«چوزن» و «دای نیپون» و ارتباط آنها با چین باستان

(آنچه در این مقاله می خوانید مربوط به پیدایش نام قدیمی کره و ژاپن امروزی و مروری بر آداب، عقاید و ارتباط آنها با چین می باشد و هدف این مقاله تاریخ باستانی این دو کشور و بررسی حکومتهایشان نمی باشد).

کره و ژاپن که همسایگان چین هستند از بسیاری جهات فرزندان این تمدن هستند. این دو در انتهای شرقی آسیا قرار دارند و در ماورای آنها اقیانوس آرام با تمام عظمتش گسترده شده است. بدیهی است که تا دو قرن اخیر میان آنها و قاره آمریکا تماسی وجود نداشته و به این جهت تماس عمده و اساسی آنها با ملت چین بوده است. آنها مذهب و هنر و تمدن خود را از راه چین کسب کردند همچنین بعضی چیز ها را به هند مدیونند. کره و چین هر دو بخاطر موقعیت خاصی که دارند ارتباطشان با حوادث آسیا و سایر نقاط جهان بسیار ناچیز بوده و هر دوی آنها بخصوص ژاپن از مرکز حوادث دور بودند.

 

تاریخ کره مدتها بعد از چین آغاز شد و تاریخ ژاپن مدتها بعد از کره آغاز شده است. در حدود ۱۱۲۲ پیش از میلاد، زمانی که خاندان شانگ بر اثر انقلاب سقوط کرد، یکی از ماموران ارشد آن به نام «کی _ تسه» ترجیح داد که از چین خارج شود و به خدمت خاندان چو در نیاید. به این جهت به اتفاق ۵۰۰۰ نفر از یاران خود از چین خارج شده و بسوی «کره» رفت. او این سرزمین را «چوزن» یا همان کره نامید که به معنی «سرزمین صبح آرام» می باشد. کی تسه همراه خود هنر ها و صنایع دستس چین و علوم کشاورزی و تهیه ابریشم را نیز به کره آورد. فرزندان کی تسه (امپراطوری گیجا) حدود ۹۰۰ سال بر «چوزن حکومت می کردند و روابط بسیار نزدیکی با چین داشتند.

۹۰۰ سال بعد، در زمانی که «شی هوانگ تی» در چین فرمانروا بود بسیاری از چینیها که از روش های خشونت آمیز او به تنگ آمده بودند به کره گریختند و بازماندگان کی تسه را که ضعیف شده بودند برکنار ساختند. از آن به بعد کره تا ۸۰۰ سال به چند دولت متعدد تقسیم شده بود از جمله آنها می توان به بویو، گوگوریو، باکجه و شیلااشاره کرد. این دولت ها اغلب با یکدیگر درگیر جنگ بودند، حتی بعضی مناطق تابعیت امپراطوری تانگ در چین را پذیرفته بودند.

در سال ۹۳۵ میلادی بود که چوزن به صورت یک کشور پادشاهی مستقل درآمد و کسی که توانست این موفقیت را به دست آورد «وانگ _ کی ین» نام داشت و توانست امپراطوری گوریو را تشکیل بدهد. اولادان او توانستند در حدود ۴۵۰ سال بر کره حکومت کنند.

آنچه باید بدانیم دین عظیمی است که کره به چین دارد. فن نوشتن از کره به چین آمد. تا مدت ۱۰۰۰ سال مردم کره همان خط چینی را بکار می بردند. بعد ها در کره این خط تحول یافت و یکنوع الفبا به وجود آمد که به زبان خودشان نزدیک تر بود. مذهب بودایی و فلسفه کنفسیوسی نیز از راه چین به کره آمدند. معماری کره به چین شباهت زیادی دارد. در کشتی سازی هم کره به دلیل اینکه تنها راه ارتباطی آن دریا است پیشرفت زیادی داشت. همچنین طبق تاریخ احتمال بسیار زیادی دارد که اجداد ژاپنی های کنونی از راه کره به آن سرزمین رفته باشند.

بطوری که در تاریخ آمده است، در ژاپن در حدود سال ۲۰ میلادی زنی به نام  «ملکه جینگو» در راس دولت یاماتو قرار داشت. «یاماتو» نام اصلی ژاپن بود یا به قسمتی از آنکه مهاجرین خارجی در آن مستقر شدند اطلاق می گشت. دولت یاماتو با کره روابط نزدیکی داشت و از راه کره بود که تمدن چینی به یاماتو رسید. خط نوشتن چینی نیز در حدود سال ۴۰۰ میلادی از راه کره به ژاپن نفوذ کرد و به همین قرار مذهب بودایی نیز از همان طریق و در حدود همان زمان‌ها به ژاپن راه یافت. چینی ها اصولا مردمی صلح دوست بودند و تمامی فلسفه زندگی آنان صلح جویانه است.

مذهب قدیمی ژاپن «شینتو» بود. این اسم یک کلمه چینی است که به معنی «راه خدایان» می باشد. این مذهب اختلاطی از ستایش طبیعت و ستایش اجداد بود. در این مذهب به دنیای پس از مرگ و آینده و اسرار آن اهمیت زیادی داده نمی شد.

