارش بود ..آیا یمیر هم میخواهد نسل الدیا منقرض شود و در این راه به یئگریست ها و زیک و یلنا کمک خواهد کرد؟؟ این ناگفته ها را برخی را با حدس ها و گمان ها پاسخ داده و برای باقی آن در انتظار قسمت های بعد مینشینیم…


۳_مسیر ها فراتر از زمان و مکان هستند

بله چیزی که واضح است این بوده که مسیر ها فراتر از ابعاد زمان و مکان در دنیای اصلی میباشند و از انجایی که یمیر در انجا زنده بود این احتمال خواهد رفت که انجا جهانی برای روح اشخاصی که وارث قدرت یمیر بوده اند میباشد و هر مسیر را نیز میتوان به این تشبیه کرد که هر الدیایی توسط مسیر به باقی افراد این نژاد متصل بوده و در نهایت در یک نقطه به همدیگر میرسند


۴_ ارن : قهرمان یا ویلن ؟

خب همه شما خوب این نکته را میدانید که شخصیت اصلی این انیمه ارن یئگر یک شخصیت دمدمی مزاج تا حدی خشن و در عین حال احساساتی دارد که تا قبل از مرگ مادرش نیز این موضوع بر همگان اشکار بود که اون علاوه بر احساساتی بودن یک فرد ازادی طلب نیز بوده و هست

به صورتی که تنها ترس او را میتوان قوانین و محدودیت ها دانست که در ابتدا میخواست از دیوار ها بیرون برود سپس میخواست دریا را ببیند ، اقیانوس ، صحرا ،غاز های نمکی، جنگل و……. اما او هیچوقت سیر نشده و از رسیدن به خواسته خود لذتی نمیبرد چرا که همیشه و هر ثانیه به اهداف بالاتر قدرت بیشتر سرزمین بزرگتر و رستگاری بیشتر فکر میکند بعضا افراد این حس او را قدرت طلبی میدانند و بعضی هم او را دارای سادیسم روحی میدانند

که در رابطه با این سخن میتوان اشاره کرد که ارن بیشتر تا یک فرد قدرت طلب فردی ازادی طلب بود و به نوعی اکثرا این دو توسط انسان ها به اشتباه گرفته میشود در واقع ارن مانند لایت یاگامی دارای کمپلکس روانی است و اما کمپلکس روانی دارای زیرشاخه هایی بسیار است برای مثال لایت یاگامی مبتلا به کمپلکس خدا شدن یا عقده خدا شدن بود اما ارن را میتوان یک فرد دارای « Freedom complex» دانست فردی که عقده روانی ای دارد که در طی ان برای خود آزادی بینهایت را طلب میکند اما تفاوت ارن با دیگران این است که به نوعی علاوه بر فریدام کمپلکس دارای نوعی حس پادشاهی و تا حد کمی قدرت طلبی داراست که طی این فرایند باعث این خواهد شد که او خواستار اصلاح همگان شود و میخواهد همه انسان ها مانند خودش ازاد باشند و به اصطلاح مانند گاو و گوسفند های یک تویله نباشند که این دیدگاه او تا حدی درست است اما وقتی عمیق تر شویم میبینیم او درحال محدود کردن دیگران مبنی بر نامحدود شدنشان است یعنی میخواهد دیگران مانند خود او ازاد باشند و در این راه انها را مجبود میکند به ازادی در واقع قدرت تصمیم گیری و ازادی عمل انها را میگیرد تا انها ازاد باشند که دقیقا به همین خاطر او دچار اختلال شخصیتی شده است

اما او یک قهرمان است یا یک ویلن؟

در واقع او طبق نظر آرمین که یک فرضیه کاملا منطقی میباشد قهرمانی است که در ظاهر خود را به یک دیکتاتور تبدیل کرده و ذات خوب خود را در زیر نفس پلیدش پنهان کرده تا به نوعی با فدا کردن خود دوستان و خانواده خود را نجات دهد و در این راه به قدی مصمم بود که یکی از فرماندگان کودکی خود را کشت و پیکسیس که نزد او بسیار عزیز بود توسط گروهش به قتل رسانده شد و در نهایت تمامی ارمان های پدر خود گریشیا را زیر پای گذاشت و به نوعی هم خود و هم دیگران را فدای نسل و نژاد و خانواده خود کرد بنابراین میتوان گفت او یک قهرمان است که به قول اندینگ انیمه اگر چشمانش را ببندد خواهد فهمید که شیطان هیچ فرقی با او ندارد

نمیتواند واقعا گفت ایا ارن یک فرد قهرمان است یا یک شیطان اما چیزی که واضح است ان بوده که وی به هیچ وجه یک فرد سیاه نبوده و در عین حال یک شخصیت سفید هم نیست ….او را حتی نمیتوان فردی خاکستری دانست زیرا افراد حاکستری در عین نیکی پلیدی هایی نیز دارند اما ارن هیچ خوب و بدی را برای رسیدن به قدرت و یا رستگاری انجام نداده و تنها برای نجات دیگران بوده و تنها جمله ای که برای این کاراکتر میتوان انتخاب کرد فداکار است همین…..


۵_تغییر حس میکاسا نسبت به ارن

در پارت قبل شاهد این بودیم که ارن بر خلاف حس واقعی خود و به دلایل نامعلوم به میکاسا گفت که از بچگی از او متنفر بوده و همچنین با گفتن واقعیت نسبت به احساساتی که در نوادگان خاندان آکرمن وجود دارم او را ازار داد و اما به نظر میرسید میکاسا بالاخره توانسته بود این را قبول کند هرچند که باز هم نمیتواند در مقابل غریزه آکرمنی خود باایستد ولی باز هم توانست با این واقعیت کنار بیاید

اما آیا تنها غریزه او به ارن علاقه دارد؟

خیر او ذاتا نسبت به ارن علاقه شدیدی داشته و دارد اما اینکه این علاقه مانند حس خواهر و برادریست یا احساسات شدیدتری بین این دو وجود دارد معلوم نیست ………


نقد قسمت هفدهم فصل چهارم

اوپنینگ انیمه

این انیمه نشان داده به همانگونه که در روند پیشبرد داستانی خود به هیچ قانون خاصی را رعایت نکرده در فرهنگ و عرف حاکم بر جهان انیمه نیز هیچ احترامی قائل نبوده و نیست مانند سه بعدی کردن تصاویر و انگلیسی کردن تیتراژ های اوپنینگ و اندینگ همانطور که پیشتر در برخی انیمه ها مشاهده شده بود بار ها و بار ها تیتراژهایی با زبان انگلیسی را شاهد بودیم ولی اتک پا از این مرز ها نیز فراتر گماشته و تیتراژ آغازین خود را با سبکی راک مانند و به صورتی با سبک هوی متال و زیر شاخه آشیل متال انتخاب کرده

از اینها که بگذریم موسیقی تا حد قابل توجهی مفهومی و دارای انیمیشن کلیپ فوقالعاده ای میباشد و همینطور درمورد گوش دادن به این موسیقی در منظر دین تشیع بحث ها بسیار بوده و اینجا جای بحث در این مورد نمیباشد

به صورت کلی نمره بنده به اوپنینگ انیمه :

۹٫۱/۱۰


پیشبرد داستانی نسبت به فصل گذشته

خب نقطه قوت اصلی انیمه از این حیث را میتوان در این دانست که در فصول گذشته مانند فصل دوم و همین فصل چهارم ما پیشبرد داستانی بسیار ضعیف کند و خسته کننده ای را شاهد بودیم و صرفا یا باید در یک قسمت به کل اکشن میدیدیم و یا دیالوگ های خسته کننده و ضعیف در این حیث فصل دوم به بدترین شکل ممکن عمل کرد و تا قسمت ششم اکشن خوب زیبا موسیقی متن بسیار عالی و تماشایی که مو بر تن هر بیننده ای سیخ میکرد را شاهد بودیم اما در ادامه چهار قسمت به صورت کامل در حال شنیدن دیالوگ هایی خسته کننده بودیم تا حدی که حتی سکانس از محل وقوع ماجرا یک کات هم نخورد راینر و برتولت ارن و یمیر را دستگیر کرده و سعی در فهماندن ماجرا به انها داشتند که باعث زده شدن مخاطب از ادامه دادن سریال میشد ولی در این قسمت علاوه بر اکشنی متمایز و بسیار عالی موسیقی متنی هراس انگیز و خارق العاده و از ان مهمتر پیشبرد داستانی به بهترین شکل ممکن را شاهد بودیم و شاید بتوان گفت ایپزودی بینقص و اعجاب انگیز ارائه شده بود

کیفیت گرافیکی انیمه

در نگاه اول گرافیک انیمه تغییر خاصی نکرده ولی در جزئیات شاهد بهتر شدن جزئیات گرافیکی و جلوه های بصری در مواقع نبرد پیشرفت قابل توجهی داشته است برای مثال در هنگام فریاد ارن شاهد لرزش پس زمینه یا هنگام شلیک تیر به سمت هانجی شاهد پرتاب شدن پوکه های گلوله و یا در هنگام برخورد مشت به زره راینر شاهد تکه تکه شدن زره اون بودیم هرچند میتوان بهبود های بهتری نیز مشاهده کرد

در قدم بعد شاهد رفع لگ و انیمیشن بودیم که لازم به ذکر نبوده زیرا در دو ویدئو زیر خودتان میتوانید بهبود گرافیکی را مشاهده کنید…….

موسیقی متن و صداگذاری

تنها نقطه ضعف این انیمه که میتوان ان را به راحتی فهمید موسیقی متن گنگ و ضعیف بود

در قائده کلی موسیقی متن نباید مخاطب را متوجه خود کند اما با این حال نباید به قدری گنگ و ارام باشد که فرقی با نبودنش نکند

موسیقی متن یک فیلم باید در کمال ارامش در نقاطی همراه با ریتم فیلم متغیر بوده و حس هیجان غم خشم شادی نفرت و….. را به بیندده منتقل کند.

در مقوله بعدی صدا گذاری را شاهد هستیم که صداگذاری خوب اما نه خارق العاده بود

میتوان شاهکار و ستاره ای بخش را صداگذار راینر براون دانست همینطور تیم فیکس و سینک وویس نیز کمی اشتباهات جزئی در مواقع برخورد مشت بر اهن لرزش ها و همینطور در صحنه شلیک تیر داشته اند که میتوان از انها چشم پوشی کرد

اندینگ و تیتراژ پایانی

بهترین و عظیم ترین و عالی ترین اندینگ تاریخ انیمه از نظر بنده و هفتمین اندینگ تاریخ انیمه در سایت مای انیمه لیست به اتک آن تایتان اختصاص داده شده ریتم عالی هماهنگی صدا و تصویر پس زمینه محشر استفاده صحیح از کلمات و واژگان و هر چیزی که بتوانید تصورش را بکنید در این اندینگ به خوبی به نمایش رسیده است و البته میتوان به صورت غیر مستقیم ان را دارای اسپویل نیز دانست و نیز به صورتی تنها بر محور کارامتر ارن یاگر نمایش داده شده و از این حیث میتوان به اهمیت بسیار زیاد این شخصیت بر این فصل انیمه دانست که موضوعی به خودی خود جذاب است

نمرات این قسمت :

اوپنینگ : ۹٫۱

جلوه های بصری : ۹٫۵

اکشن : ۱۰

پیشبرد داستانی : ۹٫۸

موسیقی متن : ۶

صداگذاری : ۸٫۷

اندینگ : ۱۰

نمره قسمت هیفدهم از فصل چهارم : ۹.۵


نویسنده: سید بهامین هاشمی

The post نقد قسمت اول پارت دوم فصل آخر انیمه Attack On Titan first appeared on ایرونی سنتر.]]>
https://irunisenter.com/2022/01/%d9%86%d9%82%d8%af-%d9%82%d8%b3%d9%85%d8%aa-%d8%a7%d9%88%d9%84-%d9%be%d8%a7%d8%b1%d8%aa-%d8%af%d9%88%d9%85-%d9%81%d8%b5%d9%84-%d8%a2%d8%ae%d8%b1-%d8%a7%d9%86%db%8c%d9%85%d9%87-attack-on-titan/feed/ 83
نقد اپیزود چهارم سریال هاکای: اتفاقی بزرگ در راه است https://irunisenter.com/2021/12/%d9%86%d9%82%d8%af-%d8%a7%d9%be%db%8c%d8%b2%d9%88%d8%af-%da%86%d9%87%d8%a7%d8%b1%d9%85-%d8%b3%d8%b1%db%8c%d8%a7%d9%84-%d9%87%d8%a7%da%a9%d8%a7%db%8c-%d8%a7%d8%aa%d9%81%d8%a7%d9%82%db%8c-%d8%a8%d8%b2/ https://irunisenter.com/2021/12/%d9%86%d9%82%d8%af-%d8%a7%d9%be%db%8c%d8%b2%d9%88%d8%af-%da%86%d9%87%d8%a7%d8%b1%d9%85-%d8%b3%d8%b1%db%8c%d8%a7%d9%84-%d9%87%d8%a7%da%a9%d8%a7%db%8c-%d8%a7%d8%aa%d9%81%d8%a7%d9%82%db%8c-%d8%a8%d8%b2/#comments Mon, 13 Dec 2021 11:10:37 +0000 https://irunisenter.com/?p=14800

بعد از سه اپیزود حالا رسیدیم به اپیزود چهارم سریال هاکای . و باز هم در ابتدا نمرات این اپیزود رو داریم : Imdb : اپیزود چهارم :  ۸٫۴ از ۴,۰۱۱ رای Metacritic : اپیزود چهارم : ۶۶ از ۲۷ نقد Rotten tomates : اپیزود چهارم : ۹۲ خب حالا نقد اپیزود چهارم . شاید […]

The post نقد اپیزود چهارم سریال هاکای: اتفاقی بزرگ در راه است first appeared on ایرونی سنتر.]]>

بعد از سه اپیزود حالا رسیدیم به اپیزود چهارم سریال هاکای . و باز هم در ابتدا نمرات این اپیزود رو داریم :

Imdb :

اپیزود چهارم :  ۸٫۴ از ۴,۰۱۱ رای

Metacritic :

اپیزود چهارم : ۶۶ از ۲۷ نقد

Rotten tomates :

اپیزود چهارم : ۹۲


خب حالا نقد اپیزود چهارم . شاید یک ضعف تکرار شده و البته مشترک بین سریال های مارول در دیزنی پلاس استفاده از روشی خاص برای بیان بخش اصلی فیلمنامه کلی سریال به طور خلاه روش بیان ماجرای اصلی هر سریال . خب برا انجام این روش از تمام اپیزود های سریال سه اپیزود رو انتخاب میکنند که معمولا اپیزود سوم به قسمت اخر سریال منتهی میشه . استفاده از این روش به نظرم یه ضعف داستانی به حساب میاد چون باعث میشه اولین اپیزود از لحاظ داستانی ناقص باشه چیزی که یک اپیزود نیازه داره رو نداشته باشه .

