نقد فیلم American Sniper

شواهد موجود حاکی از آن هستند که در چند سال اخیر، فرمول ویژه ای برای کسب جایزه اسکار پیدا شده که به واسطه آن تعداد زیادی از کارگردان های هالیوودی به ساخت فیلم هایی با این فرمول خاص روی آورده اند. این فرمول ویژه عبارت است از ساخت فیلم های پروپاگاندای سیاسی با محوریت های ایران هراسی (Argo) و یا مظلوم نمایی سربازان آمریکایی و توجیه دلایل حمله به کشورهای عراق و افغانستان (The Hurt Locker) که علی رقم فقدان کیفیت استاندارد مناسب برای کسب جایزه اسکار، موفق به دریافت این جایزه شده اند!

موفقیت این دست از فیلم ها و کسب جوایز و افتخارات بسیار برای عوامل تولید آن ها، آنقدر وسوسه انگیز بوده که باعث شد حتی کارگردان صاحب سبکی مانند کلینت ایستوود (Clint Eastwood) هم در سودای کسب اسکار! اقدام به ساخت فیلمی با چنین مضمونی کند. فیلمی که علی رقم شعاری بودن آن، سعی در تحریف تاریخ و وجهه بخشیدن به یک جانی آمریکایی دارد.

فیلم American Sniper، آخرین ساخته کلینت ایستوود، روایتگر ماجرای کریس کایل (Chris Kyle)، یکی از جانی ترین و آدمکش ترین تک تیراندازان تاریخ آمریکاست که طی چهار بار اعزام به عراق، توانست به رکورد رسمی قتل ۱۶۰ عراقی (۲۵۵ مورد به ادعای خود کایل که تعدادی از آن‌ها زن و بچه‌های بی‌گناه و شهروند عادی بوده‌اند) به تنهایی دست یابد و به اسطوره ای برای این کشور بی اسطوره و بی هویت تبدیل شود.
همانطور که می دانید، ایستوود فیلمسازی با ایدئولوژی سیاسی محافظه‌کارانه است و حمایت‌های آشکار وی از نئوکان‌ها، برپایی کمپین حمایتی از میت رامنی (Mitt Romney) نامزد ریاست جمهوری جمهوری‌خواهان و گفت‌وگوی انتقادی او با صندلی خالی باراک اوباما (Barack Obama)، نمونه‌ های روشنی از گرایش سیاسی او به شمار می روند. به همین دلیل، نمی توان فیلم او را به دور از گرایشات آشکار سیاسی وی تحلیل کرد.

پروسه ساخت فیلم American Sniper را می توان در چند پاراگراف به طور خلاصه اینطور بیان کرد که: “نگارش کتاب خاطرات جنایات کایل توسط وی، دستمایه ای برای جیسون هال (Jason Hall) شد تا زمینه نمایش زندگی او در قاب سینما را فراهم آورد و بردلی کوپر (Bradley Cooper) ، بازیگر سرشناس آمریکایی نیز ایفاگر نقش وی باشد. ایستوود هم در مقام کارگردان تلاش کرد تا طی مدت زمان ۲ ساعت و اندی، چهار مقطع مهم از زندگی کایل (دوران کودکی، بزرگسالی، پیوستن به ارتش و شرکت در جنگ، دوران پس از جنگ و بازنشستگی) را به تصویر بکشد.”
فیلم با نمایش فلش بکی از گذشته کایل و رابطه وی با پدرش آغاز می شود و بیننده را یکراست با عقاید بنیادینی که موجب شکل گیری شخصیت تک تیرانداز افسانه ای آمریکا در آینده شدند، آشنا می کند. پدر کایل فردی مذهبی و افراطی معرفی می شود که حتی در برخورد با فرزندانش به دور از عرف رابطه پدر و فرزندی، با وضع قوانینی خشک و سخت، همچون افسران نظامی عمل کرده، به گونه ای که آن ها وی را قربان خطاب می کنند! علاقه زیاد پدر به شکار و استفاده از سلاح، موجب می شود تا کایل هم تحت تأثیر القائات وی به شکار و تیراندازی علاقه مند شده و در همان دوران کودکی همچون یک شکارچی حرفه ای به شکار حیوانات و کار با سلاح بپردازد.

