تحلیل سیاسی: علم است یا فن و هنر؟

انسان موجودی سیاسی است. در زندگی و حیات فردی و اجتماعی اقدام به تصمیم و موضع گیری در قبال رخدادها و تحولات سیاسی می نماید. تحلیل سیاسی علاوه بر اینکه به انسان کمک می کند تا جهانی را که در آن زندگی می کند خوب بشناسد و از میان شقوق گوناگون پیش روی خویش بهترین را انتخاب کند، موفق می شود به تغییرات کوجک و بزرگ محیط سیاسی که هر کدام یکی از جنبه های لاینفک زندگی می باشد، تاثیر بیشتر ببخشد.

اگر تحلیل سیاسی را کالبد شکافی یک پدیده با نگاه به پیشینه و فرایند شکل گیری و بررسی ابعاد تاثیر یک مساله سیاسی بدانیم، نکته مهم در تحلیل سیاسی این است که آیا تحلیل سیاسی از مقوله علم است و یا از مقوله فن و یا هنر؟ یافتن پاسخ فوق این مزیت را به دنبال دارد که اگر تحلیل را صرفاً علم، فن و یا هنر بدانیم، صرفا روی جنبه های خاصی از آن سرمایه گذاری خواهیم کرد، وگرنه اگر تحلیل یک امر ترکیبی دانسته، بر همه ابعاد تاکید و تلاش خواهیم کرد.

در پاسخ به پرسش یاد شده دیدگاههای متفاوتی از سوی اندیشمندان علوم سیاسی مطرح شده که عبارتند از:

علم بودن تحلیل سیاسی

در این نظریه اعتقاد بر این است که تحلیل سیاسی دانش است همانند سایر دانشهای بشری. چنانچه در تعریف علم آنرا به معنای «دانستن، یقین کردن و معرفت و نیز مجموعه قواعد و قوانین کلی درباره موضوعی مشخص» دانسته اند. همچنین برخی از مزایا و کاربرد علم را اینگونه گفته اند:

۱_ علم به هر پدیده آنرا توضیح پذیر می کند.

۲_ علم به هر پدیده آن را قابل پیش بینی می کند.

۳_ علم، پدیده ها را برای بشر قابل استفاده و مهار می کند.

علم باید بتواند قابل اندازه گیری و محاسبه باشد و باید بتوان با اعداد و ارقام ارزش آن را نشان داد، در حالی که نفوذ شخصی یک رئیس کشور یا فرد سیاسی را با ارقام و اعداد نمی شود نشان داد. علم باید قادر به پیش بینی آینده باشد. ولی در سیاست احتمال پیش بینی آینده دشوار است. گفته شده این اشکال اختصاص به سیاست ندارد، بلکه در علوم دیگر نیز محقق نمی تواند با قاطعیت راجع به نتایج خود سخن بگوید. بنابراین در این دیدگاه، تحلیل سیاسی به مثابه علم تلقی می شود و بر این اساس فراگیری دانش، مفاهیم، اصول، چارچوب و روشهای آن ضروری است. فلذا با خصوصیات اکتسابی و فراگیری آن، هر کس که یک مقدماتی از این دانش را تحصیل کند می تواند به عنوان یک تحلیل گر سیاسی محسوب شود.

فن بودن تحلیل سیاسی

در این نگاه سیاست فن است. در تعریف فن آنرا به صنعت، راه و روش و نیز شیوه تطبیق و اعمال قواعد نظری بر اشیاء پیرامونی دانسته اند. بسیاری از صاحب نظران، سیاست را نیز به دلیل دارا بودن ضوابط و قواعد خاص خود فن و تکنیک می دانند. آنها معتقدند که سیاست را باید در عمل فرا گرفت و مطالعات تئوریک، سیاستمدار ورزیده تربیت نمی کند. بنابراین تحلیل سیاسی در این نگاه، به دلیل ضرورت تطبیق و اعمال قواعد و دانستنی ها و تمرین و ممارست در بکارگیری مسائل سیاسی به عنوان یک فن محسوب می گردد.

هنر بودن تحلیل سیاسی

در این رویکرد، سیاست علم نیست، بلکه خصوصیتی ذاتی است که آموزش یا فراگیری در آن تصنعی بوده و حاصلی ندارد. چنانچه در تعریف هنر، «شناسایی ظریف، ریزه کاری و نیز شناخت و مهارت دقیق در انجام کاری به وسیله دانش، تجربه و تکرار حاصل شده باشد، دانسته اند.» و نیز گفته اند: «فعالیت هنری به استعداد و توانایی های مشخص بستگی دارد. آنجا که سیاستمدار سخنی ابتکاری ایراد می کند در واقع سخنی سحرآمیز بیان کرده که مخاطبین را مجذوب نموده است و این ویژگی، همان هنر است.» با این نگاه، تحلیل سیاسی، یک خصوصیت ذهنی و ذاتی افراد است که با توجه به ذوق و قریحه و خصوصیات ذهنی افراد در ابتکار و خلاقیت می توانند تحلیل های متفاوتی را ارائه نمایند.

تحلیل سیاسی ترکیبی از علم، فن و هنر

بر اساس این رویکرد، «سیاست به اعتبار الزام در فراگیری و کشف قوانین هر یک از پدیده ها «علم» است. در عین حال به دلیل ضرورت تطبیق و اعمال قواعد و دانستنی ها «فن» محسوب می شود. همچنین در حالی که سیاست علم و فن است، بدون توجه به ظرافت در روش ها و تجارب یا اطلاعات، عملی ناقص و ناکارآمد خواهد بود. لذا سیاست به اعتبار دانش، علم است. به اعتبار اعمال دانش، فن است و به اعتبار تجربه، هنر است.»

با این رویکرد، تحلیل سیاسی با اندک تعدیلی در نظریات سه دسته قبلی، تلفیق و ترکیبی از سه بینش مذکور است. یعنی جوهره، شوق و علاقمندی ذاتی و درونی فرد ضروری است (هنر). تا پس از آن در میدان عمل به تجربه و چیرگی بپردازد (فن) و همچنین با فراگیری و اکتساب تئوریک بر هم طراز جهانی، به کارایی و توسعه آن بیفزاید (علم). منظور از تحلیل سیاسی در دنیای امروز، عمل به این نظریه است.

دیدگاه ها غیر فعال است.