روش انجام این کار به این صورته که اپیزود اول برا نمایش یک دورنما از اتفاقات اصلی فیلم است که معمولا ضعیف ترین اپیزود سریال لقب میگیرد درست مثل اپیزود سوم سریال لوکی که برا اغاز این روش استفاده شده بود . ولی متناسب با این روش اپیزود دوم تبدیل به بهترین اپیزود سریال میشه درست به مانند اپیزود چهارم سریال لوکی . ما این روش رو در سه اپیزود انتهایی وات ایف و حتی در سریال فالکون و وینتر سولیجر هم میبینیم .

خب مطابق با این روش استارت یک ماجرای بزرگ در این اپیزود زده شد ولی درست قبل از ورود به ماجرای اصلی با تیتراژ پایانی فیلمنامه روبه رو شدیم . مطابق با این عملکرد این اپیزود دورنمایی از ماجرای اصلیه , اپیزود دوم شرح اصلی این ماجرا و نقطه اوج فیلمنامه در سریال و قطعا اپیزود سوم فروکش کردن سطح هیجان فیلمنامه به شمار میرود .

همین موارد باعث میشود که وقتی ما به عملکرد کلی اینجور اپیزود ها و قطعا همین اپیزود امروز نگاه میکنیم واقعا چیز خاصی نبینیم چرا که پارت اصلی فیلمنامه این اپیزود در اپیزود بعدی روایت میشه . هر چند در این روش در بین اپیزود های اول این روش بین سیال های مارول اپیزود امروز هاکای بهترین عملکرد رو داشت حتی در مقایسه با اپیزود سوم سریال لوکی .

اپیزودی ناقص با داستانی روایت شده البته به صورت نا تمام که باعث میشه متناسب به این موضوع باید به این اپیزود نگاه کنیم .

داستان با تمرکز بر روابط دو سویه جک النور و کیت کلینت اغاز میشه . توصیف رابطه عاشقانه جک النور با طعم ایجاد شک و تردید در ظاهر برای مخاطب رابطه ای که متزلزل و همراه با ناپایداری جلوه داده میشود . کلینت کیت در تلاش برای نشان دادن این دو به مانند یاد دهنده بی تمایل و یاد گیرنده مشتاق .

داستان در طول خود سعی میکند نقشی اصلی هاکای در زندگی کیت یعنی استاد بودن رو بیش از پیش به اثبات برساند ولی از نقش پذیری ناخواسته در این عملکرد خود برای این شخصیت پردازی استفاده میکند . یک اموزش دادن ناخواسته از طرفی فردی بی تمایل به این کار .

از سوی مقابل ما کیت رو داریم . علاقه مند به اثبات کردن خودش به الگوی دوران بچگی اش یعنی هاکای . علاقه ای که باعث ظهور دست پاچگی و حیرت زدگی شتاب زده در کیت میشه و باعث میشه ما شخصیتی رو ببینیم که حتی همکاری با هاکای رو باور نمیکند و برای او واقعا لذت بخش است .

خب نسبت به فیلمنامه این اپیزود میشه گفت حضور تیم اجرای نمایش پارک در این داستان بیشتر از اینکه جزئی از داستان به نظر برسد به صورت بخشی اضافی جلوه میکند . این بخش میشه گفت بخش مجزا و نه چندان ضروری برای فیلمنامه بود که میشد نباشه و به جای این اتفاقات که اتفاقا طنز جالبی هم نداشت از گزینه های بهتری استفاده کرد .

شاید تاکید بزرگ داستان تاثیر غیر قابل مرگ ناتاشا بر روی هاکای است . به گونه ای که فراموش کردن اون رو حتی پس از این همه مدت همچنان سخت نشان میدهد . ولی شاید نقطه اوج فیمنامه در این اپیزود استفاده از این پوینت برای دو کار باشد یکی مهم جلوه دادن صحنه پرت شدن کیت از نظر هاکای و دیگری زمینه چینی حضور یلنا بلووا همراه با اماد سازی ذهنی مخاطب برا این اتفاق .فیلمنامه حتی سعی در بیان کردن این مورد دارد که با وجود تاثیر پذیری واقعا زیاد هاکای از مرگ ناتاشا همچنان کسانی هستند که او را مسئول مرگ او میدانند و این یعنی یک پارادوکس داستانی بزرگ که اتفاقا جالب به نظر میرسد .

خب در کل سریال با این اپیزود خودش رو برای ماجرای اصلی که گفته شده واقعا بزرگ است اماده میکند و متناسب با این موضوع در روایت داستانی ناقص ظاهر میشود .

پ ن: (شاید نکته جالب تغییر تاریخ انتشار اپیزود پنجم توسط دیزنی بود چرا که در اوایل قرار شده بود که ما اپیزود پنجم رو در هفته اینده ببینیم نه این هفته و دیزنی این کار رو با انتشار دو اپیزود در یک روز انجام داد . شاید این کار دیزنی نشانه ربط داشتن اپیزود پنجم و وقایع ان با اسپایدی نو وی هوم بوده باشد یا حتی تمایل به کم کردن فاصله زمانی بین اپیزود پنجم این سریال و اکران نو وی هوم داشته باشد).

امتیاز ایرونی سنتر : ۷.۹


نویسنده: امیررضا قاسمی

The post نقد اپیزود چهارم سریال هاکای: اتفاقی بزرگ در راه است first appeared on ایرونی سنتر.]]>
https://irunisenter.com/2021/12/%d9%86%d9%82%d8%af-%d8%a7%d9%be%db%8c%d8%b2%d9%88%d8%af-%da%86%d9%87%d8%a7%d8%b1%d9%85-%d8%b3%d8%b1%db%8c%d8%a7%d9%84-%d9%87%d8%a7%da%a9%d8%a7%db%8c-%d8%a7%d8%aa%d9%81%d8%a7%d9%82%db%8c-%d8%a8%d8%b2/feed/ 44
نقد اپیزود هشتم سریال وات ایف: اولتران در برابر واچر https://irunisenter.com/2021/10/%d9%86%d9%82%d8%af-%d8%a7%d9%be%db%8c%d8%b2%d9%88%d8%af-%d9%87%d8%b4%d8%aa%d9%85-%d8%b3%d8%b1%db%8c%d8%a7%d9%84-%d9%88%d8%a7%d8%aa-%d8%a7%db%8c%d9%81-%d8%a7%d9%88%d9%84%d8%aa%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d8%af/ https://irunisenter.com/2021/10/%d9%86%d9%82%d8%af-%d8%a7%d9%be%db%8c%d8%b2%d9%88%d8%af-%d9%87%d8%b4%d8%aa%d9%85-%d8%b3%d8%b1%db%8c%d8%a7%d9%84-%d9%88%d8%a7%d8%aa-%d8%a7%db%8c%d9%81-%d8%a7%d9%88%d9%84%d8%aa%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d8%af/#comments Fri, 01 Oct 2021 09:02:34 +0000 https://irunisenter.com/?p=14412

اپیزود هشتم … مثل همیشه قبل از نقد نمرات این اپیزود رو از سایت ها معتبر بررسی میکنیم: Rotten Tomatoes: اپیزود هشتم: ۹۳ IMDB: اپیزود هشتم: ۹٫۳ از ۵,۰۰۹ رای Metacritic: اپیزود هشتم: ۵۸ از ۱۲ نقد داستان از ریز پلن های مختلفی تشکیل شده بود که هم حس متفاوت بودن رو در خودشون داشتند […]

The post نقد اپیزود هشتم سریال وات ایف: اولتران در برابر واچر first appeared on ایرونی سنتر.]]>

اپیزود هشتم …
مثل همیشه قبل از نقد نمرات این اپیزود رو از سایت ها معتبر بررسی میکنیم:

Rotten Tomatoes: اپیزود هشتم: ۹۳

IMDB: اپیزود هشتم: ۹٫۳ از ۵,۰۰۹ رای

Metacritic: اپیزود هشتم: ۵۸ از ۱۲ نقد

داستان از ریز پلن های مختلفی تشکیل شده بود که هم حس متفاوت بودن رو در خودشون داشتند و هم درصد خلاقیت بالایی در انها به کار گرفته شده بود . اگه فقط بگم داستان دارک بود کافی نیست چون این سریال داستان دارک کم نداشت ولی داستان دارک موفق کم داشت و این اپیزود هم از محدود اپیزود های دارک موفق این سریال بود.

تایم کم داستان اصلا به چشم نمیاد , پلن ها به صورت جداگانه اما منسجم روایت میشن و در اخر به پلن نهایی به موقع و مناسب سرازیر شدن . در این اپیزود دوباره میبینیم که تمایل کارگردان و نویسندگان اضافه کردن استرس و هیجان به عنوان یک چاشنی به داستانه کاری که اتفاقا قبلا هم به خوبی مورد استفاده قرار داده بود . مخاطب رو ملتهب میکنه و فضا رو پرمخاطره جلوه میده .

این اپیزود ایده داستانی پرپتانسیلی داشت و اتفاقا به خوبی از پتانسیل خودش استفاده میکنه , ایده رو استارت میزنه , پرورش میده و در نهایت بسط دادن هدفمند رو به کار میگیره . نتیجه یک پایان بازه که مخاطب رو برا اپیزود بعدی منتظر میزاره .

از ابتدای شروع پخش این سریال , موردی که روی سریال سایه انداخته بود و بار ها خودش رو جلوه میداد نداشتن خلاقیت بود که این اپیزود این قانون رو زیر پا میزاره و در اکثر زمینه های متداول خودش خلاقیت به خرج میده ولی ما شاهد خلاقیت مضاف یا بی هدف هم هستیم مثل شاید هم یه طنز هدفمند باشه ولی مرگ تانوس و نوع انجام ان مثل یک طنز بزرگ ولی خاموش بود که در سکوت مطلق با سرعت انجام شد و سریعا در هیاهوی داستان غرق میشه تا ضربه ای به روند جدی و دارک داستان وارد نشه . طراحی کاستوم ها , لوکیشن ها , طراحی و پردازش پلن ها ی داستانی , روند غیر قابل پیشبینی همگی در خود خلاقیت داشتند . چیزی که به نظر من در اپیزود های قبلی مثل ان دیده نشده بود . در کل ایده داستانی این اپیزود و روند اجرای ان واقعا سخت بود حتی سخت تر از اپیزود چهارم طوری که به نظرممقایسه این دو از نظر کیفیت یک اشتباه محضه . اپیزود هشتم از هر نظر پیچیده تر و سخت تر بود ولی پیچیدگی همیشه به معنی بهتر بودن نیست و این جا است که سادگی اپیزود چهار نسبت به این اپیزود خودش رو بهتر جلوه میده و نمره بیشتری از ان خودش میکنه .

مورد دیگه روند اشنایی هستش که جدیدا بار ها در MCU به کار گرفته شده و اون قوی جلوه دادن کپ مارول هستش . خب بودن شک با توجه به سابقه مارول و برنامه ریزی دقیق ان در فیلمنامه ها و روند های داستانی این اتفاق بی ربط با اینده و حتی شاید نبرد نهایی این سری نباشه یعنی نبردی که در حال شکل گرفتنه و بعد مثل اینفینیتی ساگا در حال تکامل هست ولی فعلا در مراحل اولیه ان هستیم . شاید کارول , تونی استارک بعدی باشه که قرار هست این دفعه با بشکن خودش دنیا رو نجات بده . البته روندی که مارول برای کارول در نظر گرفته بی شباهت با روند تونی نیست و پیداست که قصد اونها ابتدا بولد این شخصیت است . حتی کارول از لحاظ شخصیتی سیر تکامل خودش رو تا اندازه ای طی کرده و باعث تعجب نیست که رهبری اونجرز در اینده MCU به او سپرده بشه چرا که در حال حاظر بهترین گزینه کارول هست . ویژگی های شخصیتی او ترکیبی از غرور تونی و قدرت رهبری همراه با فداکاری استیو هست چیزی که بیشر از هر چیزی یک رهبر رو رهبر میکنه .

شاید یکی از بهترین چیز هایی که مارول در اون هنر و تبهر داره ایستراگ هایی باشه که پارت های مختلف فیلم های خودش قرار میده و این اپیزود هم این ویزگی رو داره. مهم ترین اشاره هم صحنه فداکاری کلینت بود با این تفاوت که این بار قضیه برعکس شده و این کلینت هست که خودش رو فدا میکنه .

شخصیت پردازی , خب ویلین داستان مهم ترین ویژگی های یک اندروید ویلین رو داره . بی تفاوت بودن , نداشتن هیچ احساس خاصی , جاه طلبی , توقف ناپذیر و بی رحم . شخصیت پردازی کلینت هرچند کوتاه ولی خوب بود . یک فرد بی انگیزه که تمام دلایل خودش برای زندگی کردن رو از دست داده و این یعنی یک فرد بی هدف در دنیایی نه چندان اشنا و بی رحم .

بالاخره میرسیم به نمره سایت ایرونی سنتر به این اپیزود: ۹.۱

خب حالا که نقد این اپیزود تمام شد یه سری ایستراگ و تئوری رو هم در ادامه قرار میگیره که فک کنم به یه جورایی به درد بخوره:

خب این جا یه صحنه اشنا است . یه جورایی اشاره به دنیای التیمیت که در اون استیو رییس جمهور شده .

خب این صحنه هم یه اشاره به سپر ردگاردین هست که توی فیلم بلک ویدو دیدیم .

میشه گفت این جا یه اشاره ریز به گالاکتوس هست . بیشتر به خاطر کاری که التران میکنه یعنی بلعیدن یک کهکشان .

این جا هم اشاره به صحنه فداکاری ناتاشا داره با این تفاوت که در این صحنه کلینت خودش رو برای نجات ناتاشا فدا میکنه .

یه سری تئوری هم هست که در ادامه قرار داده میشه :

در پایان این اپیزود وقتی که واچر میبینه توان مقاومت در برابر التران رو نداره یه جورایی دست به فرار میزنه و میاد پیش دارک استرنج . در این جا هم بعد از یک مکالمه کوتاه بین این دو شخصیت اپیزود تمام میشه . شاید اولین سوال این باشه که ما در اپیزود بعدی شاهد تمام شدن این داستان هستیم یا نه ؟ خب طبق اخبار که قبلا هم گفته شد ابتدا قرار بود این سیزن از سریال ۱۰ اپیزود داشته باشه که به دلیل محدودیت های شرایط کرونا به نه اپیزود کاهش یافت و اپیزود بعدی به سیزن دو منتقل شد . و با توجه به عناوین اپیزود های مختلف این سیزن تنها عنوان باقی مونده تونی در برابر گامورا است که به نظر میتونه هیچ ربطی به ادامه این داستان نداشته باشه و روایت ادامه داستان این اپیزود به فصل بعد منتقل شده باشه . ولی این نکته هم وجود داره که برای روایت داستان یونیورس بعدی دیگه واچری وجود نداره که احتمال اینکه ما شاهد ادامه داستان این اپیزود نباشیم رو کاهش میده .

