پیکر تراشی و مجسمه سازی در ایران دوران اسلامی

بعد از اسلام با تمام ممنوعیت هایی که اسلام برای گونه هایی از تصاویر مقرر کرده بود، به گواهی ادبیات تقریباً خانه تمام ایرانی ها پر از تصویر بوده است. در ایران بعد از اسلام مجسمه سازی تحت تأثیر آیین و شریعت جدید رفته رفته از فرهنگ جامعه حذف می شود و بر اساس همین آیین نوین، بر معماری و ساخت مساجد تأثیر می گذارد. کم و بیش سفالگران به مجسمه سازی می پرداختند اما این مجسمه ها هیچ گونه ارتباطی با آیین رایج در جامعه ندارد و صرفاً بخاطر علایق شخصی و مدح شاهان بوجود می آیند.

شیخ محمد عبده در این زمینه گفته است: «احادیثی که در مذمت و نهی از تصویر آمده، گمان غالب آن است که آنها مربوط به ایام بت پرستی باشند که تصاویر در آن روزگار برای لهو و لعب و تبرک بصورت خدا بوده. اولی که از نظر دین ناپسند است و دومی را هم اسلام آمده تا از بین ببرد. اگر این دو انگیزه از بین برود و فوائد دیگری داشته باشد مانند تصویر کیاهان و حیوانات، در آن صورت اشکالی ندارد.»

کشیدن صورت و نقاشی انسان و جان داران و نیز ساختن مجسمه، در میان اعراب و تا حدودی اقوام دیگر قبل از اسلام، ریشه ای شرک آلود داشته است و تصاویر و مجسمه ها را برای تقدیس و پرستش می کشیدند و می تراشیدند. این سنت غلط در میان این اقوام رواج داشت و کعبه، خانه توحید، نمایشگاهی از آثار نقاشی و مجسمه های بت ها شده بود.

اسلام در آن زمان نقاشی جانداران را حرام کرد تا بت پرستی را در تمام ظاهر و نمودهایش از بین ببرد و سرانجام موفق نیز شد. از این رو مسلمانان تا جای ممکن به تصویر سازی از انسان نپرداختند و اگر می پرداختند برای نشان دادن عظمت فرمانروایان و مظاهر طبیعت بود. همچنین با شکوفایی تمدنشان، عنایت و توجه خود را بیشتر به نقش و نگار و کشیدن عکس گیاهان معطوف داشتند و در این زمینه، نمونه های بارزی از زیبایی را پدید آوردند.

پیکر تراشی و مجسمه سازی در دوره امویان

از زمان بنی امیه، هنر حجاری روی سنگ نقش عمده ای را بر روی نمای قصرها ایفا نموده است که مهم ترین آنها در اردن و سوریه قرار دارد. در این زمان سبکی را که مخلوطی از نفوذ هنری هلنیستی و ساسانی می باشد را می توان به وضوح دید. در این شیوه طرح های گیاهی و حیوانی به گونه ای هم آهنگ با هم در آمیخته اند. در این دوره هنرمندان بسیاری با استفاده از گچ بری، دست به خلق مجسمه های متعددی از حیوانات و پادشاهان زدند که از آن جمله می توان به مجسمه ای از خلیفه و خدمتکاران برهنه او یاد کرد. در سراسر قلمرو اموی نقوش شیران، رقاصان، نوازندگان و گل های رنگارنگ در کاخ هایشان وجود داشت که نشانگر تأثیر سنتی ایرانی و حتی آسیای مرکزی و غیره است.

