Browsing Tag

حکایت

۱۰ داستان واقعی درباره ارتباط با ارواح و عالم بعد از مرگ

قدرت امام بر قابض روح آیت الله سید طیب جزایری می گوید: در کودکی به مرض لاعلاجی دچار شدم تا این که حالم وخیم شد و آثار مرگ بر من ظاهر گردید و آن زمانی بود که در کاظمین معجزات بسیاری ظاهر می شد و ده ها مریض هر روز شفا می یافتند، آن وقت مادرم…

داستانی درباره ملک نقاله

جناب آقای سید ابوالفضل تقوی که از سادات بزرگوار و خانواده علم است از قول برادرش که سالیان متمادی کشیک حرم کریم اهل بیت حضرت معصومه را بر عهده داشتند و قبل از ایشان پدران ایشان این افتخار را داشتند، می گوید: برنامه ای که در حرم حضرت اجرا می…

داستان ارتباط روحی عجیب جوان متدین

جوانی عاشق دختری بود. آن دو به هیچ وجه از نظر مادی و معنوی با یکدیگر تناسبی نداشتند که بتوانند با هم ازدواج کنند؛ دختر از خانواده مرفه و کاملاً بی بند وبار ولی پسر از یک خانواده متدین و فقیر بود و حتی کار و شغلی هم نداشت. دختر از نظر ظاهری…

حکایت ارتباط روحی مادر و فرزند سربازش

این داستان که به تله پاتی ذهنی «ارتباط روحی و عاطفی» معروف است، داستان مادری است که به وسیله ارتباط روحی  و کمک از کائنات و ارواح متوجه خطر مرگ فرزندش می شود. این داستان از یک سروان جوان که آماده رهبری نفراتش به صحنه نبرد بود نقل می شود:…

داستان واقعی سرگذشت حیرت انگیز یک روح

در تاریخ 2/4/64 نامه ای از گیلان از شهر لاهیجان از مردی که خود را چهل ساله معرفی می کرد برای آیت الله سید حسن ابطحی رسید و در آن نامه این سرگذشت عجیب را برای آیت الله تعریف کرد: من خانه ای در کنار شهر لاهیجان سر راه در سیاهکل مسلط بر باغ…

داستان مردی که عذاب الهی به قسم حضرت فاطمه از وی برداشته شد

نویسنده کرامات صالحین می فرماید: لطف و عنایت حضرت رضا (ع) به یکی از زائرانش را از افراد مورد اعتماد شنیده ام که آن هم شنیدنی است. اینک این شما و این هم داستان مورد نظر: یکی از علمای بزرگ اصفهان با کاروانی به سوی مشهد و به قصد زیارت…

داستان واقعی فواره آتش از قبر حاکم ستمگر

این داستان واقعی، داستانی عجیب در زمینه وجود روح و عالم ملکوت می باشد. عبدالرحمن افغانی که اعجوبه زمان خود بود سلطنت افغانستان را با استقلال به چنگ آورد و دست اجانب را کوتاه نمود لکن دشمنی سخت و عداوت فوق العاده ای با طایه «بربری» که شیعیان…

حکایت دیدن سگ روی جنازه

از دکتر حسن احسان تهرانی که در کربلا مطب داشته نقل شده است: روزی به کاظمین مشرف شدم و بعد از آن کنار دجله رفتم، دیدم عده ای جنازه ای را بر دوش گرفته، به سمت حرم مطهر حرکت می کنند. هنگامی که جنازه را به طرف صحن مطهر می بردند، من هم که…