البته شکار و سلاح تنها نکات بارز اخلاقی پدر کایل نیستند و وی عقاید مذهبی عجیب و جالبی نیز دارد که القای این عقاید به فرزندانش، موجب می شود تا آینده کایل به شکل امروزی آن تبدیل شود. به اعتقاد وی، انسان ها در این دنیا به سه دسته کلی تقسیم می شوند. دسته اول، آن هایی که ظلم پذیر هستند و اصطلاحاً گوسفند نامیده می شوند. دسته دوم، آن هایی که ظلم می کنند و اصطلاحاً گرگ نامیده می شوند و بالاخره دسته سوم که در مقابل ظلم از گوسفندان دفاع می کنند و در اصطلاح به سگ گله معروف هستند. با چنین تفکری، پدر کایل سعی می کند تا از فرزندانش سگ های گله به وجود آورد! موضوعی که در بخش دوم زندگی کایل، می توان تأثیرش را بر تحول شخصیتی وی به وضوح مشاهده کرد.
کایل جوان، پس از عبور از دوره آموزشی (تعالیم سرسختانه پدر) حالا به یک گاوچران قلدر تبدیل شده و زندگی به سبک وسترن های قدیمی را برای خود برگزیده است. اما این که چرا کایل به گاوچرانی روی آورده و این علاقه از کجا و از چه زمانی در وی شکل گرفته، موضوعی است که فیلم به راحتی و بدون هیچگونه توضیحی از کنار آن عبور می کند! شاید ایستوود، دریافت اطلاعات بیشتر را به خواندن کتاب خاطرات کایل موکول کرده و انتظار دارد که بینندگان به عنوان مکمل فیلم به سراغ کتاب هم بروند! اما چیزی که در این بین به وضوح می توان مشاهده کرد، تأثیر عقاید افراطی پدر در شکل گیری شخصیت قلدرمئابانه کایل است و درست در همین مقطع از زندگی اوست که جرقه اصلی شکل گیری شخصیت نظامی وی زده می شود.

حمله انتحاری گروهی تروریست به سفارت آمریکا در تانزانیا، به عنوان عاملی معرفی می شود که کایل را برای پیوستن به ارتش تشویق می کند، زیرا او خود را همچون سگ گله ای می بیند که وظیفه محافظت از شهروندان آمریکا را عهده دار است. درست همانطور که پدرش وی را تربیت نموده بود.
کمی بعد، کایل به عضویت یگان فوق ویژه نیروی دریایی ایالات متحده آمریکا (U.S. Navy SEALs) درآمده و پس از گذراندن دوران آموزشی بسیار سخت، به عنوان تک تیرانداز عازم کشور عراق می شود.
در اینجاست که بخش سوم زندگی کایل (آشنایی با تایا (Taya) و ازدواجش با وی) رقم می خورد. ایستوود به خوبی در این بخش، توانسته با قرار دادن رابطه تایا و کایل، تلفیقی دراماتیک از جنگ و عشق را به تصویر بکشد.

سپس در همین بین داستان، فیلم وارد بخش چهارم زندگی کایل می شود و او را در مقام تک تیرانداز ارتش آمریکا در عراق به تصویر می کشد. جایی که کایل باید تصمیم سختی بگیرد و به سمت یک پسر بچه و مادرش که قصد پرتاب نارنجکی به سمت نیروهای اشغالگر آمریکایی را دارند، شلیک کند. طبق یادداشت های کایل در کتاب خاطراتش، این اولین و سخت ترین مأموریت وی در قالب یک تک تیرانداز بود که با موفقیت آن را به پایان رسانده (البته در کتاب کایل خبری از پسر بچه نیست و در فیلم نامه این تغییر صورت گرفته است).
پس از این ماجراست که شخصیت افسانه ای! کایل کم کم شکل گرفته و به ماشین آدم کشی ارتش آمریکا تبدیل می شود. تیرش کمتر به خطا می رود و هر کس در اسکوپ دوربین سلاح او قرار گیرد، در کمتر از ثانیه ای کشته می شود.

در حالی که به نظر می رسد نمایش چنین صحنه هایی می تواند موجب تخریب شخصیت کایل شود، ایستوود با زیرکی تمام برای تلطیف این فضا و مشروعیت بخشی به قتل های او، با الگوبرداری از بازی های رایانه ای! برای وی دو حریف قدرتمند و بی رحم معرفی می کند. افرادی که نامی از آن ها در کتاب خاطرات کایل برده نشده و کاملاً ساخته و پرداخته ذهن نویسنده و کارگردان فیلم هستند تا بار دراماتیک لازم را برای پیشبرد اهدافشان به وجود آورند.
یکی از آن ها، فردی معروف به “سلاخ” است که دست راست “ابو مُصعَب الزرقاوی”، رهبر القاعده عراق معرفی می شود و و دیگری، تک تیرانداز مزدور سوری به نام “مصطفی” است که به عنوان قاتل تعداد زیادی از سربازان آمریکایی از او یاد می شود (نکته قابل تأمل در مورد “مصطفی” نمایش عکسی از او در مسابقات المپیک است که در کنار ورزشکاری از ایران ایستاده است!). این در حالی است که در واقعیت، مردم عراق لقب “شیطان رمادی” را به کایل داده بودند. واقعیتی که به هیچ وجه در فیلم اشاره ای به آن نمی شود و ایستوود فقط به ذکر این نکته که تروریست ها برای سر کایل جایزه تعیین کرده اند، بسنده می کند.