پیکر تراشی و مجسمه سازی در دوره عباسیان

در دوران عباسی با انتقال پایتخت از دمشق به بغداد، در حول و حوش تیسفون باستانی، جریان وسیعی از تاثیرات هنری ایران راه افتاد و… در این جا تأثیر فرهنگ یونانی در درجه دوم اهمیت قرار گرفت. تحول شیوه تزیینی در زمان سلسله عباسیان دنبال گردید و در یک سری از سرستون های قصر های شاهی در حوضه میانه فرات و در همین عصر و روی سرستون های مرمری قصر مدینة الزهرا در نزدیک «کردوآ» جلوه گر است. در این آثار نوعی استیلیزاسیون شدید و خشکی مربوط به نگاره ها و کنده کاری کم عمق نزدیک به شیوه مهندسی مطلق را شاهد هستیم. عصر عباسی بخاطر تکنیک های تزیینی اش از شهرتی در خور برخوردار است… به همین دلیل رایج تر از همه آرایه های برجسته کاری گچی و نقاشی روی گچ بود. در سقف ها و در ها نیز از چوب های حکاکی شده و منقوش استفاده می کردند. همچنین در کاخ های سامرا علاوه بر نقاشی های گوناگون از حیوانات، نقش برجسته ای از شتر در سرداب کاخ دیده می شود. و تصاویر انسان نیز ظاهر شده که به معنی هدیه آورندگان می باشد. این سبک به تدریج رو به نابودی رفت ولی تا اوایل قرن هشتم به کار گرفته شد.

پیکر تراشی و مجسمه سازی در دوره سامانیان

از نتایج حفاری های باستان شناسی در برخی از شهر های ایران از جمله در نیشابور حاکی از آن است که در این عصر هنر گچ بری رواج داشته است که تاریخ قرن چهارم را دارد و شباهتی به آثار سامرا دارد. مستشرقین در مورد هنر مجسمه سازی در عصر سامانیان اشاراتی دارند. شراتو می گوید: «هنر این دوره از نظر ماهیت نوعی هنر اشرافی بود. در دوره سامانی، هنوز در دورازه های ملاکین بزرگ بت هایی برپا بود و یک چنین پیکره هایی حتی با سردیس های ناقص و تحریف شده بر در ورودی مساجد جامع نیز وجود داشت.» اگر چه آثار این عصر نیز مانند همه آثار مشابه در طی بیش از ۱۰ قرن از بین رفته و آثار چندانی موجود نمی باشد ولی همین مختصر نشان هایی که در آثار مورخین آمده است، نشانگر وجود و روش هنر مجسمه سازی در این عصر است.

پیکر تراشی و مجسمه سازی در دوره غزنویان

شکوفایی هنر ها در زابل باستان که امروزه بخشی از افغانستان می باشد، زیر نظر سلسله مسلمان غزنوی در سده چهارم تا ششم قمری نقش مایه های دروه ساسانی و نیز بعضی از منابه دیگر را گردآوری کرد و مورد اقتباس قرار داد. شهر غزنی مهد و تنها مرکز تمدن غزنوی بود که قبل از به قدرت رسیدن غزنویان شهری بود که بیشتر مرکز تجاری بوده و در این عصر از دیدگاه فرهنگی مورد توجه قرا گرفت. مصالح و موادی که در ساخت بناهای این عصر به کار رفته و تغییرات و عوامل جوی، جنگ و زلزله و… مانع آن شدند که آثار این عصر صحیح و سالم تا به امروز باقی بمانند. اما اندکی از تزئینات ساختمانی باقی مانده در باغی که سلطان محمود در بلخ ساخته بودند، گزارش هایی از بقایای لوله های سفالی و پیکره های مرمرینی که بازنمایی حیوانات است، حاکی از رونق نسبی هنر پیکر تراشی در این عصر است. از هنر های دیگری که قرابت زیادی به هنر پیکر تراشی دارد، می توان به نر های کنده کاری روی سنگ و گچ بری و تزئینات کنده کاری روی چوب و نقاشی روی آجر اشاره داشت که در بازمانده آثار معماری این عصر قابل رویت است.

پیکر تراشی و مجسمه سازی در دوره سلجوقیان

از مطالعه متون تاریخی و باستان شناسی این عصر این نتیجه حاصل می شود که در این عصر نیز ساخت مجسمه و پیکره رواج نسبی داشته است. همچنین کار بر روی سنگ به صورت نقش برجسته هایی از گل و گیاه و همچنین گچ بری و کار بر روی فلزات همچون حکاکی، رواج فراوانی یافته و هنر عاج کاری نیز در این عصر رونق پیدا می کند. ساخت پیکره های انسانی نیز در این عصر گزارش شده. ولی هنر قالب با حجاری و گچ بری است و مجسمه سازی کم رنگ و ضعیف تر بوده است.

