نفوذ فرهنگی در هدایت تحصیلی مدارس

زمانی که ما مدرسه میرفتیم از سال دوّم دبیرستان به بعد بود که میتوانستیم انتخاب رشته کنیم و روال انتخاب رشته هم آنطور بود که اگر معدل دانش آموز بالا بود میتوانست در یکی از رشته های ریاضی_فیزیک، و یا تجربی ادامۀ تحصیل دهد، برای رشته های فنی حرفه ای و کاردانش هم معدل های پایین میتوانستند با دادن آزمون در صورت قبولی ادامۀ تحصیل دهند و فقط رشتۀ علوم انسانی بود که نیاز به آزمون و یا معدل بالا نداشت.

در حقیقت سیستم جوری طراحی شده بود که همه تلاش میکردند در یکی از دو رشتۀ ریاضی_فیزیک و یا تجربی ادامۀ تحصیل دهند و آرزوی همۀ پدر و مادر ها آن بود که بچه هایشان دکتر، مهندس و یا خلبان شوند و اساساً آینده ای برای تحصیل در رشتۀ علوم انسانی برای خانواده ها متصور نبود.

اگر بچه ای در فامیل وجود داشت که علوم انسانی میخواند، سایرین با دیدۀ تحقیر به وی نگاه میکردند و همه میدانستند که او در مدرسه درس خوان نبوده و متأسفانه امروز هم این بلا گریبان گیر سیستم آموزشی کشور و خانواده ها است.

در دانشگاه ها دانشجویانی باکلاس جلوه میکنند که دکترا یا مهندسی میخوانند و دانشجویان تربیت معلم یا ادبیات و سایر علوم انسانی از میزان توجه کمتری از سوی سایرین برخوردارند.

اگر کسی را میخواهند مسخره کنند میگویند یارو شاعر مسلک است. اگر فرزندی از یک خانوادۀ متدین میخواهد موسیقی، تأتر، خوانندگی و یا نوازندگی کار کند در اکثر مواقع با سد مستحکم خانواده روبرو است تا جایی که اینگونه هنر ها تقریباً مختص خانواده هایی به اصطلاح امروزی و غربزده و کمتر متدین شده است.

در چنین شرایطی بدیهی است یهودیان مخفی، منافقین، بهاییان رسمی و یا مخفی، بابیان که متأسفانه همه فکر میکنیم دوران آنها تمام شده و دیگر بابی وجود ندارد و هرچه هست فقط بهایی است و قشر عظیمی از مردم غربزده و بی اعتقاد به مبانی اصیل اسلام و انقلاب، علوم انسانی که به معنای واقعی کلمه، کنترل کنندۀ جوامع انسانی تمدن ساز و شکل دهنده فرهنگ یک ملت است، را دو قبضه در اختیار داشته باشند و از این طریق میلیون ها ایرانی را بدون آنکه خودشان بفهمند تربیت کرده و یا ذائقه های مذهبی، اعتقادی، سیاسی، اجتماعی آنها را تغییر دهند.

وقتی تاریخ، ادبیات، هنر، سینما، اقتصاد، حقوق، تربیت مدرس، جامعه شناسی، و در یک کلام تمام ابزار کنترل و شکل دهی تمدن و فرهنگ ایرانیان توسط مشتی یهودی و بهایی و بابی و منافق اداره شود، شاهد آن خواهیم بود که بسیار شیک و مجلسی کاری کرده اند که بدون وجود شاه و ساواکی، در جمهوری اسلامی ایران دیگر در مراسم عزاداری امام حسین(ع) حرف سیاسی زده نمیشود.

شاهد آن خواهیم بود که در بیش از ۷۰ درصد هیئت های عزاداری دیگر منبر و سخنرانی موضوعیت ندارد و بسیاری از مجالس امام حسین(ع) هرچند با شکوه اما از محتوا خالی گشته و شیعیان در هیئت های مداح محور به یک نمایش خیره میشوند و با ریتم های پاپ و اشعار بی محتوا بالا و پایین میپرند.
بسیار بسیار مهندس و دکتر خواهیم دید که علیرغم داشتن تحصیلات دانشگاهی، فهم بسیار ضعیف و ناچیزی از اوضاع حاکم بر کشور و اطرافشان دارند. اگر روزی صد متن خنده دار و مزخرف شامل فحش و تحقیر و نژاد پرستی برایشان بفرستی با اشتیاق میخوانند و برای دیگران ارسال میکنند، اما حاضر نیستند یک صفحه مقاله بخوانند، چه برسد به کتاب.

مردمی خواهیم دید که همگی مشتاق افاضۀ فضل در هر زمینه ای هستند، اما زحمت تحقیق و تفحص و مطالعه به خود نمیدهند و طوطی وار چرندیاتی که رسانه هایی مانند فلان نیوز و ایران فلان به آنها القاء میکنند را بدون آنکه بفهمند تکرار میکنند. با انبوه تحصیل کردگانی طرف خواهیم شد که صرفاً به دنبال ظاهر سازی با بلغور کردن کلمات قلمبه سلمبه هستند تا عمقی نگری و ژرف اندیشی و پختگی.

ما حصل چنین جامعه ای چیست؟ بیشمار نمایندۀ مجلس بی خاصیت و اهل زد و بند و معامله. اعضای شورای شهری که حتی نمیتوانند جلوی غریزۀ جنسی خود را بگیرند و یک هرزه میتواند به راحتی حق و حقوق صدها هزار نفر را از ایشان باج بگیرد. و مردمی که برای دروغ گو کف و سوت میزنند و کسی که حقیقت را به آنها میگوید را خفه میکنند.

دیدگاه ها غیر فعال است.