داستان مردی که عذاب الهی به قسم حضرت فاطمه از وی برداشته شد

نویسنده کرامات صالحین می فرماید: لطف و عنایت حضرت رضا (ع) به یکی از زائرانش را از افراد مورد اعتماد شنیده ام که آن هم شنیدنی است.

اینک این شما و این هم داستان مورد نظر:

یکی از علمای بزرگ اصفهان با کاروانی به سوی مشهد و به قصد زیارت حضرت رضا حرکت کرد. او برادری داشت که در خلق و خو و رفتار و کردار با او بیگانه بود چرا که مقررات الهی را رعایت نمی کرد و به گناه غفلت زدگی افتاده بود. این مرد عالم به همین جهت رابطه اش با او بسردی گرایید و هنگام حرکت از دوستان و آشنایان خداحافظی کرد؛ اما به دیدار او نرفت.

برادر گناهکار پس از شنیدن حرکت برادر عالم و دانشمندش از پی کاروان روان شد و در چند فرسخی اصفهان خود را به کاروان رسانید و ضمن پوزش از او خواست که اجازه دهد او نیز به همراه کاروان حرکت نماید. مرد دانشمند موافقت کرد به آن امید که برادر موفق به توبه و بازگشت به سوی خدا شود و در این راه از هیچ گونه تلاش و فداکاری علمی و فکری نیز برای هدایت او دریغ نورزید. براد گناهکار نیز لختی اندیشید و جهاد با نفس کرد و سرانجام در مسیر راه دگرگون گشت و توبه کرد و رو به بارگاه خدا آورد.

برادر توبه کار در نزدیکی مشهد و در شهر سبزوار بیمار شد و جهان را بدرود گفت. کاروانیان خواستند او را به خاک سپارند اما برادرش گفت: « نه! برادرم به قصد زيارت امام رضا عليه السلام حرکت کرده و چون توبه نموده و به بارگاه خدا بازگشته است من به هر تلاشي است بايد پيکر او را به مشهد رسانده و پس از طواف دادن به خاک بسپارم.» و چنين کرد و براي او بسيار طلب بخشايش نمود و همواره در انديشه او بود که سرنوشتش به کجا انجاميده است؟
يک شب در عالم رؤيا برادر را در قصري زيبا و باغي شکوهمند نگريست از او پرسيد که: « برادر! شما و اين باغ زيبا و قصر باشکوه؟
اينجا چه مي کني؟»

مي گويد: « اينجا منزل من است و اين از لطف و عنايت حضرت رضا عليه السلام است. » از او خواست تا جريان را به طور مشروح باز گويد.
او گفت: « هنگامي که مرا غسل مي داديد آب براي من آتش سوزان بود و همينگونه کفن و تابوت و من همواره در عذاب گرفتار بودم تا جسدم را به مشهد رسانديد.

وقتي مرا به صحن مطهر وارد کرديد عذاب از من برداشته شد و مردم را در حال زيارت ديدم و ديدم که حضرت رضا عليه السلام بر بالاي ضريح ايستاده و پاسخ زائران خويش را مي دهد و از آنان تقدير مي نمايد. به راهنمايي و اشاره يکي از دربانان خيرخواه به حضرت روي آوردم و از آن گرامي شفاعت خويش را خواستم چرا که دريافتم اگر بدون رسيدن به شفاعت آن حضرت مرا از حرم خارج سازيد بار ديگر گرفتار خواهم بود، به همين جهت شما پيکر مرا طواف مي داديد اما من به امام رضا عليه السلام التماس مي کردم و آن حضرت به من توجهي نمي کرد.

دربان به من گفت: « او را به نام مادرش فاطمه عليها السلام سوگند بده!» و من نيز چنين کردم که ديدم آن حضرت به من عنايت فرمود و رو به آسمان نمود و گفت: « بار خدايا! اينان گناه و نافرماني مي کنند اما سرانجام توبه مي کنند و ما را به کسي سوگند مي دهند که نمي توانيم نجات و پذيرفته شدن توبه آنان را از بارگاهت نخواهيم .»

سخن آن حضرت که به اينجا رسيد شما نيز مرا از حرم بيرون آورديد و ديدم ديگر عذاب به سراغم نيامد و گويي حضرت رضا عليه السلام به کرامت مادرش فاطمه عليها السالم مرا شفاعت فرمود و آنگاه بود که مرا در اين باغ و اين قصر اسکان دادند.»

دیدگاه ها غیر فعال است.