یک تئوری دیگه اینه که به نظر ادامه این اپیزود قرار نیست در این سریال روایت بشه و در واقع ما در فیلم دکتر استرنج مولتیورس اف مدنس شاهد ادامه ان خواهیم بود . تئوری اینه که واچر و دارک استرنج سراغ قهرمان های دیگه میرن تا یک تیم رو برای مقابله با التران تشکیل بدن از طرفی هم التران شاید بیکار منتظر نمونه و با ویلین های دیگه این سریال یعنی شوما گوراث , ایگو و واندا و … متحد بشه . این یعنی مممکنه که ما شاهد یک جنگ در حد مولتیورس هستیم که بین این دو گروه رخ میده.

 


نویسنده: امیررضا قاسمی

The post نقد اپیزود هشتم سریال وات ایف: اولتران در برابر واچر first appeared on ایرونی سنتر.]]>
https://irunisenter.com/2021/10/%d9%86%d9%82%d8%af-%d8%a7%d9%be%db%8c%d8%b2%d9%88%d8%af-%d9%87%d8%b4%d8%aa%d9%85-%d8%b3%d8%b1%db%8c%d8%a7%d9%84-%d9%88%d8%a7%d8%aa-%d8%a7%db%8c%d9%81-%d8%a7%d9%88%d9%84%d8%aa%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d8%af/feed/ 31
نقد اپیزود ششم سریال وات ایف: یک اپیزود ساده دیگر https://irunisenter.com/2021/09/%d9%86%d9%82%d8%af-%d8%a7%d9%be%db%8c%d8%b2%d9%88%d8%af-%d8%b4%d8%b4%d9%85-%d8%b3%d8%b1%db%8c%d8%a7%d9%84-%d9%88%d8%a7%d8%aa-%d8%a7%db%8c%d9%81-%db%8c%da%a9-%d8%a7%d9%be%db%8c%d8%b2%d9%88%d8%af/ https://irunisenter.com/2021/09/%d9%86%d9%82%d8%af-%d8%a7%d9%be%db%8c%d8%b2%d9%88%d8%af-%d8%b4%d8%b4%d9%85-%d8%b3%d8%b1%db%8c%d8%a7%d9%84-%d9%88%d8%a7%d8%aa-%d8%a7%db%8c%d9%81-%db%8c%da%a9-%d8%a7%d9%be%db%8c%d8%b2%d9%88%d8%af/#comments Thu, 16 Sep 2021 14:31:44 +0000 https://irunisenter.com/?p=14279

پس از یک روند سینوسی و نه چندان دارای ثبات این سریال رسیدیم به بررسی اپیزود ششم . مثل همیشه قبل از نقد نمرات این اپیزود رو از سایت ها معتبر بررسی میکنیم : راتن: ۹۳ ای ام دی بی: ۷٫۱ از ۲,۴۷۵ رای متا: ۵۸ از ۱۲ نقد رفتن به عمق یک فیلمنامه با […]

The post نقد اپیزود ششم سریال وات ایف: یک اپیزود ساده دیگر first appeared on ایرونی سنتر.]]>

پس از یک روند سینوسی و نه چندان دارای ثبات این سریال رسیدیم به بررسی اپیزود ششم .
مثل همیشه قبل از نقد نمرات این اپیزود رو از سایت ها معتبر بررسی میکنیم :

راتن: ۹۳

ای ام دی بی: ۷٫۱ از ۲,۴۷۵ رای

متا: ۵۸ از ۱۲ نقد


رفتن به عمق یک فیلمنامه با مسیری که جریان فیلم برای ما مشخص میکنه انجام میشه حالا هر چی این جریانه پر سر و صدا تر و متمایز تر باشه مسیر برای ما جذاب تر میشه چیزی که این اپیزود بلد نیست یا حداقلش تمایلی به انجام این کار نداره . تنها چیزی که اینجا به داد فیلم میرسه داستان جدید فیلمه چون از هر لحاظ داستان اینکه کیلمانگر به تونی ربط پیدا کنه عجیب و غریبه و این میتونه یک نکته مثبت باشه .

داستان در شخصیت پردازی ویلین دست و پا میزنه. یه ویلین ناملموس رو ایجاد میکنه که انگار خلا شخصیتی اره . اصلا هدفش از انجام کار هایی که مرتکب میشه توجیه پذیر نیست یا حداقل کافی نیست . این یعنی حفره یا یه چیزی مثل خلا شخصیتی . بقیه هم چیز خاصی نیاز ندارند یعنی داستان بقیه شخصیت ها رو جزئی از داستان جلوه نمیده که ما حالا بخوایم راجب شخصیت پردازی اونها بحث داشته باشیم .

سریال در قسمت های اخیر خودش یک روند تکراری رو دنبال میکنه یا به اصطلاح فرمول زده شده . قسمت منفی داستان میزنه قسمت مثبت رو کاملا از بین میبره ولی انتهای فیلم یه باریکه از نور رو ایجاد میکنه که حتی فرجامش هم نامشخصه ولی شاید در آینده بتونه این باریکه ها رو به یه نتیجه خاص برای ما مبدل کنه .

در کل داستان واقعا پتانسیل خاصی رو ایجاد نمیکنه که بشه گفت از اون استفاده کرده یا نه و در همین راستا هم نباید انتظار زیادی از کیفیت داستان داشت فقط میشه گفت بد نبود یا حداقل فاجعه . همچنین داستان از ترکیب کلیشه با چاشنی تازگی استفاده میکنه ولی خلاقیتی در حد صفر داره طوری که فکر میکنه میتونه کلیشه های خودش رو زیر سایه عجیب غریب بودن برخی بخش های داستان پنهان کنه .

حتی همانطور که میبینید این اپیزود چیز خاصی هم برای نقد کردن نداره و متاسفانه نقد کوتاه تر از حالت عادی تهیه شد .

نمره سایت ایرونی سنتر به این اپیزود: ۷٫۲


نویسنده: امیررضا قاسمی

The post نقد اپیزود ششم سریال وات ایف: یک اپیزود ساده دیگر first appeared on ایرونی سنتر.]]>
https://irunisenter.com/2021/09/%d9%86%d9%82%d8%af-%d8%a7%d9%be%db%8c%d8%b2%d9%88%d8%af-%d8%b4%d8%b4%d9%85-%d8%b3%d8%b1%db%8c%d8%a7%d9%84-%d9%88%d8%a7%d8%aa-%d8%a7%db%8c%d9%81-%db%8c%da%a9-%d8%a7%d9%be%db%8c%d8%b2%d9%88%d8%af/feed/ 41
نقد فیلم جوخه انتحار ۲ (The Suicide Squad) https://irunisenter.com/2021/08/%d9%86%d9%82%d8%af-%d9%81%db%8c%d9%84%d9%85-%d8%ac%d9%88%d8%ae%d9%87-%d8%a7%d9%86%d8%aa%d8%ad%d8%a7%d8%b1-2-the-suicide-squad/ https://irunisenter.com/2021/08/%d9%86%d9%82%d8%af-%d9%81%db%8c%d9%84%d9%85-%d8%ac%d9%88%d8%ae%d9%87-%d8%a7%d9%86%d8%aa%d8%ad%d8%a7%d8%b1-2-the-suicide-squad/#comments Fri, 13 Aug 2021 17:30:16 +0000 https://irunisenter.com/?p=13454

امروزه جیمز گان در دنیای سینمایی کمیک بوکی یکی از برترین کارگردان ها است و نابغه بودن او بر هیچ کس پوشیده نیست. او در دنیای سینمایی مارول وظیفه کارگردانی دو فیلم نگهبانان کهکشان را بر عهده داشته که فیلم های بسیار خوب و موفقی چه در جلب نظر بینندگان و چه در گیضه بوده […]

The post نقد فیلم جوخه انتحار ۲ (The Suicide Squad) first appeared on ایرونی سنتر.]]>

امروزه جیمز گان در دنیای سینمایی کمیک بوکی یکی از برترین کارگردان ها است و نابغه بودن او بر هیچ کس پوشیده نیست. او در دنیای سینمایی مارول وظیفه کارگردانی دو فیلم نگهبانان کهکشان را بر عهده داشته که فیلم های بسیار خوب و موفقی چه در جلب نظر بینندگان و چه در گیضه بوده اند. اینک و در این نقد باید دید آیا او توانسته است این موفقیت ها را در دنیای سینمایی دی سی و فیلم جوخه انتحار ادامه دهد؟ این نقد داستان فیلم را بطور کامل او می‌دهد.

همانند نسخه سال ۲۰۱۶ این فیلم، داستان جوخه انتحار درباره زندانیانی است که برای کاهش مدت حبس خود انتخاب می شوند تا به مأموریتی خطرناک بروند. داستان ماموریت در جزیره ای خیالی به نام کورتو مالتس اتفاق می افتد. کودتای نظامی در این جزیره منجر به استقرار یک دولت ضد آمریکایی شد، که اکنون کنترل یک مرکز تحقیقاتی دوران نازی را در اختیار دارد که چیزی به نام Project Starfish را در خود جای داده است. دولت آمريكا كه نگران چيزهايي است كه در اين پایگاه وجود دارد، به آماندا والر (ويولا ديويس) اجازه مي دهد كه جوخه انتحار را اعزام كند تا آن پایگاه را نابود کنند. دو تیم به این جزیره اعزام می شوند تا پایگاه را نابود کنند، اما همه چیز آنطور که این دو گروه انتظار داشتند پیش نمی رود. تعداد بسیاری از افراد گروه اول در همین ابتدا قتل عام می شوند که اشاره ای طنز به شروع خونین فیلم نجات سرباز رایان است. گروه دیگر نیز مشکلات خاص خودش را دارد. در ادامه بیشتر به بررسی داستان فیلم می پردازیم.

این فیلم از نسخه سال ۲۰۱۶ بسیار بهتر و جالب تر است. دیوید آیر نسخه اول این فیلم را ساخت و با توجه به سودآور بودنش، متاسفانه به دلیل دخالت های بیشمار کمپانی وارنر، فیلم خوبی از آب در نیامد. فیلم جدید با کارگردانی جیمز گان نه حوادث نسخه قبلی را تایید و نه تکذیب می کند. دقیقا همانند تمامی فیلم های دی سی بعد از لیگ عدالت، این فیلم نیز نه تایید و نه تکذیب می کند که در یک جهان با دیگر فیلم ها است. با این حال این فیلم را می توان یک نیمه دنباله از نسخه قبلی آن دانست. این فیلم دارای درجه R است. یعنی خشونت بیش از حد و نامناسب برای کودکان. در سرتاسر این فیلم در است از کشت و کشتار ها و قتل عام که شخصیت های اصلی نیز از آن مبرا نیستند و یکی از اشکالاتی که به این فیلم نیز وارد است همین است که چرا اینهمه شخصیت مهم در جریان فیلم کشته می شوند، همانند شخصیت بومرنگ که یکی از مهم ترین دشمنان فلش است ولی به راحتی در این فیلم کشته شده و به فراموشی سپرده می شود.

همانند نگهبانان کهکشان این فیلم نیز از داستان پردازی خوب، تیم بازیگری قوی و جلوه های ویژه بسیار عالی برخوردار است. مارگو رابی دوست داشتی همانند گذشته در نقش هارلی کوین این فیلم حضور دارد. جوئل کینمن نیز در نقش کلنل فلگ بار دیگر در فیلم حضور دارد و اینبار آنقدر باشگاه رفته است که دو برابر فیلم قبلی هیکل دارد. متاسفانه ویل اسمیت دیگر در این فیلم حضور ندارد و جای آن را ادریس آلبا در نقش بلاد اسپورت گرفته است که بدلیل شلیک گلوله کریپتونایتی به سوپرمن در زندان است او برای نجات دختر خود به این ماموریت می رود و اگرچه در ابتدا به آن به خوبی پرداخته نمی شود، ولی در پایان به یکی از دوست داشتی ترین شخصیت های فیلم های کمیک بوکی تبدیل می شود. جان سینا نیز در نقش صلح ساز در این فیلم حضور دارد که برعکس بازی های کلیشه ای او مخصوصا در سریع و خشن ۹، اینجا نقشش که پیچش خاصی هم دارد را به خوبی ایفا میکند. شخصیت های بسیار دیگری نیز حضور دارند که نمی توان به همه آنها پرداخت و در ادامه اشاراتی به آنها خواهیم داشت. اما شاید کمترین فیلم کمیک بوکی ای را پیدا کنید که بتواند به همه شخصیت های اصلی به خوبی بپردازد، چیزی که بیشتر فیلم ها از پرداختن خوب به آن عاجزند.

همه اینها به همراه شوخی های جالب، جلوه های ویژه،نبرد های نفس گیر و از همه مهم تر، سکانس های غافلگیر کننده ای که ادامه آنرا نمیتوان حدس زد این فیلم را به یک فیلم بسیار خوب تبدیل کرد که امید ها را به دنیای سینمایی رو به موت دی سی بازگرداند. گان به طرز ماهرانه ای به مجموعه ای سرگیجه آور از عناصر دست می زند و لحظات به یاد ماندنی را برای تماشاگران رقم می زند. بالاتر گفتیم که نسخه قبلی که سال ۲۰۱۶ ارکان سد فروش موفقی داشت اما در جلب نظر طرفداران ناموفق بود. این فیلم اما برعکس توانست طرفداران را به خود علاقه مند کند بطوری که بسیاری آنرا بهترین فیلم دی سی بعد از شوالیه تاریکی و جوکر می دانند. همه اینها نشان از نبوغ جیمز گان در کارگردانی دارد. او بخوبی توانسته است برای شخصیت ها داستان پردازی کند و یک کوسه سخنگو را به یکی از پرطرفدارترین شخصیت های فصلی مجازی تبدیل کند که میم هایش دارند اینستاگرام را منفجر میکنند.

جیمز گان کاری کرده است که تک تک کلمات شخصیت ها داری مفهومی خاص باشند و یا در ادامه فیلم حتماً به آنها رجوع شود که این دیالوگ ها را می توان در صحبت های بلاداسپورت با صلح ساز و شکارچی موش جستجو کرد. همچنین به مضامین بسیاری همچون امپریالیسم غربی و دخالت در کشور ها نیز در این فیلم پرداخته می شود. با این حال اینها تنها موفقیت و پیروزی جیمز گان در این فیلم نیست. جوخه انتحار به عنوان یک فیلم اکشن خونبار تا به اینجای کار موفق شده است با پیشی گرفتن از ددپول، خونبارترین فیلم کمیک بوکی شود.

