یعقوب لیث صفاری

دوران: (۲۴۷_۲۶۵)قمری

نام کامل: یعقوب پسر لیث پسر معدل

زادگاه: قریه قرنین، سیستان

مرگ: (شوال۲۶۵)قمری

محل مرگ: گندی شاپور

علت مرگ: قولنج

رادمان پور ماهک که بیشتر به یعقوب پسر لیث شناخته میشود، یکی از پادشاهان ایران از دودمان ایرانی صفاری و بنیانگذار این سلسله بود که در سیستان حکومت می کرد و مرکز آن در زرنج بود که امروزه در افغانستان قرار دارد. از آنجایی که او یک مس گر بود به «صفار» معروف شد.

یعقوب پسر لیث در روستای قرنین در سیستان به دنیا آمد. لیث پدر یعقوب در سیستان شغل رویگری داشت. او چهار پسر به نام های یعقوب،عمرو،علی و طاهر داشت. از میان اینها عمرو بعد از یعقوب برای مدتی حکومت کرد، اما دوره حکومت او بسیار کوتاه بود. یعقوب در آغاز مانند پدر رویگری میکرد و هر آنچه بدست می آورد، با دوستانش ضیافت و مهمانی ترتیب میداد. چون به سن رشد رسید، عده ای از عیاران او را به سرداری خود برگزیدند.

در سال ۲۳۷ قمری که طاهر بن عبدالله در خراسان حکومت میکرد، مردی از اهل بست به نام صالح بن نصر کنانی بر سیستان چیره شد و یعقوب به خدمت او درآمد. طاهر که مردی با تدبیر بود، صالح بن نصر را از سیستان بیرون کرد. سپس ویدرهم بن نضر خروج کرد و سیستان را تصرف و سپاهیان طاهر را از سیستان بیرون کرد. ویدرهم که نتوانست از عهده سپاهیان برآید، یعقوب را سردار سپاه خویش کرد. سپاهیان چون ضعف فرماندهی ویدرهم را دیدند، از فرماندهی یعقوب استقبال کردند.

پس از چندی والی خراسان ویدرهم را اسیر کرد و به بغداد فرستاد، او مدتی در بغداد زندانی بود، بعد آزاد شد و به خدمت خلیفه درآمد. در این زمان است که کار یعقوب بالا میگیرد و او به دفع خوارج میپردازد. یعقوب چون مردی با تدبیر و عیار بود، تمام یارانش چنان از او فرمانبرداری میکردند که فراتر از حد تصور بود.

یعقوب بعد از سیستان به خراسان لشکرکشی کرد اما چیزی نصیبش نشد. بار دیگر در سال ۲۵۳ نظرش به خراسان افتاد و این بار شهرهای هرات و پوشنگ را گرفت و از آنجا به کرمان رفت و حاکم شیراز را در کرمان گرفت. سپس به سمت شیراز رفت و با حاکم ایالت فارس جنگید و آنجا را بدست آورد. یعقوب بعد از این واقعه، چند نفر از طرفداران خود را با پیشکش های گرانبها نزد خلیفه فرستاد و خود را فرمانبردار و مطیع خلیفه اعلام کرد.

یعقوب در سال ۲۵۷ باز به فارس لشکر کشید و خلیفه المعتمد به او پیغام داد که ما ملک فارس را به تو نداده ایم که تو به آنجا لشکر کشی کنی. الموفق برادر خلیفه که صاحب اختیار مملکت بود، پیامی نزد یعقوب فرستاد مبنی بر اینکه ولایت های بلخ و تخارستان و سیستان برای اوست. یعقوب نیز بلخ را تصرف کرد و متوجه کابل شد، لیث کابل را تسخیر کرد و شهر را به تصرف خود درآورد. پس از آن به هرات رفت و از آنجا به نیشابور رفت و محمد بن طاهر حاکم خراسان را با اتباعش اسیر کرد و به سیستان فرستاد و از آنجا راهی طبرستان شد تا در آنجا با حسن بن زید علوی بجنگد. حسن شکست خورد، فرار کرد و به سرزمین دیلمان رفت.