در طول فیلم، دو حریف کایل چنان بی رحم و خشن نمایش داده می شوند که قتل های پی در پی کایل در برابر اعمال آن ها بسیار معقول و لازم جلوه می کنند و ببینده در مورد اینگونه عملکرد به وی حق داده و با او همزادپنداری می کند. از همین رو تصاویر، مدام به بیننده اینگونه القا می کنند که کایل در نبردی بی پایان با هیولاهای خونخوار خاورمیانه ای گرفتار شده و برای رهایی بشریت (البته به غیر از مردم عراق و خاورمیانه!) از جان خود مایه می گذارد.

پس از کشمکش های طولانی و نفس گیر، سرانجام کایل همانند بازی های رایانه ای، در عملیات هایی متحورانه “سلاخ” و “مصطفی” را به قتل می رساند و با خیالی آسوده از انجام موفقیت آمیز مأموریت، به خواسته همسرش ارتش را ترک کرده و دوران بازنشستگی خود را آغاز می کند. اما اثرات مخرب جنگ (ترومای بعد از جنگ) که سوغات رفتار وحشیانه وی در عراق است، باعث می شوند تا کایل برای درمان به یک روانشناس مراجعه کند و به توصیه وی وقت خود را با مجروهان جنگی سپری کند تا با این کار، هم به آن ها کمکی کرده باشد و هم حال و هوای خود را به مرور تغییر دهد. اما همین توصیه پزشکی، سرانجام تلخی را برای این اسطوره پوشال آمریکایی رقم می زند.

در یکی از روزها که کایل به همراه ادی روث (Eddie Routh)، سربازی که او هم به علت داشتن ترومای بعد از جنگ، همانند کایل دوران بازنشستگی خود را سپری می کند و کایل تلاش دارد برای بازیافت سلامت روحی اش پس از فشارهای عصبی ناشی از دوران جنگ به او کمک کند، در حال وقت گذرانی بود، از طرف روث مورد حمله قرار گرفته و به ضرب گلوله وی، به قتل می رسد. کشته شدن کایل برای ارتش آمریکا ضایعه ای بزرگ بود و در آمریکا مراسم باشکوهی در تجلیل از او برگزار شد.

در مورد این فیلم و نوع نگاه ویژه ایستوود به شخصیت کایل در داخل کشور آمریکا هم حرف و حدیث های زیادی وجود دارد. با وجود اینکه ایستوود، در این فیلم سعی کرده تا کاری به زمینه‌های بروز جنگ در عراق نداشته باشد و ظاهراً بدون موضع‌گیری سیاسی خاصی تنها روی شخصیت یک سرباز ساده آمریکایی در جنگ تمرکز کند، اما زاویه نگاهش به واقع، همراهی با ارتش آمریکا و تأیید حضور آن‌ها در عراق و همدلی بی‌چون و چرا با سربازان آمریکایی به عنوان قهرمانان ملی آمریکاست.
ایستوود، با زیرکی تمام از کنار بسیاری از واقعیت‌های جنگ عراق عبور می کند. در فیلم او، هیچگاه این سوال مطرح نمی شود که چرا جرج بوش (George Bush) به عراق حمله کرد و حاصل تجاوز آمریکا به عراق، جز صد‌ها هزار کشته و خرابی‌های عظیم و غارت یک سرزمین، چه بوده است؟
در فیلم او، از دیک چنی (Dick Cheney) و رامسفلد (Donald Rumsfeld)، طراحان جنگ عراق و متهمان واقعی این جنگ، خبری نیست. از تجاوز سربازان آمریکایی به زنان و دختران عراقی و یا شکنجه افراد به اتهام همکاری با تروریست‌ها و یا آنچه که در زندان‌هایی مثل ابوغریب بر سر زندانیان عراقی آمد، خبری نیست. در فیلم ایستوود، فرقی بین شهروند ساده عراقی و تروریست‌ها وجود ندارد. هر زن و کودک عراقی که با تفنگ سربازان ارتش آمریکا از پا درمی‌آید، یک تروریست بالقوه است و هر مرد عراقی که آن‌ها را به سر سفره شام‌اش دعوت می‌کند، زیرزمین خانه‌اش انبار اسلحه تروریست‌هاست و قصد هلاک آن‌ها را دارد. بر این اساس، American Sniper فیلمی کاملاً یک سویه و تک‌بعدی است که حضور نظامیان آمریکایی در عراق را توجیه کرده و آنان را در قالب قهرمانانی میهن‌پرست تطهیر می‌کند.