پیکر تراشی و مجسمه سازی در دوره خوارزمشاهیان

حسب بررسی های به عمل آمده در ثار تاریخی و باستان شناسی در دوره این سلسله، هیچ نشانی از وجود و رواج هنر پیکر تراشی و مجسمه سازی به دست نیامده است. ولی هنر گچ بری در این عصر نیز رواج داشته و در تزیینات بناها و ساختمان از این هنر استفاده می شد. البته نباید نقش حمله مغول در نابودی هنر این دوره را نادیده گرفت.

پیکر تراشی و مجسمه سازی در دوره مغولان

با توجه به این که مغولان در آغاز مسلمان نبودند و پس از مدت ها استقرار در ایران در نسل های بعدی، امرای مغول دین اسلام را پذیرفته و مسلمان شدند، لذا حداقل در آغاز این دوره نباید ساخت مجسمه و پیکره برای آنها منعی داشته باشد. ولی زندگی خشن و بیابان گردی مغولان و روحیه جنگجویی آنها خود مانع و عامل بزرگ دیگری بود که زمان و فرصت بیشتری را برای رواج و گسترش این هنرها در عصر مغولان می طلبید. هنر های حجاری و گچ بری نیز حداقل پس از ۳۰ سال از حمله امرای نسل اول مغولان به وجود آمد. احتمال دارد که در این عصر نیز ساخت پیکره ها که بتوان بر آنها مجسمه اطلاق نمود، رواج داشته باشد، ولی شواهد غلبه و گرایش این هنر را به سوی حجاری و گچ بری و کنده کاری روی فلزات و سایر زمینه های مشابه را تایید می نمایند. نمونه گچ بری دوره مغول در مسجد حیدریه قزوین که به نیمه دوم قرن سیزدهم نسبت داده می شود، به خوبی آشکار است. یکی دیگر از بناهایی که شاید هم عصر مسجد حیدریه باشد، مقبره گنبد علویان در همدان است که در آن گچ بری سبک مغول در بالاترین مرتبه خود دیده می شود.

پیکر تراشی و مجسمه سازی در دوره تیموری

صاحب نظران تاریخ هنر، این دوره را یکی از درخشان ترین ادوار تمدن اسلامی می دانند که در این دوران هنرهای معماری، نقاشی و سایر هنرهای تزئینی چون جواهرکاری، فلزکاری، حکاکی و حجاری تحول و توسعه فراوانی یافتند. گذشته از آنکه در این تحول، پیشرفت زیادی در هنرهای تزیینی مخصوصاً نقاشی حاصل شد و آثار هنری نفیسی در این عصر به وسیله هنرمندان ایرانی ساخته شد که اندک آثار موجود از این هنرها حکایت از میزان پیشرفت و کمال آنها دارد.

پیکر تراشی و مجسمه سازی در دوره صفویه

علیرغم آن که عصر صفویه از دوران های درخشان هنری ایران است و در این دوران آثار باشکوهی از مساجد، آرامگاه ها و بقاع متبرکه و… ساخته شده است به دلایلی از هنر پیکر تراشی و مجسمه سازی در این دوران اثری دیده نمی شود. اکثر منابع تاریخ هنر در توصیف هایی که از هنر این دوران دارند، هیچ یک به هنر پیکر تراشی و مجسمه سازی نپرداخته اند. بنابراین علیرغم وجود آثار مجسمه سازی در اعصار و سلسله های گذشته، در این عصر هنر پیکر تراشی مطلقاً متروک شده بود و این پدیده احتمالاً با نگرش سیاسی _ مذهبی حاکمان این عصر ارتباط دارد. اگر چه در این دوران از این دو هنر اثر قابل ذکری گزارش نشده است ولی سایر هنرهای مرتبط مانند گچ بری، حکاکی، نقاشی، منبت کاری و کنده کاری روی چوب، فلز و سنگ در این عصر رواج داشته که نمونه های آن را می توانید در اصفهان به وضوح ببینید.

