ابعاد معنوی چیست؟

وقتی صحبت از معنویات می شود نظیر: واقعیت بُعد سوم، صعود به بُعد پنجم و بالا بردن ارتعاش، بنظر می رسد که درحال تعریف کردن یک داستان علمی تخیلی هستیم زیرا تجربیات معنوی در قالب کلمات توصیف پذیر نیستند، مخصوصا اگر بخواهید آنها را برای فردی که هیچ شناختی از مباحث معنوی و روحانی ندارد بازگو کنید. برای درک بهتر از چگونگی ساز و کار ابعاد مختلف و معنای زندگی در بُعد سوم و چهارم و پنجم، باید درحال حاضر به آن ابعاد به عنوان سطوحی از آگاهی بنگریم که درحال زندگی در آن هستیم.

افراد، واقعیت زندگی را با سطحی از آگاهی که در وجود شان طنین انداز است درک می کنند. بسته به سیستم های اعتقادی هر جامعه یا هر خانواده می توان بُعد ارتعاشی و یا آگاهی آنها را درک کرد. اگرچه ممکن است خانواده ی شما در بُعد سوم و حتی چهارم به دام افتاده باشند، اما شما به تنهایی می توانید با تمرینات معنوی و بالا بردن ارتعاش و آگاهی خود، ابعاد بالاترِ آگاهی را درک کنید. باید در نظر داشته باشید که کسی برتر از دیگری نیست؛ هر روح در زمان مناسب خود سفر معنوی اش را آغاز و تجربه خواهد کرد. تا زمانی که شخصی ارتعاش خود را بالا نبرده است و از درون در پی آگاهی نیست، تلاش برای آگاه کردن او نیز بی فایده است و عملی نخواهد بود. در واقع کلید رشد و ورود به درک ابعاد بالاتر، آگاهی است.

در بُعد سوم، شما خود را به عنوان موجودی جداگانه در مقایسه با سایر افراد جهان می پندارید. شما هنوز در دنیای فیزیکی و جسمانی ریشه دارید و دیگران را بر اساس رنگ پوست، نژاد، سن، جنسیت، وضعیت مالی و غیره قضاوت می کنید. شما باور دارید که من یک نفر هستم. این افکار من است. این زندگی من است. من سعادت را بیرون از خودم می جویم. بنظر می رسد مواردی مانند پول، دارایی های مادی، روابط و ویژگی های جسمانی، حقیقتِ من است. برای اینکه موفق شوم باید با دیگران رقابت کنم تا بتوانم برتری ام را اثبات کنم. ویژگی های زندگی در دو وجه ی متضاد هستند. تصمیمات خوب و تصمیمات بد. افکار خوب و افکار بد. افراد خوب و افراد بد. برچسب هایی که برای خود دارم مشخص می کند که من به عنوان یک شخص چه کسی هستم. کلماتی مانند والدین، همسر، فرزند، عنوان شغلی و غیره نحوه ی شناسایی من در مقایسه با دیگران است. در بعد سوم، بصورت پیشفرض ، منیت و نفس در اولویت قرار دارد. ما پشت نقاب هایمان پنهان شده ایم و در خوابی عمیق به سر می بریم.

واقعیت بُعد چهارمی ، راهرویی برای ورود به هشیاری بُعد پنجم است. تغییر در دیدگاه تان باعث می شود ذرات موجود در جهان ، همگام با آگاهی شما برقصند. از آنجایی که نور آگاهی از درون ، شما را بیدار می کند، سیستم اعتقادی شما در واقعیتِ بُعد سومی پوچ بنظر می رسد! حتی ممکن است ما با مغزی توخالی و جَو زده، در حال عصبانی شدن از مردم بخاطر عدم آگاهی و در خواب بودن شان باشیم! ما فقط چند واژه یا چند مقاله در مورد بیداری و معنویات خوانده ایم اما خود را بیدار و بقیه را در خواب می پنداریم! در بُعد چهارم ، مقایسه و قضاوت هنوز وجود دارد اما این بار با برچسب معنویات! توجه از دنیای مادی برداشته شده و به سمت درک ابعاد تغییر کرده است. ما جَو زده و عصبانی هستیم و خود را موظف می دانیم به دیگران در مورد دولتهای تاریک، نژاد های فرازمینی منفی (Reptilians)، مواد شیمیایی، موجودات میان بُعدی شرور، ایلومیناتی و غیره… هشدار دهیم! اما با این حال باز هم احساس برتری بر دیگران داریم! زیرا احساس می کنیم تنها فرد آگاه در اطراف مان فقط خود ما هستیم! من دیگران را که گوشت می خورند قضاوت می کنم در حالی که هر روز با ماشین خود در حال آلوده کردن هوا هستم. من از کنترل ذهن و تحمیل عقاید خسته شده ام اما خود درحال تلاش برای تحمیل اعتقادات معنوی و دستاورد های جدیدم به دیگران هستم تا ذهن آنها را شبیه به خودم کنم. در واقع من یک ساختار نفسانی را برای انتقال مفاهیم معنوی در پیش گرفته ام! و این نشان دهنده ی آن است که من هنوز حتی خود را نشناخته ام! بنظر می رسد این بار، من حقیقت خودم را دانش و درک بهتر نسبت به بقیه می دانم! دشمن اصلی، خودِ “من” هستم که باید این بار از شر ایگو ، نفس یا منیّت خود رها شوم! همان چیزی که بزرگان تاریخ ما به ما گفته بودند: این جهان زندان و ما زندانیان ** حفره کن زندان و خود را وارهان‌‌.

واقعیت بُعد پنجمی بر این اصل بنا نهاده شده است که همه یکی هستند و یکی همه! جزء از کل جدا نیست و کل تشکیل شده از اجزاست. به بدن خود نگاه کنید؛ آن از سلول ها (جزء) تشکیل شده است و هر سلول آگاهی ای دارد و جمع تمام آن سلول ها بدن شما (کل) را تشکیل می دهد که بصورت پیشفرض توسط مغز به بهترین شکل ممکن و در سلامت کامل اداره می شود. از آنجا که هرچه آگاهی بیشتر می شود شخص نیز بیدار تر می شود ، نفس و ایگو فرو می ریزد و احکام و قضاوت ها شروع به محو شدن می کنند. شما می فهمید که تاریکی جهان، بازتاب مستقیمی از سایه ای است که هنوز در درون شما وجود دارد. دیگر سعی نمی کنید جهان را تغییر دهید بلکه شروع به تغییر خود می کنید. عشقی که در درون تان رشد می کند باعث درک جهانِ خارج می شود. عشق ، پایه و اساس این بُعد است. من دیگر به برچسب هایم وابسته نیستم و خودم را به عنوان ” کیفیتی از یک آگاهیِ همیشه در حال تغییر ” می یابم. من در نهایت در می یابم که قدرت و اختیار دارم تا درک خود را از واقعیت ایجاد کنم. هیچ چیز ذاتا خوب یا بد نیست. هیچ چیز بر من و واقعیت من قدرت ندارد ، مگر آنکه من در یک سطح با آن ارتعاش کنم. داوری و قضاوت اکنون به اختیار تبدیل شده است. اگرچه من دیگر از دیدگاه اخلاقی درباره ی مردم قضاوت نمی کنم اما در آنچه که وقت و انرژی خود را صرف می کنم از اختیار استفاده می کنم. من در تمام چیز ها خالق را می بینم. این طبیعت بُعد پنجم است که جایگاه عشق بی قید و شرط است.

دیدگاه ها غیر فعال است.