از طرفی، در رسانه های آمریکایی هم دو جناح مختلف در برابر این فیلم صف آرایی کرده و در مورد آن اظهار نظر کرده اند. به عنوان مثال، کمیته ضد تبعیض عرب و آمریکا، با انتشار نامه‌ای سرگشاده خطاب به کلینت ایستوود، در مورد گسترش نفرت نژادی، اسلام‌هراسی و خشونت علیه مسلمانان و عرب‌ها در جامعه آمریکا هشدار داد. به نوشته این کمیته، بسیاری از تماشاگران آمریکایی بعد از خروج از سالن سینما، می‌گویند دلشان می‌خواهد عرب‌ها و مسلمانان را بکشند.
اندرو اوهایر (Andrew O’Hehir)، منتقد مجله سینمایی Salon در مورد فیلم می نویسد: “فیلم American Sniper در حقیقت کاوشی برای شناخت شخصیت کریس کایل است که خود را یک فرد نجیب و پاک می داند، ولی معیارهای اخلاقی ساده او توان مواجهه با دنیای واقعی و به خصوص واقعیت های جنگ را ندارند.”
امی نیکلسون (Amy Nicholson) در وبسایت Slate روی کتاب زندگینامه کریس کایل تمرکز کرده و یادآوری می کند که: “برخی از ماجراهایی که در کتاب مطرح شده، به خصوص در مورد زندگی او خارج از میدان جنگ دروغ و ساختگی است. کلینت ایستوود باید به این موارد اشاره می کرد و وقتی که یک فیلم دروغ های شخصیت اصلی داستان را پاک می کند، به این معنا است که خود فیلم هم یک دروغ است. این فیلم شخصیت کریس کایل را به عنوان یک قهرمان کامل به بیننده ارائه می دهد، مرد بزرگی که افراد زیادی را می کشد، بدون آنکه خم به ابرو بیاورد.”

لیندی وست (Lindy West) در روزنامه بریتانیایی Guardian از این هم فراتر می رود و می نویسد:
“فیلم American Sniper یک سئوال بسیار نگران کننده را مطرح می کند و آن، این است که در ساختن یک فیلم چه بخش هایی از حقیقت را برمی گزینیم و برای ساخت یک محصول هنری و یا سرگرم کننده از نظر اخلاقی و اجتماعی، چه بهایی حاضریم بپردازیم.”
ربکا کاسی (Rebecca Cusey) در مجله Federalist می نویسد:
“به نظر می رسد که قهرمان داستان به هیچ عنوان از کشتن غیرنظامیان عراقی پشیمان نیست. در صورتیکه یک جنگجو، حتی اگر معتقد باشد که از حقیقت دفاع می کند، باید بخش پلید و غیرانسانی اعمال خود را نیز بپذیرد.”
کریس کایل یک سال قبل از آنکه کشته شود در مصاحبه ای با BBC گفت:
“من عمیقاً معتقدم که هر فردی را که کشته ام، آدم بدی بوده است. اگر زمانی قرار باشد به خاطر اعمال خود به خداوند پاسخ بدهم، مسلماً موارد زیادی هست که باید جوابگو باشم، ولی کشتن این افراد هیچکدام جزو گناهان من نیستند. اولین بار که من در موقعیتی قرار گرفتم که باید یک نفر را می کشتم، سئوالات زیادی به ذهن من خطور کرد. واقعاً نمی دانستم که آیا قادر خواهم بود این کار را بکنم یا نه. نمی دانستم که آیا می توانم به یک مرد و یا یک زن و یا هر هدف دیگری شلیک کنم یا نه. سئوال‌های زیادی به ذهن آدم خطور می کند. اولین نکته این است که هدف یک زن است. نکته دوم اینکه آیا من حق دارم این کار را بکنم؟ آیا این کار درست است؟ آیا توجیه پذیر است؟ بعد از اینکه این کار را بکنم، آیا در آمريکا مورد بازخواست قرار خواهم گرفت؟ آیا وکلایی پیدا خواهند شد که از من شکایت کنند و بگویند که به خاطر کشتن یک زن من باید محاکمه و زندانی شوم؟”

