مازیار مبارز طبرستانی

مازیار نام سرداری بزرگ است از فرمانروایان مازندران که در اصل از پارسیان اصیل ایرانی بوده و آیینش زردشتی بوده. همچنین نام پدر او «قارن یا کارن» بوده است. او از جانب خلیفه، حکومت مازندران را تحویل گرفت و لقب مولای امیرالمومنین را از مامون گرفت و بعد از تسلط بر طبرستان از اطاعت خلیفه سر باز زد. در طبرستان بنایی عظیم ساخت و در جهت بازگرداندن عظمت ایران به قبل از حمله اعراب تلاش کرد. در تاریخ طبرستان آمده است که ونداد هرمز با مردم خویش پیمان بست که در یک زمان بر ضد تازیان شهر بشورد و هر طبرستانی که چشمش به پیروان خلیفه افتاد او را بکشد و در یک روز شهر از پیروان خلیفه تهی شد. پس از مرگ ونداد، فرزندش کارن بجای او تکیه زد که درگیر اختلافات داخلی شد و سرانجام در یکی از جنگ های محلی با یکی از شاهان به نام شهریار کشته شد و فرزندش مازیار اسیر شد. شهریار پسر شروین(از فرمانروایان سلسله باوندیان بود.)، ششمین پادشاه باوندیان که از سال ۷۹۷ تا ۸۲۵ میلادی بر شرق طبرستان حکومت میکرد، به سرزمین مازیار حمله کرد و آنرا به تصرف خود درآورد.

در سال ۸۱۹ میلادی مازیار به ناچار به پیش ونداد اومید پسر عموی پدر خویش رفت و از او درخواست کمک کرد. شهریار نامه ای به ونداد نوشت و از او خواست که مازیار را دست بسته به نزد او ببرند. او حکم شهریار را اطاعت کرد و مازیار را دستگیر نمود; ولی چون به افراد خود اعتماد نداشت، از شهریار خواست که معتمدانی را برای انتقال مازیار بفرستند. زمانی که در حال پیگیری این موضوع بودند مازیار از زندان فرار کرد و خود را به بغداد رساند. مازیار پس از مدتی اختفا در جنگل پیش عبدالله ابن سعید حرشی رساند و از او کمک خواست. عبدالله که پدر جد مازیار را می شناخت، به او کمک کرد و او را به بغداد برد. مامون منجمی به نام بزیست داشت که اسم او را یحیی بن منصور گذاشته بود. مازیار نزد بزیست رفت و داستان فتح طبرستان توسط شهریار را برای او توضیح داد. پس از شنیدن مطالب مازیار به او گفت که اگر از تو حمایت کنم به من وفادار می مانی؟ مازیار نیز سوگند یاد کرد که به او وفادار می ماند.

بنابراین بزیست به پیش خلیفه رفت و گفت که مازیار میتواند برای ما فردی خوب و وفادار باشد. بنابراین مازیار به پیش خلیفه آمد. مامون که کارن پدر مازیار را می سناخت، فرمان داد تا او مسلمان شود. مازیار اسلام را قبول کرد و خلیفه او را مولی امیرالمومنین نام نهاد. مازیار نخستین فرد خاندان کارن بود که اسلام را پذیرفت، در حال که اجداد او، ونداد و کارن هر چه انجام دادند اسلام نیاوردند و تا آخر عمرشان بر آیین زردشتی باقی ماندند. مازیار همینکه حاکم طبرستان شد، پایه های حکومت خود را مستحکم کرد و روش جد خودش ونداد را در پیش گرفت و تصمیم گرفت که مقاومت کند و دریافت که اسلام آوردنش مثل باقی ایرانیان آن زمان امری مصلحتی بوده.

در برهه ای از زمان که مامون عازم رم بود، مازیار از این فرصت استفاده کرد و بر آمل،ساری و رویان که اکثرا مسلمان نیز بودند شورید و آنها را نابود کرد. آنگاه حصار های ساری را تعمیر کرد و در کوهستان ها دژ های محکمی بنا کرد. مساجد را ویران و آثار اسلامی را نابود کرد. زمین های کشاورزی که قبلا در اختیار مسلمانان بود را از آنها گرفت و به ایرانیان داد. به سایر مرزبانان دستور خراج گذاری داد و همه را با خود دشمن کرد. آنها نیز شکایت مازیار را به مامون بردند. مامون نیز فرستادگانی را به آن نواحی فرستاد. مازیار نیز دستور داد وقتی فرستادگان خلیفه به اولین شهر میرسند همه لباس های سفید به تن کنند و نیزه به دست بگیرند. ترفند مازیار اثر کرد و فرستادگان خلیفه در گزارش خود نوشتند که شمار سربازان مازیار بسیار زیاد است و همچنین به مامون خبر دادند که مازیار از اطاعت خلیفه سر باز زده و به مسلمانان ظلم می کند.

بعد از مامون، جانشین او معتصم در فکر چاره افتاد و به عبداله بن طاهر والی خراسان نامه نوشت که مازیار را گرفته و به بغداد ببرند. زمانی که لشگریان خراسان به مازندران رسیدند، عده ای از نیروهای مازیار به او خیانت کرده و او را تحویل تازیان دادند. زمانی که به نزدیک سامرا رسدند خواستند مانند بابک خرمدین او را نیز با پیل درون شهر بگردانند اما مازیار که این داستان را شنیده بود گفت: من در اندازه ای نیستم که بر جای بابک تکیه کنم. وقتی او را به بغداد بردند معلوم شد که مازیار با افشین که به حیدر بن کاوس نیز معروف بود معاهده کرده بودند که خلیفه را بکشند و خلافت را به ایرانیان برگردانند.

به دستور خلیفه مازیار را چهارصدو پنجاه تازیانه زدند تا او مرد. مازیار را پس از مرگ بر همان داری کردند که جنازه بابک هنوز بر آن بود. سرانجام قیام مازیار با فریب برخی از نزدیکانش به وسیله خلیفه به پایان رسد.

دیدگاه ها غیر فعال است.