خلافت حضرت علی فرمان مطلق الهی

امامت و خلافت بر روي زمين امري نيست كه توسط شخص يا اشخاص يا شوري و مجلس و … تعيين شود، خلافت و امامت امري الهيست كه قصد داريم اين موضوع را از قرآن و سنت و كلام اهلبيت و مفسرين شيعه و سني بيان كنيم تا علاوه بر روشن شدن اين مطلب،شبهه اي در ولايت مولا علي ابن ابي طالب وجود نداشته باشد ان شاالله.

قرآن كتابيست مبين و هادي كه اگر به آن رجوع شود از نص و تفسير و تأويل آن ميتوان كمال استفاده را برده و يقينا هدايتگري آشكار است.در خصوص الهي بودن ولايت و خلافت و امامت همين بس كه در قرآن صراحتا آمده است كه:
“إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَاماً” (بقره ١٢٤)
در قرآن از آيات انذار و اوالامر و مودت و مباهله و ولايت و اكمال دين در غدير و امثالهم بگذريم كه در مقالات ديگر به صورت مشروح و كامل توضيحات آن و ارتباط مستقيم آن با حضرت مولا اميرالمومنين و اهل بيت عصمت و طهارت آمده است.

در اين مقاله سعي داريم نكات ديگري را كه كمتر بيان شده را بياوريم.

آيا براستي در كتب برادران اهل سنتمان نيز چنين عقيده اي آمده است يا تنها در كتب و تفاسير شيعه يافت ميشود؟
در پاسخ به اين سوال سراغ صحاح سته (يعني شش كتاب صحيح برادران اهل سنت رفته و در بين آنها باز صحيحين را انتخاب ميكنيم كه شك و شبهه اي در صحت آن (از نظر برادران اهل سنت ) نباشد:

در بخاري و مسلم هردو روايتي آمده كه جاي تامل دارد: ابن عَبَّاسٍ رضى الله عنهما گفت: مُسَیْلِمَه کَذَّاب در زمان رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم مى‌گفت:اگر محمد امارت بعد از خودش را براى من قرار دهد از او پیروى مى‌کنم، او با افراد فراوان از قبیله‌اش به سمت آن حضرت آمد و رسول خدا صلى الله علیه وسلم به همراه ثابت بن قیس به او رو کرد و در حالى که در دستشان تکه چوبى بود به نزد او رفت و در مقابلش ایستاد و فرمود: “اگر این تکه چوب را از من بخواهى، به تو نخواهم داد وَ هرگز امر الله را در خود نخواهى دید”و اگر پشت کنى (و اسلام نیاوری) قطعا خداوند تو را خوار خواهد کرد و من عاقبت تو را شوم مى‌بینم.

در جاي ديگر از كتاب صحيح بخاري آمده است كه:
رسول خدا می فرماید  : خدای متعال  هیچ پیامبری را نفرستاده و هیچ خلیفه ای  را خلیفه نکرده است  که دو گروه از خصیصین (مشاوران ، همراهان ویا همان اصحاب ) با او همراه بودند: یک گروه خیر خواه و گروه دیگر بد خواه
از روايت بالا مشخص است كه پيامبري و خلافت به فرمان خداست نه انتخاب مردم!

از صحيحين كه بگذريم باز به كتاب خدا رجوع ميكنيم و اين بار نه از ديدگاه اهل تشيع و علماي شيعه، بلكه در تفاسير بزرگان و مفسران اهل سنت ميريم:
“یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَهً فِی الأْرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوى” سوره ص،آيه ٢٦

حقی برسوی ،یکی از مفسران اهل سنت در ذیل این آیه می نویسد :
این آیه اشاره به معانی مختلفی دارد من جمله اینکه خلافت حقیقی برای انسان قابل کسب نیست  بلکه عطا و فضل الهی است که بر شخصی که خدا بخواهد ان را عطا می کندهمانگونه که خدای متعال فرموده است : (ما تو را خلیفه قرار داده ایم ) یعنی به تو خلافت  را داده ایم.

قرطبی  نیز  می نویسد :
این آیه اصل است در منصوب بودن امام و خلیفه‌اى که کلام او شنیده مى‌شود و اطاعت مى‌شود براى این‌که وحدت کلمه ایجاد شود و  دستورات خلیفه تنفیذ (استوار و ثابت شود) و هیچ اختلافى در واجب بودن امامت در بین امت اسلام و  پیشوایان اسلام نیست.