پیکر تراشی و مجسمه سازی در دوره افشاریه

عمر کوتاه سلسله افشار و محدود شدن قلمرو آنها به پس از نادرشاه به منطقه خراسان اجازه پیدایش آثار قابل توجه در هنر پیکر تراشی و مجسمه سازی را از آنها سلب کرده بود ولی بر اساس برخی از آثار باقی مانده آن عصر چون قصر خورشید در کلات نادری می توان به این نتیجه رسید که در این عصر نوعی پیکر تراشی که عمدتاً به نقش برجسته محدود می شد در قصر کلات نادری مورد توجه بوده است. و منابع تاریخ هنر آثار قابل توجه دیگری را ذکر نموده اند.

پیکر تراشی و مجسمه سازی در دوره زندیه

ححکومت زندیه که به نیابت از شاهزادگان صفوی از طرف کریم خان زند با عنوان وکیل الرعایا آغاز می شود، در صدد احیای فرهنگ و تمدن و عظمت گذشته ایران بود. عمده آثار معماری این عصر در شهر شیراز ساخته شده اند و از جمله هنر هایی که در ساخت و تزیینات این بناها به کار رفته است، هنر حکاکی و حجاری و ایجاد نقوش بر روی سنگ است. آثار قابل توجه این هنر را می توان در مسجد وکیل شیراز مشاهده کرد. گذشته از آثار پراکنده ای در گچ بری و سایر هنر کنده کاری، در این عصر نیز از پیکر تراشی و مجسمه سازی اثری گزارش نشده است که نشانگر پیروی سنت های هنری این عصر از هنر صفویان است.

پیکر تراشی و مجسمه سازی در دوره قاجار

در این عصر هنر پیکر تراشی و مجسمه سازی تا حدودی مورد توجه شاهان این سلسله از جمله فتحعلی شاه قرار گرفت. در مورد تزئینات تخت مرمر گفته اند که این تخت بر روی ستون های زن پیکر و ستون های مارپیچ نگهداری می شد که یکی از این ستون ها در بخش تحتانی دارای دو شیر خفته بود و سنگ های حکاکی شده به ظرافت قیطان و یراق، تخت را کاملاً در حصار خود داشت. فتحعلیشاه مخصوصاً مجذوب ایران باستان بود و چندین نقش برجسته به سبک جدید ساسانی از خود به یادگار گذاشت که این شاه قاجار را در کسوت خسرو نشان می داد، از معروف ترین نقش برجسته های او در چشمه علی در طاق بستان و نیز در جوار دروازه قرآن شیراز است.

در این زمان مجسمه سازی در یادبودها و یا در سنگ قبرها به فراخور مقام، شخصیت و شغل افراد به کار می رفته است. بطور مثال در طرفین سنگ قبر سرداران و پهلوانان، دو شیر سنگی می ساختند و یا گاهاً بصورت نقش برجسته بکار می رفته است. اگر فردی متدین بود، بر روی سنگ قبرش تسبیح، مهر و سجاده حجاری می نمودند. اگر از اهل کسب بود وسایل کسب او را می تراشیدند. اکثر این حجاری ها استفاده از فضاهای مثبت بوده و کمتر از فضاهای منفی استفاده می شده است. از آثار و حجاری های باقی مانده می توان به سنگ قبر ناصرالدین شاه اشاره کرد که از سنگ مرمر یک تکه با دو متر طول و ۷۰ سانتی متر عرض و ۲۵ ضخامت می باشد که نمای قدی ناصر الدین شاه با لباس رسمی و شمشیر و کلاه بر آن حجاری شده است و در این دوران همچنین هنر های گچ بری و کنده کاری و منبت روی چوب نیز رواج داشته است.

دیدگاه ها غیر فعال است.