در زمینه جلوه های بصری نیز نتنها ایرادی به فیلم بلکه به خود جیمزگان نیز وارد نیست. او قبلا با نگهبانان کهکشان و خلق کهکشانی زیبا، جذاب و رنگارنگ با شهر هایی عظیم ثابت کرده است که جلوه های ویژه او چیزی از جلوه های ویژه فیلم های جیمز کامرون و زک اسنایدر که در این زمینه جز نوابغ هالیوود محسوب می شوند، کم ندارد. در این جوخه انتحار نیز شاهد جنگل های بارانی، اختفا، نبرد های عظیم شهری، درگیری ها و کشتار در سطح گسترده و نابودی بیشمار ساختمان ها به بهترین شکل هستیم که ما را یاد فیلم های بلاک باستری گودزیلا می اندازد.

جدا از موفقیت ها و نکات مثبت این فیلم، جوخه انتحار جیمزگان دارای ضعف هایی نیز هست. جدا از اینکه این فیلم هنوز ریشه ها و روش هایی از نسخه قبلی خود را دارد. مهم ترین ضعف این فیلم علاوه بر کشته شدن شخصیت ها و انسان های عادی بسیار که بی‌مورد نیز هستند و سوپرمن کردن سرباز های عادی، شرور های حاضر در فیلم است که همگی آبکی و ضعیف کار شده آند که این از جیمز گان بعید بود. درکل سه شرور در فیلم وجود دارد یکی رئیس جمهور کودتاچیان که یک شخصیت عاشق پیشه است که عاشق هارلی کوین می شود و به سرعت نیز کشته می شود. دیگری فرمانده کودتاچیان است که او بهترین داستان پردازی را دارد اما باز هم به سرعت توسط استارو نابود می شود و در پایان نیز خود استارو است. استارو کم شخصیتی نیست. او یکی از قدرتمندترین و جالب ترین شرور ها دنیای کمیک بوکی دی سی است که بار‌ها لیگ عدالت و کل زمین را به چالش کشیده است. با این حال در این فیلم تمام اینها به فراموشی سپرده می شود تا استارو تبدیل به یک شرور آبکی شود که آنهم در پایان به بدترین روش شکست می خورد. اینها دقیقا همان مشکلاتی است که زک اسنایدر نیز در فیلم های خود داشت. عدم وجود یک شرور قوی و کشتار در سطح گسترده. با این حال چرا منتقدین این مشکلات جیمز گان را نمی بینند؟ چون از زک اسنایدر بدشان می آید و یا اینکه جیمز گان از مارول آمده و به قول معروف منتقدین با مارول در یک ظرف غذا می خورند؟ مطمعنا اگر جیمز گان به این موارد نیز توجه می کرد، این فیلم بیش از این مورد توجه منتقدین قرار می گرفت و عملا هیچ رقیبی را دیگر جلوی خود نمی دید.

یکی از نکات جالب پیرامون این فیلم این تصویر است که در بازاریابی این فیلم در فضای مجازی به وفور دیده می شود. جالب است بدانید که تمامی افراد این تصویر در سمت راست و بعد از شکارچی موش ها، همگی جان خود را از دست داده اند که می توان این را کدی از جانب کارگردان برای بیننده دانست.

البته بسیاری نیز به طنز بسیار زیاد موجود در فیلم ایراد می گیرند که این ایراد قابل قبول نیست. جوخه انتحار جیمز گان یک کمدی سیاه است. کمدی سیاه یا کمدی تلخ یک زیرگونه از ژانر کمدی است. این گونه در فیلم‌‌ها و داستان‌‌ها به موضوعاتی که معمولاً جزء دستهٔ هایی (مثل مرگ، تجاوز، خشونت) هستند طبقه‌بندی می‌شود. همانند ددپول که احتمالا با آنها آشنایی دارید. پس همانطوری که نمی توان به دارک بودن فیلم های بتمن ایراد گرفت چون ذات آن فیلم ها دارم بودن است، به همین صورت نیز نمی توان به جوخه انتحار جیمز گان در ضمیمه طنز ایراد گرفت. حرف از بتمن به میان آمد. جالب است بدانید که بیشتر شخصیت های اصلی این فیلم در واقع دشمنان این قهرمان دوست داشتنی هستند. امیدواریم که فیلم بتمن با بازی رابرت پتینسون نیز بتواند ادامه دهنده موفقیت های دنیای سینمایی دی سی باشد و دوباره این دنیا را از چاهی که وارنر برای او ساخت، به اوج آسمان بازگرداند.

امتیاز ایرونی سنتر: ۸ از ۱۰

The post نقد فیلم جوخه انتحار ۲ (The Suicide Squad) first appeared on ایرونی سنتر.]]>
https://irunisenter.com/2021/08/%d9%86%d9%82%d8%af-%d9%81%db%8c%d9%84%d9%85-%d8%ac%d9%88%d8%ae%d9%87-%d8%a7%d9%86%d8%aa%d8%ad%d8%a7%d8%b1-2-the-suicide-squad/feed/ 15
نقد فیلم پرنده کوچک خوشبختی https://irunisenter.com/2020/03/%d9%86%d9%82%d8%af-%d9%81%db%8c%d9%84%d9%85-%d9%be%d8%b1%d9%86%d8%af%d9%87-%da%a9%d9%88%da%86%da%a9-%d8%ae%d9%88%d8%b4%d8%a8%d8%ae%d8%aa%db%8c/ https://irunisenter.com/2020/03/%d9%86%d9%82%d8%af-%d9%81%db%8c%d9%84%d9%85-%d9%be%d8%b1%d9%86%d8%af%d9%87-%da%a9%d9%88%da%86%da%a9-%d8%ae%d9%88%d8%b4%d8%a8%d8%ae%d8%aa%db%8c/#comments Thu, 26 Mar 2020 19:51:54 +0000 http://irunisenter.com/?p=8164

کارگردان: پوران درخشنده تهیه کننده و نویسنده: سیروس تسلیمی بازیگران: امین تارخ، هما روستا، عطیه معصومی، جمیله شیخی تاریخ انتشار: ۱۳۶۶ کشور: ایران زبان: فارسی امتیاز: ۸٫۲ از ۱۰ نقد فیلم: پرنده کوچک خوشبختی دومین تجربه بلند سینمایی پوران درخشنده فیلمساز، نویسنده و کارگردان ایرانی محسوب می شود. داستان این فیلم درباره دختری به نام […]

The post نقد فیلم پرنده کوچک خوشبختی first appeared on ایرونی سنتر.]]>

کارگردان: پوران درخشنده

تهیه کننده و نویسنده: سیروس تسلیمی

بازیگران: امین تارخ، هما روستا، عطیه معصومی، جمیله شیخی

تاریخ انتشار: ۱۳۶۶

کشور: ایران

زبان: فارسی

امتیاز: ۸٫۲ از ۱۰

نقد فیلم:

پرنده کوچک خوشبختی دومین تجربه بلند سینمایی پوران درخشنده فیلمساز، نویسنده و کارگردان ایرانی محسوب می شود. داستان این فیلم درباره دختری به نام ملیحه با بازی زیبای (عطیه معصومی) است که بر اثر ضربه ی روحی در کودکی قدرت تکلم خود را از دست داده است و با یادآوری گذشته دچار تشنج عصبی می شود. او حتی قصد به خودکشی هم میزند تا اینکه خانم معلم داستان ما، خانم شفیقی با بازی فراموش نشدنی زنده یاد هما روستا، فرشته وار و عاشقانه در بازسازی شخصیت دخترک تلاش می ورزد. پرنده کوچک خوشبختی فیلمی است که به مشکلات جامعه ایران و به آسیب شناسی شیوه های تعلیم و تربیت رایج می پردازد.

پوران درخشنده با توجه به این که این فیلم دومین ساخته بلندش بعد از فیلم رابطه می باشد، با توجه به این در کارگردانی این اثر خوش ساخت بسیار موفق عمل کرده است. ناگفته نماند که مادر پوران درخشنده نیز معلم بوده است. فیلمنامه این فیلم نیز نقطه قوت آن است، سیروس تسلیمی تهیه کننده و نویسنده این فیلم می باشد که باید از او برای نوشتن اینچنین فیلمنامه قوی ای تشکر به عمل آورد. امین تارخ نیز از بازیگران اصلی این فیلم است  که بسیار قوی ظاهر شده و نقطه قوت فیلم می باشد.

ادامه نقد، داستان فیلم را بطور کامل لو می دهد

ملیحه، دختر خردسال ماجرا مادرش را در اثر اتفاق ناگوار و بسیار شوک انگیزی از دست می دهد، البته می توانید آنرا قتل و یا حماقت پدر خانواده بدانید، آخر کدام پدری شب تولد بچه اش به شکار می رود؟ چرا، خیلی ها می روند.

کار از کار گذشت و ملیحه دچار آنچنان شوکی شد که خداوند نصیب گرگ بیابان نکند. دختری که در ۴ سالگی نوشتن را یادگرفته بود اکنون نه دیگر حرف می زند و نه دیگر می تواند چیزی بنویسد. کوچک ترین اتفاقی که با حادثه فوت مادرش ربطی داشته باشد و یا کوچک ترین تحقیر، او را تا مرز جنون پیش می برد.

خانم شفیقی  یک معلم جدید‌الورود به مدرسه است که درست سر بزنگاه می رسد. به سرعت نور، ملیحه توجه خانم شفیقی را به خود جلب می کند. چرا او اینطور است؟ چرا نمی نویسد؟ چرا نگاه نمی کند؟ چرا با تمام بچه ها فرق می کند؟ دلیل؟ خانم شفیقی در طی همین زمان کم کم عاشق این کودک آسیب دیده می شود و تمام توان خود را برای درمان این کودک به کار می برد. در جامعه ما از این دست معلم هایی که تمام جان و روح خود را برای دانش آموزانشان می گذارند کم نیست و زنده یاد هما روستا آنچنان این نقش را خوب بازی کرده است که بیراه نگفته ایم اگر استارت مشهور شدنش در سینمای ایران  را با بازی در پرنده کوچک خوشبختی بدانیم. رابطه ملیحه و خانم شفیقی بسیار جذاب و دوست داشتنی می شود. آنچنان جذاب که می تون آنرا با رابطه ایشّان آواستی و معلم هنر فیلم مطرح و نامزد اسکار و جز ۲۵۰ فیلم برتر imdb، «ستاره های روی زمین» ساخت کمپانی بالیوود با بازی عامر خان،  برابر بدانیم. البته پرنده کوچک خوشبختی کم و کاستی هایی نیز دارد. مسلماً فیلمی که ۳۲ سال پیش ساخته شده در زمینه زیباسازی و موسیقی کاستی های بیشتری دارد تا فیلمی که ۱۲ سال پیش با هزینه بالایی ساخته شده است.

امین تارخ نیز که نقش پدر ملیحه را بازی می کند، بطور بسیار خوبی نقش یک پدر ساده، بدبخت و خود رای را بازی می کند که دیگر کشش این را ندارد که به ملیحه برسد. پدری که شب تولد بچه اش به شکار می رود و باعث می شود زنش بر اثر حادثه ای در استخر غرق شود و بچه چهار ساله اش ساعت ها شاهد این ماجرا باشد. از این دست پدرها در جامعه کم نداریم. در کل بازیگران یکی از نکات قوت پرنده کوچک خوشبختی بوده اند، از صاحبخانه ملیحه با بازی فتحعلی اویسی تا مرحوم جمیله شیخی، ناظم مدرسه که خالق یکی از بهترین صحنات فیلم پرنده کوچک خوشبختی است.

ژانر فیلم پرنده کوچک خوشبختی ملودرام و در بعضی سکانس ها دلهره آور است. هدف ژانر ملودرام نمایش یک مشکل احساسی و به تبع آن برانگیختن احساسات تماشاگران است. این فیلم در نیل به این اهداف موفق است و این را مدیون فیلمنامه و بازیگرانش می باشد. برعکس بسیاری از فیلم های هم ژانر و هم دوره خود، شما در این فیلم جز در یکی دو مورد که آنرا به فراموشی می سپارید، رفتارها و بحث های مکانیکی و خشک بازیگران را نمی بینید. حتی در بعضی لحظات ناب و احساسی این فیلم نیز، با شخصیت های داستان همذات پنداری هم خواهید کرد. در دقایق پایانی فیلم که نقطه اوج فیلم است، شما هرگز حدس نخواهید زد که چند لحطه بعد چه اتفاقی خواهد افتاد و مسلماً در پایان شما نویسنده فیلم را مورد تحسین قرار خواهید داد.

این فیلم خوش ساخت با احساسات شما بازی می کند، اما می توانست در همین زمینه بهتر ظاهر شود. شما اگر دستتان به بعضی از شخصیت های درون فیلم می رسید، بطور حتم، آنقدر آنها را می زدید تا دیگر نتوانند بلند شوند و گند بزنند به زندگی خود و دیگران. نمی زدید هم یک نصیحت می کردید که حداقل بچه هایتان را درست تربیت کنید، اینها می خواهند فردا دکتر و مهندس این مملکت بشوند.

موسیقی فیلم نیز خوب است اما می توانست بهتر باشد. البته این فیلم در دهه ۶۰ ساخته شده است. دورانی که سینمای ایران از نظر امکانات در سطح بسیار پایینی بود و نباید در این موارد،  ایراد زیادی به فیلم گرفت و باید این فیلم را باتوجه به امکانات و فرهنگ سینمایی دهه خود مورد نقد و بررسی قرار داد. البته عنصر تازگی برای نسل جدید را نیز باید مورد توجه قرار داد که این فیلم در این زمینه نیز تا حدودی موفق است.

پرنده کوچک خوشبختی فیلمی است که هر معلمی باید آنرا ببیند. درست است که این فیلم اندکی قدیمی شده است، ۳۲ سال از ساخت آن می گذرد و در آن زمان نیز فیلمسازی به اندازه امروز قدرتمند نبود، اما این فیلم به ما نشان می دهد که یک معلم واقعی باید چگونه باشد. خانم شفیقی فیلم ما معلمی است که دانش آموزانش برایش اهمیت دارند، کسی نیست که درسش را بدهد و بعد برود و بگوید شما بخیر و ما به سلامت. او عاشق است. عاشق بچه ها و عاشق کارش. این وسط او ملیحه را می بیند که دچار مشکل است، به دنبال راه چاره می رود، تحقیق می کند، بررسی می کند، امتحان می کند و سرانجام مادری می کند. امروزه چند معلم مانند خانم شفیقی داریم که اینطور عاشق باشند؟

اما پرنده کوچک خوشبختی و فیلم هایی با همین مضمون، بیش از هر چیزی برای سینمای امروزه ایران نیاز است. سینمایی که حالش اصلا خوب نیست و فیلم هایش چنگی به دل نمی زند. فیلم های ساده و آبکی ای که هیچ خلاقیت هنری ای ندارند و آمده اند تا فرهنگ ایرانی اسلامی را با کمدی های بی هویت و در مواردی زننده و ضد خانواده به گند بکشند. امروزه پرنده های خوشبختی دیگری نیاز است تا ساخته شوند تا دربرابر سیل فیلم های بی هویت ایستاده و آنها را کنار بزنند و مزه سینمای پویا و زنده ایرانی اسلامی را دوباره زنده کنند.