ژاپنی ها با وجود آنکه به چینی ها بسیار نزدیک بودند و تا اندازه بسیار زیادی به چین مدیونند، با آنها تفاوت فراوان و کلی دارند. چینی ها اصولا مردمی صلح دوست بودند و فلسفه زندگی‌شان صلح آمیز بود. اما در مقابل آنها ژاپنی ها مردمی جنگجو بودند و هنوز هم هستند. برای یک سرباز عادی در ژاپن، بزرگ‌ ترین خصلت این بود که نسبت به فرمانده و دوستان خویش، فرمانبردار و مطیع باشد. برای یک ژاپنی هم همین صفات عالی ترین خصلت به شمار می رفت. مذهب شینتو هم همین خصال را پرورش می داد و می گفت: «خدایان را ستایش کن و نسبت به اولاد آنها وفادار و مطیع باش».

وقتی آیین بودا به ژاپن راه یافت تا اندازه ای با مذهب قدیمی شینتو تصادم پیدا کرد. اما هر دو بزودی توانستند در کنار هم مستقر گردند و تا امروز هم به همین شکل ادامه یافته است. رواج مذهب شینتو بیشتر از بودایی بوده است و طبقه حاکم در ژاپن همیشه آنرا مورد تشویق قرار می دهند و به رواج آن کمک می کنند، زیرا این مذهب اطاعت و فرمانبرداری از دستگاه حاکم را رواج می دهد.

تاریخ هنری ژاپن با نفوذ مذهب بودایی در آن کشور آغاز شد. بدین قرار ژاپن یا «یاماتو» تماس‌های مستقیمی را با چین آغاز کرد. دائما سفیرانی از ژاپن به چین می رفتند مخصوصا در زمان حکومت سلسله تانگ و در دورانی که پایتخت چین یه نام «سی آن فو» در سراسر آسیای شرقی شهرت داشت. ژاپنی ها نیز پایتخت جدیدی به وجود آوردند که «نارا» نام داشت که آنرا عیناً از سی آن فو ساخته بودند. به نظر می رسد که ژاپنی ها همیشه در تقلید کردن استعداد فراوانی داشتند.

ژاپنی ها امپراطور خود را که «میکادو» نامیده می شود مقتدر ترین شخص و یک نیمه خدا و صاحب اقتدار مطلق تصور می کنندو از اعقاب خورشید می شمارند. مذهب شینتو کمک کرده است مردم قدرت مطلقه امپراطور را بپذیرند. اما خود امپراطور در ژاپن همچون عروسکی در دست دیگران بوده است. قدرت و اقتدار واقعی در دست چند خانواده یا چند قبیله بود که پادشاه ساز بودند و پادشاهان را مطابق میل خود انتخاب می کردند.

نخستین خانواده بزرگ ژاپنی که در تاریخ آن کشور ظاهر می شود و قدرت دولتی را در دست داشته، خانواده «سوگا» بوده است. چون این خانواده مذهب بودایی را پذیرفتند این مذهب بصورت رسمی درآمد. یکی از رهبران این خانواده به نام «شوتوکو تائی شی» یکی از بزرگترین مردان تاریخ ژاپن است. او یک بودایی و هنرمندی با استعداد بود که کوشید حکومتی بر اساس اخلاق بنا نهد. در آن‌زمان قبایل متعددی در ژاپن با یکدیگر می جنگیدند و از امپراطور نیز کاری برنمی آمد. «شوتوکو تائی شی» کوشید این وضع را تغییر دهد. بدین منظور او قبایل مختلف را تحت تابعیت و فرمانبرداران امپراطور در آورد. این اتفاقات در حدود ۶۰۰ میلادی در جریان بود.

اما بعد از مرگ «شوتوکو تائی شی» خانواده سوگا از مقام خود رانده شد. کمی بعد مردی با نام «کاکاتومی نو کاماتوری» روی کار آمد. او موسس و بنیانگذار خانواده «فوجی وارا» بود که در تاریخ نقش عمده ای داشت و حدود ۲۰۰ سال بر ژاپن حکومت کردند. آنها امپراطوران را مانند عروسکی در دست داشتند. در زمان این خاندان دستگاه حکومتی تغییرات زیادی داشت و بسیاری از روش های چینی ها را تقلید کردند.

در این دوران بود که شهر «نارا» پایتخت ژاپن شد اما این امر مدت زیادی طول نکشید. در سال ۷۹۴ میلادی شهر «کیوتو» پایتخت ژاپن شد و در حدود ۱۱۰۰ سال در این مقام باقی بود تا اینکه در اواخر دو قرن پیش «توکیو» جای آنرا گرفت. توکیو شهر بزرگی است اما در عین حال شهر تازه ای بشمار می رود.

در زمانی که پایتخت ژاپن در شهر نارا بود امپراطور چین پیامی برای حکمران ژاپن فرستاد و او را «امپراطور تای _ نیه _ پونگ _ کوک» نامید که به معنی «امپراطور سرزمین بزرگ خورشید طالع» می باشد. ژاپنی ها ظاهرا از این عنوان خیلی خوششان آمد زیرا وزن و طنین بیشتری داشت و پرشکوه تر از «یاماتو» بود. بدین قرار آنها هم از آن پس کشورشان را «دای نیپون» یعنی «سرزمین خورشید طالع» نامیدند و هنوز هم اسم ژاپن برای خود ژاپنی ها همین کلمه است.

 

همچنین بخوانید:

چین در دوران تانگ ها
مروری بر تاریخ هزاران ساله چین
1 Comment
  1. […] هم ریش سفید به حساب می‌اید. هر یک از دوران های تاریخی ژاپن اسم مخصوصی دارد و مثلا از سال ۱۹۸۹ که امپراطور […]

دیدگاه ها غیر فعال است.