یعقوب از ساری به آمل رفت و خراج یکساله را جمع کرد و روانه دیلمان شد. در راه بر اثر بارش باران، عده زیادی از سپاهیانش کشته شدند و خودش هم مدت چهل روز سرگردان بود. یعقوب پیامی نزد خلیفه فرستاد مبنی بر اینکه طبرستان را فتح کرده و حسن را منزوی ساخته است،به امید اینکه مورد نظر خلیفه واقع گردد. اما خلیفه حکمی را توسط حاجیان به خراسان فرستاد که چون او از حکم ما تمرد کرد و به حکومت سیستان بسنده نکرد، او را در همه جا لعن کنند.

محمد بن واصل تمیمی بر فارس چیره شده بود. معتمد عباسی فارس را به موسی بن بغا داد، موسی نیز عبدالرحن را به جنگ محمد بن واصل فرستاد. عبد الرحمن شکست خورد و اسیر شد. چون ییعقو در سیستان خبر بالا گرفتن کار بن واصل را شنید، نظرش به ولایت فارس افتاد. در حالی که بن واصل در اهواز بود، یعقوب فارس را به تصرف خود درآورد. در سال ۲۶۲ از فارس به خوزستان رفت. تا خبر به خلیفه معتمد رسید، فرمان حکومت خراسان،گرگان،طبرستان و ری را به او داد اما یعقوب رراض نشد و به خلیفه پیام داد که جز به تصرف بغداد به چیز دیگری راضی نمیشود و بریب جنگ با خلیفه به خوزستان لشکر کشید.

یعقوب در خوزستان پیشنهاد یاری صاحب الزنج، رهبر بردگان بغداد را که برای نبرد با خلیفه بسوی یعقوب آمده بود را نپذیرفت. شاید علتش این بود که میخواست از نهضت های غیر ایرانی دور بماند. این رفتار او نشان دهنده عزمش برای استقلال ایران و رهایی از همه قید و بند هاست. سپس از طریق اهواز راهی بغداد شد و تا نیمه راه پیش رفت و در ناحیه ای به نام دیرالیقول با سپاهی به فرماندهی برادر خلیفه، الموفق، روبرو شد و سپاه خلیفه را شکست داد. بار دیگر عباسیان به نیرنگ متوسل شدند و آب دجله را در لشگرگاه یعقوب انداختند و سپاه او به ناچار عقب نشست.

در همین زمان یعقوب بیمار شد و در انتظار بهبود و از سرگیری جنگ به گندی شاپور در خوزستان بازگشت. عزم او برای جنگ با خلیفه خدعه گر و حکومت ایرانی ستیز عباسیان چنان جدی بود که پیشنهاد صلح خلیفه را حتی در هنگام بیماری نپذیرفت و به قول خویش در مورد عباسیان،«هرگز مباد کسی بر ایشان اعتمد کنند» همواره پابرجا ماند.

یعقوب لیث صفاری

یعقوب در سال ۲۶۵ قمری در گندی شاپور در اثر بیماری قولنج درگذشت. یعقوب را مردی باخرد و استوار توصیف کرده اند. حسن بن زید علوی که یکی از دشمنان او بود ، او را از جهت استقامت و پایداریش سندان لقب دداد بود. آرامگاه یعقوب اکنون در فاصله ۱۲ کیلومتری جنوب شرقی دزفول در روستایی به نام الام آباد یا شاه آباد دزفول قرار دارد. وقتی شاعری بنا بر رسم زمان قصیده ای عربی در وصف او سرود، یعقوب او را ملامت کرد که چرا زبانی را که نمیفهمد برایش شعر سروده است.

دیدگاه ها غیر فعال است.