در پایان باید بگوییم پرنده کوچک خوشبختی، فیلمی دوست داشتنی است که احساسات شما را برمی انگیزد. فیلمی که هیچ ایرادی به فیلمنامه و بازیگران آن وارد نیست. فیلمی که بخوبی توانسته مشکلی را به نمایش بگذارد و راه حل آن را نیز نشان دهد. پرنده کوچک خوشبختی فیلم بسیار خوبیست، ولی می توانست عالی باشد. البته ما انتظار زیادی از سینمای دهه۶۰ ایران نداریم و مشکلات و کمبود های سینمای آن زمان را تا حدودی درک می کنید. امید است کارگردانان و بزرگان سینمای امروز ایران با الگوبرداری از این گونه فیلم ها، در آینده ای نزدیک سینمای ایران را به جایگاه واقعی خود برسانند.

The post نقد فیلم پرنده کوچک خوشبختی first appeared on ایرونی سنتر.]]>
https://irunisenter.com/2020/03/%d9%86%d9%82%d8%af-%d9%81%db%8c%d9%84%d9%85-%d9%be%d8%b1%d9%86%d8%af%d9%87-%da%a9%d9%88%da%86%da%a9-%d8%ae%d9%88%d8%b4%d8%a8%d8%ae%d8%aa%db%8c/feed/ 1
نقد فیلم بامبشل (بمب خبری) Bombshell 2019 https://irunisenter.com/2020/03/%d9%86%d9%82%d8%af-%d9%81%db%8c%d9%84%d9%85-%d8%a8%d8%a7%d9%85%d8%a8%d8%b4%d9%84-%d8%a8%d9%85%d8%a8-%d8%ae%d8%a8%d8%b1%db%8c-bombshell-2019/ https://irunisenter.com/2020/03/%d9%86%d9%82%d8%af-%d9%81%db%8c%d9%84%d9%85-%d8%a8%d8%a7%d9%85%d8%a8%d8%b4%d9%84-%d8%a8%d9%85%d8%a8-%d8%ae%d8%a8%d8%b1%db%8c-bombshell-2019/#comments Tue, 17 Mar 2020 21:18:11 +0000 http://irunisenter.com/?p=8060

پس از گذشت ۵ سال از افشای رسوایی های عظیم و گسترده جنسی در سازمان ها، موسسات و جوامع مختلف اقتصادی، فرهنگی و سیاسی اروپا و آمریکا و سپری شدن ۳ سال از جنبش Metoo به خصوص در هالیوود و روایت ماجراهای بسیاری که رسوایی هایش دامن بسیاری از هالیوودی ها مثل هاروی واینستاین را […]

The post نقد فیلم بامبشل (بمب خبری) Bombshell 2019 first appeared on ایرونی سنتر.]]>

پس از گذشت ۵ سال از افشای رسوایی های عظیم و گسترده جنسی در سازمان ها، موسسات و جوامع مختلف اقتصادی، فرهنگی و سیاسی اروپا و آمریکا و سپری شدن ۳ سال از جنبش Metoo به خصوص در هالیوود و روایت ماجراهای بسیاری که رسوایی هایش دامن بسیاری از هالیوودی ها مثل هاروی واینستاین را گرفت، بالاخره یک فیلم و یک سریال از این کارخانه به اصطلاح رویا سازی بیرون آمد که البته صرفا به رسوایی تنها یکی از میان انبوه این افراد می پردازد: راجر ایلز، مدیر غول رسانه ای پفاکس نیوز.

به دنبال مینی سریال بلندترین صدا The Loudest Voice که در ۷ قسمت تابستان سال جاری از شبکه SHOWTIME پخش شد، اینک فیلم بامبشل تازه ترین ساخته جی_روچ (که او را با فیلم های کمدی مثل آستین پاورز و ملاقات با والدین می شناسیم) هم درباره رسوایی راجر ایلز در سال ۲۰۱۶ و در آستانه انتخاباتی است که طی آن دونالد ترامپ به کاخ سفید راه یافت. فیلمی که در فصل جوایز امسال هالیوود مطرح شد و علاوه بر گلدن گلوب، اینک برای دریافت ۳ جایزه نامزد مراسم اسکار شده است.

مصاحبه چالشی یکی از خبرنگاران معروف شبکه فاکس نیوز به نام مگین کلی (شارلیزترون) با دونالد ترامپ در جریان مبارزات انتخاباتی ریاست جمهوری سال ۲۰۱۶ آمریکا، سیل انتقادات را به سویش سرازیر می کند. این در حالی است که شبکه فاکس نیوز و مدیر آن راجر ایلز (جان لیتگو)، از رسانه های حامی ترامپ به شمار رفته است. از طرف دیگر نارضایتی راجر ایلز از یکی دیگر از خبرنگارانش به نام گرچن کارلسون (نیکول_کیدمن) باعث اخراج او و سپس شکایت گرچن از ایلز می شود که اخراجش را به دلیل عدم تسلیم به پیشنهادات بیشرمانه مدیر شبکه فاکس نیوز ذکر می کند.

راجر ایلز پشت صحنه برنامه ای به دلیل عدم آرایش گرچن به او توهین کرده و می گوید که هیچکس علاقه ای به تماشای یک زن میانسال که داستان های شیرین می خواند، ندارد! او عقیده گرچن را به سخره گرفته که می گوید می خواهد با ابزار بودن زن در رسانه مبارزه کند و اظهار می دارد که این یک نمایش لعنتی تلویزیونی است و باید نمایش بدهی.

در همین بین، خبرنگار تازه کار دیگری به نام کیلا (مارگوت رابی) هم مورد آزار جنسی ایلز می گیرد.

ایلز وقتی کیلا از او درخواست اجرای برنامه آب و هوا می کند به کیلا می گوید که موفقیت در برنامه های زنده تلویزیونی خیلی سخت است و رقابتی ترین صنعت در روی زمین به شمار می رود. ایلز پس از اینکه کیلا را مورد آزار جنسی قرار می دهد، به وی می گوید که تو را به بالاترین درجه می رسانم، اگر وفاداری خود را نشان دهی.

اینک مگین نیز پس از اندکی صبر و تامل، بالاخره سابقه تعرض جنسی ایلز در مورد خودش را برای رسانه ها افشاء می کند. در کنار هم قرار گرفتن این وقایع، ورق را برعلیه راجر ایلز برمی گرداند.این در حالی است که چندین زن خبرنگار دیگر هم چنین سوابقی را فاش می کند.

مگین به خاطر می آورد که در ابتدای کارش در شبکه فاکس نیوز در جلسه ای خصوصی و دربسته، راجر ایلز به او گفت: “…اصلی ترین موضوع اعتماد به نفسه! اینکه در پوست خودت راحت باشی. مطمئنا لباس های سکسی هم داری که خوشحال می شوم در آنها ببینمت!… نمی دانم اگر زنها، می توانند گزارشگرهای خوبی باشند، مردها هم خاصیت جذابیت دارند…”

مگین به گروه وکلای پرونده راجر ایلز می گوید که ایلز هرچه بیشتر اجازه می داد پیش بروم، بیشتر هم اذیتم می کرد. وقتی در سال ۲۰۱۵ و ۲۰۱۶ فیلم های متعددی از سوی برخی رسانه های اروپایی از جمله برنامه Insider شبکه یورو نیوز انتشار یافت که چگونه زنان بسیاری در اروپا در محل کار خود مورد تعرض جنسی قرار گرفته (براساس آمار بنیاد حقوق اساسی FRA، بیش از نیمی از زنان اروپایی در محل کار مورد آزار و تعرض جنسی قرار می گیرند) و برای حفظ شغل و یا امنیت شغلی خود ناگزیر از سکوت هستند، بسیاری شگفت زده شدند که در اروپای مدرن امروز (ونه قرون وسطی) چگونه چنین موضوعی امکان پذیر است. و هنگامی که همین آمارهای رسمی از سوی موسسات اجتماعی نشان داد که این آزار و تعرضات جنسی در مورد زنان شاغل سطح بالا بسیار بیشتر از زنان کارگر است (۷۵ درصد در مقابل ۱۸ درصد) و کشورهایی مثل دانمارک و سوئد و فنلاند از این لحاظ در میان دیگر کشورهای اروپایی مقام نخست را دارا هستند! شگفتی یاد شده بیشتر شد!

حالا در فیلم بامبشل به یکی از موارد فوق در عرصه های رسانه های بزرگ جهان پرداخته است. در صحنه ای از فیلم که همه کارکنان شبکه فاکس نیوز از شکایت گرچن کارلسون علیه راجر ایلز، مطلع شده اند و حالا مگین هم قصد جمع آوری شواهد برعلیه راجر دارد، یکی از کارکنان شبکه می گوید: “ببین این فقط شغل تو نیست، من بچه دارم، درسته؟ الیز هم حالا دیگه یک بچه داره. جولیا ویزاش را از دست میده و باید برگرده به کانادا، تو میتونی همه جا شغل گیر بیاری ولی ما نه….”

این همان موضوعی است که در ابتدای شکایت گرچن از ایلز، حتی خود مگین هم به آن معتقد بود که اگر در شبکه فاکس به مشکل بخورد و با مدیریت آن درگیر شده و اخراجش کنند دیگر باید با کل رسانه های آمریکا خداحافظی کند! چون مسئله اخراج برروی آینده شغلی اش در همه عرصه های رسانه ای تاثیر خواهد گذاشت. براساس تحقیقات و پژوهش های انجام شده، این همان موضوعی است که عمدتا مانع شکایت و یا افشاگری زنان شاغل مورد آزار و تعرض قرار گرفته شده است.

الن دوبوست، عضو حزب سبزها در فرانسه و معاون شهردار شهر “لومان”، که به مدت پنج سال توسط یکی از هم حزبی هایش به نام دنی بوپن، مورد آزار جنسی قرار گرفت، در گفت و گو با یورو نیوز گفت می داند که چرا تعداد زیادی از قربانیان آزار جنسی در فرانسه سکوت می کنند. او در برنامه ویژه این شبکه گفت: بیش از ۹۰درصد زنان که از آزار جنسی در محل کار حود شکایت می کنند، یا اخراج می شوند یا استعفا می کنند و بعد هم برای پیدا کردن شغل جدید مشکلات زیادی خواهند داشت.

خبرنگار یورو نیوز به سراغ مارلین بادک از انجمن اروپایی مقابله با آزار جنسی زنان در محیط کار هم رفت. او هم گفت: اغلب وقتی قربانی ها در برابر دادگاه حاضر می شوند خودشان متهم می شوند. برخی زنان در دادگاه متهم شده که با فریبکاری می خواسته اند شغل رئیسشان را تصاحب کند.

در فیلم بامبشل مشاهده می کنیم که بسیاری از کارکنان شبکه فاکس نیوز به دلیل ترس از اخراج و یا بیکاری همراه رفتن راجر ایلز از شبکه، حاضرند هر برگه و ورقه ای را در حمایت از ایلز، امضاء کنند. آنها انتقاد از راجر ایلز را درِگوشی و پچ پچ کنان مطرح کرده و جرات اینکه علنی به وی اعتراض کنند را ندارند، گویی در یک جکومت دیکتاتوری قرون وسطایی گیر کرده اند.

سرانجام با انتشار اخبار و شکایت زن های دیگری از راجر ایلز، ناگزیر روپرت مرداک (مالکوم مک داول) مالک کمپانی فاکس، او را از کار برکنار کرده و زمام امور شبکه را به جانشین او بیلی شاین می سپارد که خود، بسیاری از زنان شبکه را مورد آزار و اذیت جنسی قرار داده است.

کیلا در صحنه پایانی فیلم با خود می گوید: این همان چیزی است که اینجا درباره تعرض جنسی وجود دارد. این شما را به پرسش هایی مجکوم می کند که همش از خودت می پرسی، من چکار کردم؟ چی گفتم؟ چی پوشیدم؟ چی از دست دادم؟ آیا من به نظر ضعیف می آیم؟ آیا آنها نتیجه می گیرند که به دنبال پول هستم؟ یا دنبال توّجه؟ آیا تنهایم می گذراند؟ آیا این حوادث قرار است برای بقیه عمرم، دنبال من باشد؟ اگر بمانم باید اینها را تحمل کنم، آیا جای بعدی متفاوت خواهد بود؟

حدود ۲۴ سال پیش، نیکول کیدمن به نقش سوزان استون در فیلم مردن برای ساخته گاس ون سنت، به جای شخصیتی ظاهر شد که حاضر بود هر کاری بکند تا در تلویزیون به عنوان گزارشگر هواشناسی کار کند. او برای دستیابی به این هدف نه تنها بارها خود را در اختیار مدیران شبکه های تلویزیونی قرار داد بلکه در نهایت، همسر خودش که مخالف این حرص او به اجرای تلویزیونی بود را با کمک چند جوان به قتل رسانید.

حالا به نظر می آید فیلم بامبشل و نقشی که نیکول کیدمن و همچنین شارلیز ترون (که از تهیه کنندگان فیلم هم هست) و مارگوت رابی ایفا می کنند، درست برعکس آنچه در فیلم مردن برای گاس ون سنت برای سوزان استون اتفاق افتاد، به نظر می رسد با این تفاوت که فیلم بامبشل به هیچوجه به لحاظ ساختاری در حد فیلم یاد شده نیست. جی روچ که اساسا در فیلم های ملودرام خصوصا از نوع افشاگرانه سابقه و تجربه ای ندارد، نتوانسته در فیلم بامبشل آنچنانکه اقتضای فیلمنامه لازم داشت به فضاسازی و شخصیت پردازی بپردازد. در حالی که چازلز راندولف (نویسنده فیلمنامه) پیش از این سابقه و تجربه نوشتن فیلمنامه دشوار و پیچیده و افشاگرانه ای همچون رکود بزرگ را داشت که حتی وی را برنده جایزه اسکار بهترین فیلمنامه هم کرد، در حالی که جی روچ حتی گذارش هم به جمع نامزدان فیلم و فیلمنامه در چنین مراسمی نرسیده است.

در واقع فیلم بامبشل در بسیاری از لحظاتی که می توانست تاثیر گذار باشد، قربانی بی تجربگی جی روچ در این زمینه شده به طوری که او حتی در سطح فیلمی مثل ترومبو هم نتواتسته صحنه هایی که راندولف نوشته بوده را تاثیر گذار از کار درآورد.

به این ترتیب پس از گذشت بیش از پنج سال، هالیوود سر و ته خیل عظیم رسوایی ها و تعرضات جنسی در آمریکا و اروپا را با یک فیلم به هم آورد و تنها یک فرد از میان حجم گسترده افشاگری و رسوایی در قاب دوربین سینما قرار گرفت، آن هم فردی به پایان رسیده از هواداران دونالد ترامپ که مورد تمسخر و مضحکه رسانه ای بوده و هست و اساسا خودش نیز به چنین موقعیتی اصرار دارد.