و سپس این آیات شریفه را دلیل بر واجب بودن نصب امام و خلیفه مى‌آورند:
دلیل ما بر این مطلب این گفته خداوند است که ««من در روى زمین، جانشینى‏[ نماینده‏اى‏] قرار خواهم داد» و این گفته خداوند : ««اى داوود! ما تو را خلیفه و(نماینده خود) در زمین قرار دادیم.»  و همچنین این سخن خداوند : « «خداوند به کسانى از شما که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام داده‏اند وعده مى‏دهد که قطعاً آنان را حکمران روى زمین خواهد کرد» « یعنى از بین آنها افراد (ازکسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام داده‏اند) خلفایى منصوب مى‌کند.» و آیات دیگر …

تا آنجایى که قرطبى امامت را رکنى از ارکان دین دانسته  است و مينويسد:
پس دلالت مى‌کند بر وجوب امامت؛ این‌که آن؛ رکنى ( پایه ای) از ارکان دین است که به آن پایدارى و بقاء  مسلمانان وابسته است.پس خداوند انتخاب خلیفه و پیشوا را به خود نسبت داده است همانطوى که انتخاب و اعزام انبیاء را به خود نسبت داده است.

ممكن است سوال پيش آيد كه وقتي امامت فرمان الهيست چطور اميرالمومنين از آن گذشت و خانه نشين شد؟چرا اسدالله الغالب براي فرمان الهي نجنگيد؟

جواب را در وصيت پيغمبري بجوييم كه لاينطق علي الهواء است و كلامش كلام خداست:
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در وصیت خود به امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیه السلام) فرمودند : یا علی ! قریش به زودی علیه تو هم پیمان خواهند شد و همه آن ها اجماع کرده و بر ظلم و قهر بر تو هم کلام می شوند . اگر یاورانی یافتی ، با آن ها جهاد کن اگر یارانی نیافتی ، دست بردار و خونت را حفظ کن که شهادت خواهد آمد و لعنت خدا بر قاتل تو باد.

و تاييد اين موضوع در كلام امام باقر عليه السلام نمايان ميشود كه فرمودند:
چون مردم  آن چه در بیعت با ابوبکر کردند، هیچ چیز از فراخوانی امیرمؤمنان به سوی خود مانع نشد، مگر توجه به مردم وبیم آن که از اسلام بازگردند و به پرستش بتها روی آورند و به یگانگی خداوند و رسالت خدایی حضرت محمد(ص)گواهی ندهند. پس از سر ناچاری و بی یاوری بیعت کرد.

همچنين امام حسن عليه السلام در خطبه اش، هنگامی که تصمیم به صلح با معاویه گرفت فرمود: پدرم دستش را دراز کرد و سوگندشان داد و اصحابش را به یاری نمودن فراخواند، اما اجابت نشد و یاری نگردید و اگر بر ضد پیش گرفتگان در خلافت، یاورانی می یافت، دعوتشان را به بیعت نمی پذیرفت.
و اين سوال پيش ميايد كه آيا خود اميرالمومنين نيز خلافت را حق الهي خود ميدانست؟

در پاسخ كلام حضرت را در نهج البلاغه مي آوريم:
به خدا سوگند مرا همواره از حق خویش محروم ساختند و از هنگام وفات رسول خدا تا امروز حق مرا باز داشتند.

يا در خطبه اي ميفرمايند:
خداوندا ! قریش را ذلیل و خوار فرما ؛ چون آنان حقم را گرفتند و حقم را غصب کردند .خداوندا قریش را که به من ظلم و حقم را غصب کردند ، مجازات کن . آنان فرماندهی و امامت فرزند مادرم را به ناحق گرفتند.

و در جاي ديگر ميفرمايد:
آگاه باشید ! به خدا سوگند ! ابابکر ، جامۀ خلافت را بر تن کرد ؛ در حالى که مى دانست ، جایگاه من در حکومت اسلامى ، چون محور سنگ هاى آسیاب است (که بدون آن آسیاب حرکت نمی کند) او مى دانست که سیل علوم از دامن کوهسار من جارى است ، و مرغان دور پرواز اندیشه ها به بلنداى ارزش من نتوانند پرواز کرد.

و خطبه هاي ديگر كه اوج اندوه و مظلوميت را در كلاشان دارد همچون خطبه شقشقيه و يا خطبه  هاي ٢٧و ١٧٢و…
و سوال ديگر اينجاست كه اميرالمومنين در صورت بي ياوري از جنگ منع شد،اما آيا در دفاع از خود اعتراضي كرد كه به مردم و نسل هاي بعد با كلامش نارضايتي و اعتراض صریحش را برساند؟

پاسخ را باز هم از كلام بليغ و فصيح حضرتش مياوريم:
اميرالمومنين خطاب به ابوبكر: گر تو از طریق شورا مالک امور مردم شدی. این چه شورائی است که طرفهای مشورت [ امثال من ] غائب بودند ؟ و اگر از طریق قرابت با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در برابر مخالفانت استدلال کردی دیگران از تو به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نزدیکترند.

دیدیم که از قرآن، تفاسیر اهل سنت، کتب تشیع، نهج البلاغه و… الهی بودن امر خلافت و امامت بدون هیچ ابهامی ثابت میشود واینکه امامت امری فراتر از مشاوره و شورا و رای و نظر مردم است.

دیدگاه ها غیر فعال است.