پیدایش و فرجام مسیحیت

حضرت عیسی از بزرگترین پیامبران الهی است که دارای کتاب آسمانی و شریعت و معجزات بسیاری بوده است. او از مادری پاکدامن و عفیف به نام مریم زاده شد. پدر و مادر مریم، عمران و حنه نیز پاکدامن و با فضیلت بودند. مادر مریم زنی نازا بود و از خدا خواست که اگر به او فرزندی دهد او را خادم حرم مقدس کند. دعای مادر مریم مستجاب شد و او صاحب یک دختر شد. در زمان تولد مریم عمران از دنیا رفته بود. متولیان حرم در سرپرستی مریم با هم اختلاف داشتند چرا که پدر مریم فردی والا و پیشوای آنان بود و سرپرستی مریم را افتخار خود می دانستند. سرانجام به قرعه متوسل شدند و سرپرستی مریم را فردی به نام زکریا بر عهده گرفت.

زکریا به خوبی از مریم مراقبت می کرد ولی همیشه زمانی که به محل عبادت او می رفت غذاهای او آماده بود و روزی با تعجب از مریم پرسید که این میوه ها از کجاست و مریم گفت که : از جانب خدا است و خدا به هر کس که بخواهد روزی می دهد. بدین ترتیب مریم بتدریج بزرگ شد و خداوند دل او را با نور و معرفت و تقئا نورانی ساخت. روزی طبق عادت معمول، مریم به عبادت مشغول بود که اضطراب و نگرانی بی سابقه ای را احساس کرد. در این هنگام بود که فرشته ای آسمانی بصورت مردی پیش روی مریم ظاهر شد. مریم با مشاهده مرد ترسید و به خدا پناه برد. مرد ناشناس به مریم گفت: نترس، من فرستاده ای از پروردگار تو هستم و ماموریت دارم که پسر پاکیزه ای را به تو ببخشم . مریم شگفت زده شد و گفت چطور ممکن است که من فرزند پسری بدنیا بیاورم در حالی که هرگز با مردی تماس نداشته ام و زن بدکاری نبودم. فرشته گفت: خدایت چنین خواسته و اینکار برای او آسان است. خدا می خواهد این حادثه نشانه ای باشد از خدا برای مردم و تولد این بچه از قضای حتمی الهی است.

پس از مدتی مریم احساس بارداری کرد و برای دوری از قوم خود به مکانی دور رفت. هنگامی که به آن مکان رسید درد زایمان او را فرا گرفت و ارزو کرد ایکاش قبل از این حادثه می مرد. به درخت خرمایی تکیه داد و وحشت او را فرا گرفت اما بار دیگر رحمت الهی شامل حال او شد و خطاب آمد: محزون مباش که رحمت الهی شامل حال تو است. زیر پایت را نگاه کن. چشمه ای است که می توانی با آن خود و بچه را بشویی. درخت خشک خرما را تکان بده تا خرمای تازه بر تو فرود آید و در اعتراض مردم نیز روزه سکوت کن، این بچه می تواند در گهواره حرف بزند. مریم با شنیدن این سخنان، آرامش یافت و بهمراه کودک بسوی قومش بازگشت. در چنین شرایطی برخی او را مورد اعتراض قرار دادند و گفتند: پدرت مردی بد نبود و مادرت نیز بدکار نبود. مریم ساکت ماند و به آنها فهماند که با نوزاد سخن بگویند. آنها این کار را مسخره پنداشتند و گفتند که چگونه با کودکی که در گهواره است سخن بگوییم اما ناگهان کودک به سخن درآمد و گفت:

قال إنی عبد الله آتانی الکتاب و جعلنی نبیا* و جعلنی مبارکا أین ما کنت و أوصانی بالصلاة و الزکاة ما دمت حیا* وبرا بلوالدتی و لم یجعلنی جبارا شقیا* و السلام علی یوم ولدت و یوم أموت و یوم ابعث حیا.

کودک گفت: « من بنده خدا، به من کتاب داده و مرا پیامبر قرار داده اات؛ و هر جا که باشم مرا با برکت قرار داده و تا زنده ام به نماز و زکات سفارش کرده است؛ و مرا نسبت به مادرم نیکوکار ساخته و زورگو نگردانیده و درود بر من روزی که روزی که زاده شدم و روزی که می میرم و روزی که زنده برانگیخته می شوم.»

پس از این سخنان مردم دریافتند که این کودک با خواست خدا خلق شده و امتیاز والایی دارد و از این رو از ملامت مریم دست برداشتند. هنگامی که عیسی به سی سالگی رسید، فرشته ای رسالتش را به او ابلاغ کرد و سپس از خداوند انجیل را دریافت کرد، در حالی که تصدیق کننده تورات بود. شریعت او کامل کننده تورات تلقی شده است؛ بگونه ای که به گونه ای که همه آنچیز را که در تورات بوده، پذیرفته بجز مواردی که حرام بوده و انجیل آنرا حلال کرد. در عین حال او بشارت دهنده پیامبران بعد خود از جمله پیامبر اسلام هم بوده است.

عیسی کوشید یهودیان را از انحراف و گمراهی به راه راست هدایت کند برای اینکه آنها آیین حضرت موسی را تحریف کرده بودند و در پی مقابله با عیسی برآمدند. مردم برای تایید ادعای نبوت او معجزه می خواستند. او نیز پرنده ای از گل ساخت و در آن دمید و بلافاصله پرنده به اذن خدا جان گرفت. او همچنین کورهای مادرزاد و بیماران برص را شفا می داد و مردگان را زنده می کرد و از اموال خانه آنان خبر می داد. اما با توجه به این همه معجزه، فقط عده کمی به او ایمان آوردند. حضرت عیسی برای تبلیغ آیین خود سفر های بسیاری می کرد و روز به روز بر طرفدارانش اضافه می شد. از این رو خشم و غضب عالمان یهودی برانگیخته شد و درصدد آزار عیسی برآمدند و یا به قتل برسانند. همچنین حکومت را بر علیه او سوزانده و اینطور وانمود کردند که او حکومت قیصر را نابود خواهد کرد. سرانجام اجتماع عالمانیهود در بیت المقدس تشکیل شد و در چگونگی برخورد با عیسی به مذاکره نشستند و در نهایت تصمیم گرفتند او را به دار بیاویزند. مسیحیان معتقدند که او به صلیب کشیده شد، ولی خداوند در قرانقمی فرماید: « در حالی که تصور می کردند عیسی را کشته اند، اما او را نکشتند و به دار نیاویختند در عوض فردی که شبیه او بود را به دار آویختند و گمان کردند عیسی است. از آنجا که مشیت خدا بر نجات او  از چنگال یهود بود، او را نجات داد و بسوی خود برد و خداوند کارش از روی حکمت است». بدین ترتیب ماموریت و رسالت یکی از پیامبران اولوالعزم که دارای شریعت و کتاب بود نیز به پایان رسید.

 

دیدگاه ها غیر فعال است.