اما حجم عظیم رسوایی ها علیرغم سانسور وسیع، در آمارها و گزارشات و مکتوبات و اسناد موسسات و سازمان های اجتماعی به ثبت رسید. اینکه در گزارش نوردیک از دانشگاه استکهلم در سال ۲۰۱۰، کشور سوئد به دلیل تعرضات گسترده برای زنان خطرناک و کشور دانمارک بحرانی اعلام شد. اینکه در گزارش مراکز آکادمیک و دانشگاهی آمریکا خبر تعرض جنسی شصت و پنج درصدی دانشجویان ثبت شد و در موردش فیلم مستندی به نام زمین شکار هم ساخته شد و ترانه اش هم نامزد جایزه اسکار گردید و به خاطرش در اقدامی حیرت آور، جو بایدن (معاون اول ریاست جمهوری وقت آمریکا) به روی صحنه اسکار رفت تا نسبت به وضعیت بحرانی رسوایی های جنسی در دانشگاههای آمریکا هشدار دهد.

اینکه در گزارش سازمان ملل اعلام شد هفتاد درصد کارکنان زن این سازمان از سوی مردان مورد تعرض جنسی قرار گرفته اند. اینکه در پارلمان اروپا اعلام شد اکثریت قریب به اتفاق زنان کارمند مورد تعرض همکاران مرد خود قرار گرفته اند. اینکه در پارلمان فرانسه توصیه کردند دیگر هیچ زنی به تنهایی با مردی در آسانسور تنها نماند. اینکه آکادمی نوبل به دلیل رسوایی جنسی برخی وابستگان علمی خود پس از نود سال اهدای جایزه نوبل ادبیات را تعطیل کرد. اینکه فرانس بیست و چهار به تقل از منابع مطالعات دولت فرانسه اعلام کرد صد در صد زنان این کشور طی رفت و آمدهای روزانه تجربه مزاحمت جنسی را داشته اند.

اینکه زنان شرکت کننده در مراسم گلدن گلوب سال دو هزار و هجده به خاطر اعتراض به موج تعرضات جنسی در هالیوود علیه زنان، یکپارچه لباس سیاه برتن کردند. اینکه مجله تایم همان سال، برروی جلدش شخصیت سال خود را نماینده زنانی قرار داد که در مجامع مختلف آمریکا و اروپا مورد تعرض قرار گرفته بودند و اینکه …

و اینکه چرا از میان این خیل عظیم رسوایی به خصوص در هالیوود که به قول تام هنکس همه آن را در برگرفته، فقط کسانی مانند هاروی واینستاین و راجر ایلز در کادر افشاگری قرار گرفته و به اصطلاح قربانی می شوند تا طیف گسترده ای از امثال آنها نجات یابند، از آن پرسش های تا اینجا بی پاسخ به نظر می رسد. راستی چرا برای راجر ایلز پاپوش دوختند؟

The post نقد فیلم بامبشل (بمب خبری) Bombshell 2019 first appeared on ایرونی سنتر.]]>
https://irunisenter.com/2020/03/%d9%86%d9%82%d8%af-%d9%81%db%8c%d9%84%d9%85-%d8%a8%d8%a7%d9%85%d8%a8%d8%b4%d9%84-%d8%a8%d9%85%d8%a8-%d8%ae%d8%a8%d8%b1%db%8c-bombshell-2019/feed/ 1
نقد فیلم ترمیناتور سرنوشت تاریک (Terminator: Dark Fate) https://irunisenter.com/2020/02/%d9%86%d9%82%d8%af-%d9%81%db%8c%d9%84%d9%85-%d8%aa%d8%b1%d9%85%db%8c%d9%86%d8%a7%d8%aa%d9%88%d8%b1-%d8%b3%d8%b1%d9%86%d9%88%d8%b4%d8%aa-%d8%aa%d8%a7%d8%b1%db%8c%da%a9-terminator-dark-fate/ https://irunisenter.com/2020/02/%d9%86%d9%82%d8%af-%d9%81%db%8c%d9%84%d9%85-%d8%aa%d8%b1%d9%85%db%8c%d9%86%d8%a7%d8%aa%d9%88%d8%b1-%d8%b3%d8%b1%d9%86%d9%88%d8%b4%d8%aa-%d8%aa%d8%a7%d8%b1%db%8c%da%a9-terminator-dark-fate/#comments Mon, 10 Feb 2020 19:32:16 +0000 http://irunisenter.com/?p=7785

یکی از جملات معروف تی  ۸۰۰ با بازی آرنولد شوارتزنگر در اغلب قسمت های فیلم های ترمیناتور عبارتی مبنی بر ادامه ماموریتش بود که در اوج درگیری ها، در حالی که می رفت، می گفت: I’ll Be Back ( برمی گردم). اما در تازه ترین قسمت از این مجموعه به نام ترمیناتور: سرنوشت تاریک وقتی […]

The post نقد فیلم ترمیناتور سرنوشت تاریک (Terminator: Dark Fate) first appeared on ایرونی سنتر.]]>

یکی از جملات معروف تی  ۸۰۰ با بازی آرنولد شوارتزنگر در اغلب قسمت های فیلم های ترمیناتور عبارتی مبنی بر ادامه ماموریتش بود که در اوج درگیری ها، در حالی که می رفت، می گفت: I’ll Be Back ( برمی گردم). اما در تازه ترین قسمت از این مجموعه به نام ترمیناتور: سرنوشت تاریک وقتی مشغول خداحافظی از همسرش! برای رفتن به یک ماموریت سخت، همراه دیگر شخصیت های اصلی و مثبت فیلم است به او می گوید: “I Won’t Back” (بر نمی گردم).

آیا معنی و مفهوم جمله فوق این است که دیگر نباید منتظر قسمتی دیگر از فیلم های ترمیناتور باشیم و این سری فیلم ها پس از ۳۴ سال به آخر راه خود رسیده است؟ اما چنین نتیجه ای از داستان این فیلم و آخر آن به دست نمی آید. اما شاید فروش ناامید کننده اش باعث پایانی تلخ برای برترین نوستالژی تاریخ سینما باشد.

فیلم ترمیناتور: سرنوشت تاریک پس از گذشت ۴ سال از قسمت پنجم فیلم های ترمیناتور که در آن دیگر جان کانر (یعنی همان فرمانده مقاومت علیه شبکه ضد بشری اسکای نت) به اسکای نت پیوست، ساخته تیم میلر است که مهمترین کارش، کارگردانی فیلم ددپول در سال ۲۰۱۶ بود. مجددا پس از قسمت دوم ساخته جیمز کامرون و با بازی لیندا همیلتون، بازهم این دو نفر به همراه آرنولد شوارتزنگر در این قسمت جمع شده اند البته جیمز کامرون این بار به عنوان تهیه کننده حضور دارد.

فیلم ترمیناتور: سرنوشت تاریک کاری به قسمت های ۳ و ۴ و ۵ ندارد و در واقع پس از وقایع قسمت دوم یعنی روز داوری شروع می شود که در انتهای آن سارا کانر به همراه تی ۸۰۰ (آرنولد شوارتزنگر)، فرستاده اسکای نت یعنی مرد جیوه ای را نابود کرد و خود تی ۸۰۰ هم در پاتیل مذاب مدفون گردید.

شروع فیلم ترمیناتور: سرنوشت تاریک پس از صحنه هایی از همان ترمیناتور۲: روز داوری، این گونه دنبال می شود که سارا کانر (لیندا همیلتون) همراه پسرش جان در حال گذراندن تعطیلاتی هستند و رباتی شبیه به همان تی ۸۰۰ وارد شده و جان کانر را به قتل می رساند و صدای سارا کانر به گوش می رسد که من سه میلیارد نفر را نجات دادم ولی نتوانستم جان پسر خودم را حفظ کنم.

این در حالی است که در قسمت سوم یعنی ترمیناتور ۳: خیزش ماشین ها جان کانر که جوانی سرگردان بود مجددا توسط رباتی دیگر از سوی اسکای نت مورد هجوم قرار گرفت و باز هم بوسیله یک تی ۸۵۰ دیگر (آرنولد شوارتزنگر) نجات پیدا کرد تا در هنگامه جنگ آخرالزمان همراه نامزد تحمیلی اش درون پناهگاه ضد اتمی بتواند برای مقابله با اسکای نت زنده بماند.

در قسمت چهارم یعنی ترمیناتور رستگاری، خبری از سفرهای زمانی نیست و داستان حول محور کایل ریس و رباتی به نام مارکوس رایت میچرخد. در واقع قسمت چهارم را می توان از نظر زمانی قبل از قسمت اول به حساب آورد و در انتهای  قسمت پنجم به نام ترمیناتور جنسیس هم اصلا خود جان کانر به نیروی شر ملحق شد.

در ابتدای فیلم ترمیناتور: سرنوشت تاریک مثل سایر قسمت های این مجموعه به خصوص قسمت دوم یعنی روز داوری، دو تا ترمیناتور درون گوی هایی درخشان روی زمین ظاهر می شوند. یکی از آنها زنی به نام «گریس» است و دیگری مردی به نام «دیه گو» که هر دو ماموریتشان درباره زنی مکزیکی به نام «دنی» است. دیه گو مثل فیلم روز داوری در صدد نابودی دنی است و مثل مرد جیوه ای همان قسمت، بسیار انعطاف پذیر بوده و از طریق مایع شدن به هر شکلی در می آید (و البته فرقی که با مرد جیوه ای دارد، یک بخش فلزی است که گاهی از او جدا شده و به عنوان ماموری مستقل عمل کرده یعنی نیروی او را دوبرابر می کند) ولی در مقابل او، گریس نه تنها بسیار عقب مانده تر است که حتی ربات هم نیست و یک انسان تقویت شده از طریق نیروی اتمی به شمار می رود (مثل مرد شش میلیون دلاری و زن اتمی).

درگیری ها بر سر نابودی و دفاع از دنی آغاز می شود که صحنه های مختلف آن از قبیل کشتن پدر دنی و تبدیل دیه گو به آن، خنجری شدن دستان دیه گو، درگیری اولیه گریس و دیه گو در یک کارگاه و تعقیب و گریزها و درگیری های مختلف با کامیون و تریلی و انواع و اقسام ماشین و هلیکوپتر و هواپیما و … دقیقا از فیلم “ترمیناتور ۲: روز داوری کپی برداری شده است.

حالا اینکه دنی در این میان چکاره است و چرا ناگهان سر و کله سارا کانر پیدا می شود، به نظر خیلی روشن است و اصلا نیازی نیست فیلم را ببینید تا متوجه شوید. به قول سارا کانر، لابد حالا این دنی است که قرار است منجی آخرالزمان را به دنیا بیاورد (که البته پیش بینی دقیقی نیست و کمی با قصه فرق می کند) و سارا کانر هم که به دنبال انتقام پسرش جان و شکار ترمیناتورهاست. تی ۸۰۰ این وسط چه کار می کند؟ او آدرس ترمیناتورهایی که به این زمان رفت و آمد می کنند را به سارا می دهد بدون آنکه خودش را آفتابی کند در حالی که خانواده ای به هم زده و زندگی بی دغدغه ای در گوشه ای از تگزاس دارد. در آخر هم همان نقشی که در روز داوری ایفا کرد را با همان سبک و سیاق و بی کم و کاست و در مکانی شبیه به همان مکان سکانس پایانی فیلم ترمیناتور۲: روز داوری را به انجام می رساند.

مجموعه فیلم های ترمیناتور از مهم ترین آثار سینمای آخرالزمانی به شمار رفته که ویژگی های متعدد این نوع سینما به خصوص از نوع آخرالزمان تکنولوژیک را داراست. نوعی از سینمای آخرالزمانی که ماشین ها برعلیه بشر می شورند و شرایط آخرالزمانی را فراهم می آورند. در این شرایط ماشین ها، آنتی کرایست یا ضد مسیح محسوب شده و جان کانر و امثال او مسیح یا کرایست به شمار می روند. جنگ حاصل نیز همان جنگ آخرالزمان یا آرماگدون به شمار می رود، خصوصا که در قسمت سوم همین مجموعه که شرایط آخرالزمانی پیش آمده و جنگ اصلی رخ می دهد، یکی از عناوین قسمت یاد شده علاوه بر برآمدن ماشین ها، آرماگدون ذکر شده که نشان از همان جنگ ایدئولوژیک آخرالزمانی دارد. نوعی ایدئولوژی که از آمیختگی آرمان های مسیحا گرایی و جهان طلبی صهیونیسم تشکیل شده و از همین روی صهیونیسم مسیحی خوانده می شود.

در قسمت های مختلف ترمیناتور هم به اشکال مختلف به این موضوع اشاره شده، مثلا در همین قسمت وقتی سارا کانر درمی یابد که دنی همان کسی است که باید منجی را به دنیا آورد به او می گوید : پس این بار تو مریم مقدس هستی؟ کنابه از اینکه نوزادت، مسیح است و منجی آخرالزمان.

در فیلم های آخرالزمانی مختلف، مسیح و ضد مسیح بسیار متقاوت بوده اند، از هری پاتر و فرودو در ارباب حلقه ها و لوک اسکای واکر در جنگ های ستاره ای گرفته تا دختر بچه فیلم قطب نمای طلایی و نئو فیلم های ماتریکس و سوفی فیلم رمز داوینچی و …و تا رییس جمهوری آمریکا در فیلم مگی دو.

در فیلم ترمیناتور: سرنوشت تاریک اگرچه دنی قرار است منجی باشد اما حامی او و کسی که کمک های اصلی را به او می کند، تی هشتصد است (در صحنه آخر که دنی در حال کشته شدن توسط دیه گو است، سارا کانر در اوج ضعف خطاب به تی هشتصد که تقریبا از کار افتاده فریاد می زند که بلند شو و او را نجات بده) و در کنار درب ورودی خانه تی هشتصد به وضوح پرچم آمریکا را می بینیم که در حال اهتزاز است.

در ضمینه داستان پردازی، شخصیت شناسی و جلوه های ویژه، نابودگر سرنوشت تاریک دربرابر پیشینیان خود حرف زیادی برای گفتن ندارد. با این وجود هنوز هم از بسیاری از آثار کمپانی های بزرگ فیلمسازی برتری دارد.

با توجه به این که فیلم نابودگر: سرنوشت تاریک از دو قسمت اول سری فیلم های نابودگر بسیار سطح پایین تر است، با این وجود از سه قسمت بعدی این مجموعه سر تر است. «لیندا همیلتون» کسی است که از بازگشت او به این فرنچایز بیش از هر کس دیگری خوشحال می‌شویم. آرنولد نیز در این فیلم حضور دارد. اصلا مگر می شود نابودگر را بدون آرنولد تصور کرد. اما سارا کانر و نابودگر سرنوشت تاریک تنزل سنگینی نسبت به روز داروی پیدا کرده اند. اینکه تنزلش در چه بود را به خودتان واگذار می کنیم تا با دیدن فیلم متوجه آن بشوید.