کاسی می افزاید: “در این فیلم، تنها تصویری که از کریس کایل ارائه می شود، یک قهرمان کامل است، در صورتیکه او می تواند یک فرد عادی با معیارهای اخلاقی ضعیف، اما یک سرباز خوب باشد و حتی او ممکن است یک قاتل زنجیره ای باشد که در صفوف ارتش آمريکا امکان آن را پیدا کرده تا بدون هیچ کنترلی هر کاری که دلش می خواهد، انجام دهد.”
دنیس جت (Dennis Jett) در نشریه New Republic می نویسد:
“بسیاری از آمريکایی ها از فیلم American Sniper استقبال کرده اند، چون نمی توانند قبول کنند که در جنگ عراق واقعاً پیروزی حاصل شده و بنابراین، به نظر آن ها تمام تلاش و فدارکاری های امثال کریس کایل به هیچ نتیجه ای نرسید. در عین حال، پذیرفتن کریس کایل به عنوان یک میهن پرست نمونه و چشم بستن بر هر تحلیل و برداشت دیگری از شخصیت این سرباز، به مردم آمريکا امکان می دهد تا پیامدهای اشغال عراق را که به حملات یازدهم سپتامبر و یا سلاح های تخریب و کشتار جمعی هیچ ارتباطی نداشت، فراموش کنند و این در حالی است که حمله ما به عراق آن واقعیت ها را تغییر داد و اکنون عراق به صحنه اصلی فعالیت گروه هایی نظیر القاعده و بدتر از آن بدل شده است.”

در مقابل، موافقان اسطوره سازی از افرادی چون کایل هم وجود دارند که از اثر ایستوود به نیکی یاد کرده و آن را تقدیر می کنند. جان نولته (John Nolte)، مفسر محافظه کار و دست راستی می نویسد:
“افرادی که امروز از کریس کایل انتقاد کرده و در مورد او دروغ پراکنی می کنند، همان کسانی هستند که سال ها قبل می گفتند آمريکا باید عراق را رها کرده و آن کشور با ۲۵میلیون نفر جمعیت را به تروریست ها واگذار کنند.”

دیوید فرنچ (David French) در مجله National Review فیلم را یک دستاورد فرهنگی بزرگ توصیف می کند و می گوید:
“شخصیت کریس کایل به فهرست قهرمانان بزرگ آمريکا افزوده شد و می تواند برای نسل جدید و جوان این کشور یک سرمشق باشد. این فیلم ماهیت واقعی دشمنان آمريکا را برملا کرده و به واقعیت هایی پرداخته که تا کنون هیچ فیلم دیگری به آن اشاره نکرده و ما می بینیم که دشمنان آمريکا چگونه کودکان را می کشند و یا دشمن خود را شکنجه می دهند.”

بحث های مربوط به فیلم American Sniper بار دیگر نشان می دهد که در خود آمریکا نیز دوگانگی مشخصی وجود دارد. آمريکایی که از کریس کایل به عنوان یک قهرمان ستایش می کند و آمريکای دیگری که کاملاً با آن مخالف است. در یک طرف، آمريکایی قرار دارد که به جهان و تمام حوادث آن از دریچه “خوب و بد” و یا “نیکی و پلیدی” می‌نگرد و در طرف دیگر، آمريکایی قرار دارد که حوادث جهان و رفتار آمريکا را از دریچه سایه روشن‌های قابل انتقادی می بیند که در آن به گفته مایکل مور (Michael Moore)، فیلمساز منتقد آمريکایی: “افرادی مثل کریس کایل، نه قهرمان، بلکه بزدل هستند.”

در یک کلام، می توان فیلم American Sniper را برای مردم آمریکا، اثری سرگرم کننده دانست که نیاز آن ها به قهرمان های اسطوره ای و افسانه ای را پاسخگوست، اما به طور حتم این فیلم برای مردم زجر کشیده عراق اثری پر از درد، رنج و نفرت خواهد بود و اگر موفق به دریافت جایزه اسکار شود، نفرت جهانی کشورهایی که مورد تجاوز نظامی آمریکا قرار گرفته اند را به همراه خواهد داشت

دیدگاه ها غیر فعال است.