از سارا کانر و آرنولد که بگذریم به شخصیت جدیدی به نام «گریس» با بازی «مکنزی دیویس» می رسیم که به شکل بسیار عالی توانسته از پس نقشش بربیاید و به یکی از نقاط قوت این فیلم بدل شود. البته گریس نابودگر نیست بلکه یک انسان تقویت شده است که اگر دارویی خاص به او نرسد، تمام قدرتش را از دست می دهد. او آمده است تا «دنی راموس»، (با بازی ناتالیا ریس) را که بعد از نبودی اسکای نت و کشته شدن جان کانر، به ناجی جدید انسانها تبدیل شده است را از دست رباتی به نام Rev-9 (با بازی گابریل لونا) که از طرف سیستم رباتیک ظالمی به نام لژیون که آنهم جای اسکای نت را گرفته است نجات دهد. ۱۰۰ درصد با دیدن این فیلم گریس را با کایل ریس اولین قسمت نابودگر مقایسه می کنید، از اخلاقیات و روابطش با سارا کانر تا خواب های پریشانی که کایل ریس نیز آنها را میدید.

ناتالیا ریس و گابریل لونا خسته کننده ترین کاراکترهای این فیلم هستند و ایکاش بجای این دو، بازیگران قدرتمند تر و بهتری انتخاب میشدند. البته داستان فیلم نیز مجال خودنمایی به این دو شخصیت را نمی دهد. البته گابریل لونا به دلیل نابودگر بودنش قابل تحمل تر است.نابودگر منفی داستان ما رباتی به نام Rev-9 است که از طرف سیستمی به نام لژیون فرستاده شده تا دنی راموس را در گذشت بکشد و مانع بوجود آمدن نیروی مقاومت شود. رباتی با اسکلت درونی بسیار قدرتمند و فلز مایع بیرونی همانند نابودگر تی ۱۰۰۰ فیلم روز داروی که توانایی جداسازی دو بخش بدن خود را نیز دارد. شاید با خودتان بگویید عجب نابودگر قدرتمندی. اما این طرح بدرنخور ترین طرحی بود که تیم میلر و جیمز کامرون می توانستند انتخاب کنند. انتخاب بازیگر ضعیفی همچون گابریل لونا و داستان پردازی ضعیف تر نیز اوضاع را برای این شخصیت در فیلم وخیم تر می کند. بطور کلی باید بگوییم بجز مک کنزی دیویس، مابقی شخصیت های این فیلم را کنار بگذارید.

متاسفانه «ترمیناتور: سرنوشت تاریک» در بخش اکشن نیز با همان مشکلاتی دست و پنجه نرم می کند که اغلب آثار اکشن امروز به آن دچار می شوند. درگیری ماشینی ابتدای فیلم تماما کپی شده از قسمت دوم این مجموعه است اما به پای هیچکدام از نبرد های انچنینی این مجموعه نمی رسد. طراحی لباس ها، موقعیت های نبرد و مکان های انتخابی خوب است اما می توانست بسیار بهتر از آنچه در فیلم دیدیم باشد. با این وجود، برعکس فیلم های بدرنخوری مانند بلک پنتر و کاپیتان مارول که ادعایشان به عرش اعلی رسیده است، شما در هنگامه نبردها اندکی دچار ترس می شوید که مبادا شخصیت اصلی داستان بمیرد که البته کارگردان در این زمینه نیز بهتر می توانست کار کند.

نابودگر: سرنوشت تاریک را می‌توان یک نمونه‌ی متوسط برای ساخت یک دنباله‌ از سری فیلم های نابودگر دانست که از دو قسمت اول این مجموعه عقب تر و از سه قسمت بعدی جلوتر است. نقاط مثبت این فیلم را می توان: بازگشت دوباره‌ی همیلتون و شوارتزنیگر، بازی جذاب و عالی مک کنزی دیویس و نبردهای گریس و نابودگر منفی فیلم مخصوصاً نبرد پایانی و همچنین پایان بسیار زیبای این فیلم دانست.

با تمام مواردی که در بالا گفته شد. این فیلم شما را خسته نمی کند و شما ۲ ساعت تمام را بپای این فیلم خواهید نشست اما در آخر با خود می گویید ایکاش بهتر ساخته می شود! ایکاش جیمز کامرون کارگردانی اش می کرد!

درآخر باید بگوییم اگر از افرادی نیستید که بخواهید روانشناسانه و با دیدی خاص به فیلمی نگاه کنید، سرنوشت تاریک فیلم خوب و ادامه ای نسبتاً موفق از دو قسمت اول مجموعه نابودگر است که می تواند وقتتان را پای آن بگذارید و از تماشای آن لذت ببرید. لااقل ترمیناتور: سرنوشت تاریک، بسیار بسیار بهتر از آثار مزخرف و حال بهم زن و فمنیستی ای مانند کاپیتان مارول است.

The post نقد فیلم ترمیناتور سرنوشت تاریک (Terminator: Dark Fate) first appeared on ایرونی سنتر.]]>
https://irunisenter.com/2020/02/%d9%86%d9%82%d8%af-%d9%81%db%8c%d9%84%d9%85-%d8%aa%d8%b1%d9%85%db%8c%d9%86%d8%a7%d8%aa%d9%88%d8%b1-%d8%b3%d8%b1%d9%86%d9%88%d8%b4%d8%aa-%d8%aa%d8%a7%d8%b1%db%8c%da%a9-terminator-dark-fate/feed/ 12
نقد فیلم جوکر؛ شاهکاری حماسی که میتوانست بهتر باشد https://irunisenter.com/2020/01/%d9%86%d9%82%d8%af-%d9%81%db%8c%d9%84%d9%85-%d8%ac%d9%88%da%a9%d8%b1%d8%9b-%d8%b4%d8%a7%d9%87%da%a9%d8%a7%d8%b1%db%8c-%d8%ad%d9%85%d8%a7%d8%b3%db%8c-%da%a9%d9%87-%d9%85%db%8c%d8%aa%d9%88%d8%a7%d9%86/ https://irunisenter.com/2020/01/%d9%86%d9%82%d8%af-%d9%81%db%8c%d9%84%d9%85-%d8%ac%d9%88%da%a9%d8%b1%d8%9b-%d8%b4%d8%a7%d9%87%da%a9%d8%a7%d8%b1%db%8c-%d8%ad%d9%85%d8%a7%d8%b3%db%8c-%da%a9%d9%87-%d9%85%db%8c%d8%aa%d9%88%d8%a7%d9%86/#comments Sun, 05 Jan 2020 18:51:49 +0000 http://irunisenter.com/?p=7559

این روالی معمول در سینمای هالیوود است که به پیش زمینه ها یا گذشته کاراکترهای معروف فیلم هایش بپردازد که چگونه پروسه شدن خود را طی کردند. از نمونه های معروف آن می تواند به ۳ قسمت دوم مجموعه فیلم های «جنگ های ستاره ای» اشاره کرد که پس از پایان جدال امپراتوری سیث ها […]

The post نقد فیلم جوکر؛ شاهکاری حماسی که میتوانست بهتر باشد first appeared on ایرونی سنتر.]]>

این روالی معمول در سینمای هالیوود است که به پیش زمینه ها یا گذشته کاراکترهای معروف فیلم هایش بپردازد که چگونه پروسه شدن خود را طی کردند. از نمونه های معروف آن می تواند به ۳ قسمت دوم مجموعه فیلم های «جنگ های ستاره ای» اشاره کرد که پس از پایان جدال امپراتوری سیث ها با جدای ها و پیروزی آنها، به گذشته و ریشه های شخصیت اصلی منفی این فیلم ها یعنی «دارت ویدر» عقب زده و او را از زمان کودکی و نوجوانی تا زمانی که از  آناکین اسکای واکر به  دارت ویدر  تبدیل شد را دنبال می کند. یا فیلم  برآمدن هانیبال  که پس از دو سه فیلم درباره هانیبال لکتر  مانند سکوت بره ها  و  هانیبال  و  اژدهای سرخ، به گذشته دکتر لکتر، فلاش بک زده و ریشه های تبدیل او به یک آدمخوار را تعقیب می کرد و یا فیلم هایی در همان سری جنگ های ستاره ای  که به یکی از شخصیت های اصلی مجموعه فوق همچون هان سولو پرداخته و به چگونگی بالا آمدن و پیوستنش به جدای ها در یک فیلم جداگانه پرداخت.

حالا پس از ۴ قسمت اولیه بتمن از تیم برتن و جوئل شوماخر و ۳ قسمتی که کریستوفر نولان درباره شوالیه تاریکی ساخت، اینک در فیلم جوکر به یکی از شخصیت های اصلی مجموعه فیلم های بتمن یعنی جوکر و ریشه ها و پس زمینه های شکل گیری آن پرداخته می شود. شخصیتی که در قسمت اول این مجموعه با بازی جک نیکلسون حضور داشت و در شوالیه تاریکی با بازی هیث لجر که جایزه اسکار هم دریافت کرد.

ضمن اینکه فیلم «جوکر» از آثار متعددی همچون «سلطان کمدی» ساخته مارتین اسکورسیزی و «شبکه» ساخته سیدنی لومت وام گرفته است و فیلم هایی مانند «راننده تاکسی» هم در آن بی تاثیر نیستند.

جوکر با نام اصلی آرتور فلکجوانی با مشکلات روحی و روانی است که در طبقات فرودست جامعه با مادرش زندگی می کند و گویا بنابر گفته های مادرش می خواهد مردم را بخنداند اما شرارت ها و خباثت های گاتهام سیتی (شهر همیشگی بتمن) او را به مسیر دیگری می اندازد، مسیری که پس از فهمیدن موضوع فرزند خواندگی یکی از سرمایه داران شهر به نام توماس وین و سپس دریافت این حقیقت که اصلا مادرش هم مادر واقعی او نیست و همچنین در می یابد دوران کودکی پر از عقده و حقارت را پشت سر گذارده، با به قتل رساندن مادر جعلی و یکی از دوستانش، به یک هیولا بدل می گردد، هیولایی که در قسمت های مختلف مجموعه فیلم های بتمن، همواره در نقطه مقابل ابر قهرمانی به نام بتمن قرار گرفته است.

همزمان با تحولات روحی آرتور فلک و تبدیلش به جوکر (که حتی شومن تلویزیون را به خاطر تحقیر و مسخره کردنش در یک برنامه زنده به قتل می رساند)، در اعتراض به توهین توماس وین به مردم و اقشار فرودست جامعه و تشبیه آنها به دلقک و همچنین افزایش فشارهای اقتصادی از جمله قطع شدن خدمات و کمک های اجتماعی به طبقات پایین جامعه (تا حدی که آرتور حتی قادر به خرید داروهایش نیز نیست)، گروهی از مردم نیز با زدن ماسک دلقک به خیابان ها ریخته و به تخریب و به آتش زدن و انهدام اماکن شهری می پردازند و در همین شورش هاست که توماس وین و همسرش کشته شده و پسر خردسالشان به نام بروس، نظاره گر این صحنه است.

همان بروس وین که در آینده به بتمن تبدیل شده و به عنوان منجی گاتهام سیتی به نبرد با جوکر و مرد پنگوئنی و مرد دو چهره و مرد پرسش گر و مرد یخی و راس الغول و … می رود. حتی در موقعیت هایی مردم او را به دلیل دروغ های رسانه ای در کنار همین موجودات شرور تصور می کنند ولی علیرغم همه این توهمات، بتمن به نجات بشریت بر می خیزد. صحنه آخر همین فیلم جوکر که بروس وین در پیش زمینه نوری بالای سر اجساد پدر و مادرش ایستاده، حکایت همان آینده منجی گرایانه است

جوکر فیلمی درباره یک ضد قهرمان که به جرات می توان گفت بهترین فیلم کمیک بوکی چند سال اخیر است. جوکر در زمانی پا به هالیوود می گذارد که فیلم های بدردنخور ابرقهرمانی مانند کاپیتان مارول، بلک پنتر و امثال آن نبض هالیوود را به دست گرفته و آنرا بسوی مرگ می برند. اما جوکر مسیح وار مانند شوکی هالیود را از خواب بیدار کرد و جایگاه واقعی فیلم های ابرقهرمانی را با پتک بر سر دنیای سینمای ابرقهرمانی مارول کوباند. جوکر شاهکار است، اما می توانست شاهکار تر هم ظاهر بشود. در ادامه این نقد ما خود فیلم، زیباشناختی بکار رفته در فیلم و فرمول های روانشناسانه موجود در این فیلم بی نظیر را مورد بررسی قرار می دهیم.

جوکر فیلمیست که بعد از دیدن آن با خود می گویید «خیلی خوب بود. ولی میتونست بهتر هم باشه» جوکر برعکس ونوم، هر چیزی که یک فیلم ضد قهرمانی میخواهد را با خود دارد. ترس، آشوب، مرگ و مواردی از این دست. اینها نقطه قوت های جوکر هستند و تا آخر تماشاگر را در جای خود میخکوب می کنند. جوکر داستان ما یا همان آرتور فلک، یک بدبخت بیچاره است که از بد دنیا، دچار دو نوع بیماری خاص و عجیب و غریب نیز هست. یکی اینکه نمی تواند گریه کند و همیشه می خندد. دیگری که بدتر از اولیست این است که او مرز بین حقیقت و رویا را تشخیص نمی دهد و این، آنچیزی است که در نقاط حساس فیلم باعث می شود شما دندانهایتان را بهم بفشارید و از ته دل بگویید: واییی نه. اما اینها زیبایی این فیلم است. خوب باید هم از فیلمی با درجه بزرگسال انتظار این اتفاقات را داشته باشید.

جوکر آرام آرام شما را درگیر خود می کند. فضای آرام اول فیلم بسیار آرام جای خود را با فضای رعب برانگیز و بزن بهادرانه انتهای داستان عوض می کند. این سرعت تنها به حالت فیلم مربوط نیست و دقیقه به دقیه جوکر داستان ما را از چیزی که بود بدبخت تر و ترسناک تر می کند که البته زیبایی فیلم نیز در همین است. این فیلم آنقدر از نظر محتوایی دقیق و حساب شده کار می کند که موازی با نبرد شخصیت اصلی داستان با بدبختی هایش، در نهایت او را به یکی از بدترین دشمنان برترین ابرقهرمان تاریخ یعنی بتمن تبدیل می کند. فضای این فیلم آنقدر دارک است که با خود می گویید صدرحمت به شوالیه تاریکی و بتمن علیه سوپرمن، اما این دارک بودن جوکر است که جذابش می کند. الحق و الانصاف اگر به واکین فینیکس و یا تاد فیلیپس اسکاری نرسد، باید فاتحه این مراسم را برای همیشه خواند.

بدبختی پشت بدبختی. مانند آوار بعد از زلزله، در طول فیلم، لحظه  به لحظه بدبختیست که بر سر آرتور می ریزد تا جایی که بجای اینکه از جوکر و آدم کُشیش متنفر شوید و با خود بگویید او چرا دارد اینکارها را می کند، با او همدردی نیز می کنید. بازی حماسی خواکین فینیکس در نقش جوکر نیز این امر را تشدید می کند. این بدبختی تا آنجا پیش می رود که حتی به خودتان نمی گویید آیا حرفایی که آرتور به موری قبل از کشتنش زد درست بود یا نه؟ فقط حق را به آرتور می دهید.

با این وجود جوکر یک قاتل است. یک ضد قهرمان که دست به کشتار مردم بی گناه می زند. اما در این فیلم او را یک بدبخت مظلوم نشان می دهند که آدم کشی اش دست خودش نیست. این که یک نفر فردی را مسخره می کند دلیل نمی شود که حتما باید او را کشت و بگوییم من مریضم و او را می کشم. اینکه افراد پولدار را بکشی و متلک زدن به دختران را دلیل بیاوری، دلیل نمی شود که از قتل مبرا باشی. آرتور از کجا می دانست آن سه مرد به فقرا کمک نمی کنند؟ آرتور از کجا می دانست موری آدم بد ذاتی است؟ اصلا جوکر مرز بین حقیقت و واقعیت را تشخیص می دهد؟ همه افرادی که آرتور آنها را می کشد بد نشان داده می شوند، از موری و مادرش، تا سه مرد در مترو و دوستش که بطرز فاجعه باری می کشدش. این تطهیر چهره یک قاتل است. آیا اینکه فردی من را مسخره کند و یا دعوایی با من بکند، دلیل می شود که باید او را کشت؟ اما شما با تماشای فیلم جوکر و بدبختی هایی که می کشد، این سوالات را از خود نمی پرسید و حتی به این سوالات فکر هم نمی کنید، چون جوکر دیگر به مرز جنون رسیده و هر کاری از دستش بر می آید. آیا شما بعد از رقص جوکر بعد از هر آدم کشی اش خوشحال شدید؟ مسلماً روانشناسان، و پلیس آمریکا حق داشتند که به این فیلم بدبین باشند.

از مباحث روانشناسانه که بگذریم، باید بگوییم جوکر یک شاهکار است. فیلمی که در بالاترین استانداردهای فیلم های هالیوود قرار دارد و کاستی آن، نبود صحنات اکشن است. البته جوکر در موقعیت هایی ضعف هایی از خود نشان می دهد اما قابل چشم پوشیست. جوکر شاید دارک ترین فیلمی باشد که بعد از شوالیه تاریکی دیده اید. غم، بدبختی، و شهری پر از زباله و نامردی. گاتهام فیلم جوکر مکانیست با مردمانی بدبخت و افسرده که کوچکترین جرقه ای آنها را برای رهایی از این تقدیرشان به حرکت در می آورد و آن جرقه چیزی نیست جز جوکر که ناخواسته به رهبری برای پابرهنگان گاتهام تبدیل شد. اما برگردیم به خود گاتهام. گاتهام فیلم جوکر شهری است که حتی جنگ، از این اسفناکترش نمی کند. با آن زباله هایش زیباشناختی خاصی هم ندارد و آدم را یاد نیویورک دهه ۷۰ می اندازد. باز صد رحمت به جوکر، در فیلم بتمن علیه سوپرمن که اصلا خبری از گاتهام نبود.

منتقدین مشهور و حتی مردم عادی دو ضعف کوچک به فیلم جوکر وارد می کنند که البته زیاد بیراه هم نمی گویند، البته حرفشان زیاد درست هم نیست.

اولین ضعفی که به فیلم جوکر می گیرند کمبود صحناتی است که جوکر دیوانگی هایی از خود نشان می دهد. منتقدین می گویند: جوکر خواکین فینیکس می توانست همانند جوکر هیث لجر، دارای صحنات بزن بهادرانه و رعب انگیز بسیاری باشد. می توانست مردم و پلیس های بیشتری را به کام مرگ بکشاند و به اینصورت جذاب تر نیز می شد. اما منتقدین به این توجه نمی کنند که در این صورت، تمام نقشه های کارگردان برای بدبخت نشان دادن جوکر و رهبری شورشی جدید توسط او نقش بر آب می شد.

ضعف دومی که سینماروها به جوکر می گیرند، غیر کمیکی بودن آن است. توماس وین مرد بدی نبود، همچنین در شبی توسط یک سارق که هیچ ربطی به جوکر نداشت به قتل رسید که هیچ کدام از این دو در فیلم رعایت نشد که البته در این زمینه حق با سینمارو هاست.

اما باز هم باید این جمله را تکرار کنیم که جوکر شاهکار است. فیلمی که هیچ کدام از فیلم های مارول تا به امروز بجز سه گانه مرد عنکبوتی توانایی مقابله با او را ندارد. جوکر از آن دست فیلمهایست که برادران وارنر باید آنرا حلوا حلوا کند و بکوباند بر سر دنیای سینمایی مارول و بگوید آیا مثل این فیلم و شوالیه تاریکی فیلمی دارید؟ همه فیلمهایتان نسبتاً خوب است اما فیلم عالی ای هم دارید؟

درست است که واکین فینیکس در جوکر نتوانست به پای هیث لجر مرحوم در فیلم شوالیه تاریکی برسد، اما فیلم جوکر آنقدر خوب هست که تا مدتها در فکر شما رخنه کند و در ذهنتان با آن کلنجار بروید. داستان این فیلم آنقدر خوب کار شده است که شما سرانجام هم نمی فهمید آیا تمامی این اتفاقات و کشتار، از مرگ آن سه مرد در مترو گاتهام تا کشته شدن پدر و مادر بروس وین، واقعی بودند یا زاده تخیل شخصیت آرتور. وقتی تمام آن حوادثی که بین آرتور و سوفی گذشت در تخیلات آرتور بود، شما از کجا مطمعنید که آرتور موری را کشته است و اصلا از کجا مطمعنید که جنبشی به رهبری جوکر به وجود آمده و پدر و مادر بتمن توسط یکی از طرفداران جوکر به قتل رسیده است. اگر زمانی که آرتور برای پیداکردن هویت واقعی خود به بیمارستان گاتهام می رود و به کارمند آنجا درباره طرح حمایتی روانشناسش می گوید دقت کرده باشید، کارمند نگاهی عجیب به آرتور می کند، اصلا چرا در تمام فیلم ساعت ها یکی بودند؟

در ادامه باید بگوییم که این فیلم بیشتر یک اثر روانشناسانه درباره‌ی یک شخصیت است تا فیلمی کامیک‌بوکی و ضدقهرمانانه، و مشخصاً باید به بازی شایسته‌ی اسکار «واکین فینکس» هم اشاره کرد. این فیلم درباره بوجود آمدن شخصیت جوکر بود و اگر قسمت دومی درکار باشد راه برای پیشرفت بسیاری دارد. در کل باید گفت جوکر فیلمی شاهکار بود که می توانست بهتر هم باشد، اما پیروزی جوکر نه در عالی بودنش و نه در فروشش است، این فیلم برای یکبار دیگر، دنیای فیلم های ابرقهرمانی را که با فیلم های آبکی ای مثل کاپیتان مارول، بلک پنتر و مرد مورچه ای به گند کشیده شده بود، روشنایی بخشید و نوید آینده ای تازه را برای فیلم های ابرقهرمانی مخصوصاً فیلم های آینده دی سی داد. بنابراین به تماشای این فیلم بنشینید و از آن لذت ببرید و اگر هم وقت داشتید از منظر روانشناسانه این فیلم را مورد بررسی قرار دهید تا مغزتان سوت بکشد.

The post نقد فیلم جوکر؛ شاهکاری حماسی که میتوانست بهتر باشد first appeared on ایرونی سنتر.]]>
https://irunisenter.com/2020/01/%d9%86%d9%82%d8%af-%d9%81%db%8c%d9%84%d9%85-%d8%ac%d9%88%da%a9%d8%b1%d8%9b-%d8%b4%d8%a7%d9%87%da%a9%d8%a7%d8%b1%db%8c-%d8%ad%d9%85%d8%a7%d8%b3%db%8c-%da%a9%d9%87-%d9%85%db%8c%d8%aa%d9%88%d8%a7%d9%86/feed/ 6
چرا فیلم کاپیتان مارول ارزش دیدن ندارد؟ https://irunisenter.com/2019/10/%da%86%d8%b1%d8%a7-%d9%81%db%8c%d9%84%d9%85-%da%a9%d8%a7%d9%be%db%8c%d8%aa%d8%a7%d9%86-%d9%85%d8%a7%d8%b1%d9%88%d9%84-%d8%a7%d8%b1%d8%b2%d8%b4-%d8%af%db%8c%d8%af%d9%86-%d9%86%d8%af%d8%a7%d8%b1%d8%af/ https://irunisenter.com/2019/10/%da%86%d8%b1%d8%a7-%d9%81%db%8c%d9%84%d9%85-%da%a9%d8%a7%d9%be%db%8c%d8%aa%d8%a7%d9%86-%d9%85%d8%a7%d8%b1%d9%88%d9%84-%d8%a7%d8%b1%d8%b2%d8%b4-%d8%af%db%8c%d8%af%d9%86-%d9%86%d8%af%d8%a7%d8%b1%d8%af/#comments Thu, 03 Oct 2019 18:17:09 +0000 http://irunisenter.com/?p=7196

فیلم کاپیتان مارول اولین فیلم زن محور کمپانی مارول است که طبق گفته کوین فایگی (یکی از روسای مارول استودیو) قرار بود تا داستان قبل و چگونگی تشکیل گروه اونجرز را روایت کند. البته کوین فایگی دروغ گفت. زیرا این حرف و بحث ها پیرامون اینکه کاپیتان مارول قوی تر است یا ثور و..، جز […]

The post چرا فیلم کاپیتان مارول ارزش دیدن ندارد؟ first appeared on ایرونی سنتر.]]>

فیلم کاپیتان مارول اولین فیلم زن محور کمپانی مارول است که طبق گفته کوین فایگی (یکی از روسای مارول استودیو) قرار بود تا داستان قبل و چگونگی تشکیل گروه اونجرز را روایت کند. البته کوین فایگی دروغ گفت. زیرا این حرف و بحث ها پیرامون اینکه کاپیتان مارول قوی تر است یا ثور و..، جز بازاریابی برای این فیلم چیز دیگری نبود، زیرا خود کوین فایگی می دانست قرار است چه فیلم بدردنخوری را روانه هالیوود کند، بنابراین تا جایی که می توانست روی موج فمنیستی ای که این فیلم به پا کرده بود سوار شد. داستان فیلم در سال ۱۹۹۵ دنبال می شود و درباره خلبان زنی به نام کارول دنورز است. داستان کاپیتان مارول انسجام بسیار ضعیفی دارد و از این شاخه به آن شاخه می پرد و به سختی می تواند مخاطب را درگیر کند.

همچنین از نظیر شخصیت پردازی شخصیت های فرعی بسیار ضعیف است و جزدادن یک اسم به بعضی شخصیت ها دیگر به آن ها هیچ شخصیت پردازی دیگری نمی دهد و آنها را در پوچی رها می کند! ایده و موضوع اصلی داستان هم بسیار کلیشه ای است و مانند دیگر فیلم های ابر قهرمانی در جذب مخاطب ناموفق است. به سختی می شود با بازیگران و مخصوصاً با خود شخصیت کاپیتان مارول ارتباط خوبی برقرار کرد! از طرفی موسیقی متن فیلم هم بسیار ضعیف است و موسیقی های راک این فیلم اصلا به دل بیننده نمی نشیند. صحنه های مبارزه در این فیلم جز در یک مورد آنهم در آخر فیلم بیشتر در تاریکی و با آهنگ هایی که اصلا با صحنات جور در نمی آیند تدوین شده است.

صحنه‌ های اکشن حتی از دیدگاه طراحی مبارزات هم خوب نبود، اصلا چشم نواز نبودند، آنها فقط به معنای واقعی کلمه بد بودند و واقعا برای یک فیلم ابرقهرمانی که تمام اتفافات به صحنه‌های اکشن ختم می‌شود دلسرد کننده و آزار دهنده است. صحنه های اکشن این فیلم حتی در برابر فیلم های سطح پایینی مانند کت وومن و مردان ایکس: ققنوس سیاه، حرفی برای گفتن ندارد.

اما جدا از مشکلت فیلمنامه و داستان و نچسبی بازیگر نقش اول یعنی بری لارسن. این فیلم شباهت بسیاری به فیلم گرین لانترن (فانوس سبز) دارد. کافی است تنها یک بار این دو فیلم را دیده باشید تا متوجه شباهت های این دو فیلم شوید. البته صد رحمت به گرین لانترن. شروع قوی، ادامه ضعیف، شخصیت پردازی ضعیف، جلوه های ویژه بسیار ضعیف تر و درخشیدن فرد دیگری بجای نقش اصلی (نیک فیوری در کاپیتان مارول و همسر هال جوردن در گرین لانترن) باعث می شود ناخودآگاه این دو فیلم را با هم مقایسه کنید.

واقعا حیف و غیر قابل باور است که فیلم کاپتان مارول که در کمیک شخصیت جالبی است و بری لارسن که بازیگر مطرحی می باشد نقش آنرا بر عهده دارد، انقدر بد از آب درآمده باشد. امیدوار بودیم که در فیلم اندگیم این شخصیت حقش را بگیرد اما برخلاف صحبت های کارگردان، کاپیتان مارول در چند سکانس بیشتر حاضر نمی شود و نقش مهمی نیز در فیلم ندارد.

حتی طرفداران دوآتیشه مارول نیز به شدت با این فیلم مشکل دارند. برای سنجش موفقیت کاپیتان مارول کافی‌ست لحظه‌ای به گل گدوت و واندر وومنی که دو سال قبلش روی پرده سینما رفت فکر کنید تا خودتان دستگیرتان شود جایگاه کاپیتان مارول و خانم لارسن کجاست. در کل با یک فیلم شدیداً فراموش شدنی طرف هستیم که گمان نمی‌کنم تا مدتی دیگر کسی حتی آن را بخاطر بیاورد که برگردد و دوباره تماشا کند که شاید چیزی از قلم انداخته باشد. حتی موسیقی فیلم، لااقل انتظار از این یکی خیلی بالا بود.

The post چرا فیلم کاپیتان مارول ارزش دیدن ندارد؟ first appeared on ایرونی سنتر.]]>
https://irunisenter.com/2019/10/%da%86%d8%b1%d8%a7-%d9%81%db%8c%d9%84%d9%85-%da%a9%d8%a7%d9%be%db%8c%d8%aa%d8%a7%d9%86-%d9%85%d8%a7%d8%b1%d9%88%d9%84-%d8%a7%d8%b1%d8%b2%d8%b4-%d8%af%db%8c%d8%af%d9%86-%d9%86%d8%af%d8%a7%d8%b1%d8%af/feed/ 1