دنیای ذهن و مراقبه حقیقی
در بدن ما وادی نیمه ناشناختهای وجود داره به نام ذهن که کمتر کسی به بخش اصلیش اشاره کرده. ادامه می خواهیم اندکی به این بخش بپردازیم تا بیشتر باهاش آشنا بشیم. برای شروع به این مثال توجه کنید:
یک دستگاه کامپیوتر رو در نظر بگیرید. دستگاه کامپیوتر یک قسمت سختافزاری داره که خود سیستمه و یک قسمت نرمافزاری. در قسمت نرمافزاری، یک ویندوز نصب هست که درش امکان دسترسی به فایلها و طبقه بندیشون وجود داره. میتونید برنامهها رو در یک درایو و هر برنامه رو در یک پوشه قرار بدید. میتونید موسیقی رو در یک درایو و با توجه به موزیسین و سبکش در یک پوشه قرار بدید. همینطور تصاویر و سایر فایلها.
آیا دستگاه خودش تصمیم میگیره چه تصویری رو براتون اجرا کنه و چه موسیقیای رو روش پخش کنه؟ آیا دستگاه تصمیم میگیره با برنامۀ فتوشاپ، کدوم قسمت تصویر رو ادیت کنه؟ آیا دستگاه تصمیم میگیره کدوم فایل متنی رو از کدوم قسمت سیستم اجرا کنه؟ مسلماً خیر! دستگاه کامپیوتر، یک اپراتوری داره که به وسیلۀ سیستم، کارهایی که دوست داره رو انجام میده.
حالا بیایم سراغ بدن انسان. جایی که ما به عنوان سیستم دستور دهنده میشناسیم، مغزه. مغز از چه قسمتهایی به وجود اومده؟ نورون، سیناپس و… اینجا این پرسش مطرح میشه که آیا سیناپس و نورون تصمیم میگیرن که عاشق چه کسی بشیم و چه هورمونی ترشح بشه؟ آیا نورون تصمیم میگیره که کسی خودش رو فدای شخص دیگری بکنه؟
آیا نورون تصمیم میگیره که من در یک لحظۀ خاص از فلان بخش مغزم، شعری از خیام رو بیرون بکشم و به عنوان تکمیل کنندۀ گفتوگوم، اون شعر رو به ادامۀ حرفم وصل کنم؟ آیا نورونها تصمیم میگیرن که در لحظه از ضربالمثلی برای یک واقعه استفاده کنم؟ آیا نورون و سیناپس و سایر سلولها، میتونن برای کیفیت خواستههای انسان تصمیم بگیرن؟ آیا سلولهای فیزیک، توان تصمیمگیری دارن یا فقط اجراکننده تصمیمات یک اپراتور هستن؟! مغز مثل یک سیستم هست. اپراتوری که پشت دستگاه مغز نشسته، یکی از کالبدهای بدنه به نام کالبد ذهن. مغز این وسط چیه؟! ارسال و دریافتکنندۀ پیام. کالبدهای اصلی وجود شما عبارتند از کالبد فیزیک، کالبد اتری، کالبد روان، کالبد اختری، کالبد ذهن و… گه میتوید در «این مقاله» درباره اونها اطلاعات بیشتری کسب کنید.
کالبد ذهن چطوری کار میکنه؟ با یک مثال توضیح میدیم. جلوی چشم شما یک انفجاری رخ میده و چشمتون اون رو میبینه (کلاً حواس ششگانه). اون چیزی که دیده رو میفرسته برای مغز. مغز پیام رو منتقل میکنه تا به کالبد ذهن برسه. ذهن مدیر بدنه و کالبدهای زیرش، سازمانشن. مدیر سریع یه بررسی با دادههای به دست اومده انجام میده، به طور مثال خب یک انفجاری صورت گرفته، این خطرناکه، ممکنه بهمون آسیب برسه، پس باید از اون منطقه فرار کنیم. دستور میره برای اجراکننده یعنی کالبد اختری که به دو شیوه اجرا میکنه.
شیوۀ اول:
کالبد اختری، دستور رو تنظیم میکنه و برای کالبد روان میفرسته. کالبد روان ترجمۀ دستور مدیر رو به صورت حس ترس دریافت میکنه. پس میدونه که در این شرایط باید دستور، طوری ترجمه بشه که طبق پروتکل ترس جلو بره؛ یعنی مردمک چشم برای بهتر دیدن، گشادتر شن، قلب تندتر پمپاژ کنه تا خون برای اعضای بدن و حرکات سریع مهیا بشه و … دستورها برای کالبد اتری صادر میشه که طبق پروتکل ترس که از کالبد روان صادر شده، به هر غده و سلول دستور کار بده. پس مغز لیست کار رو دریافت میکنه و برای اندامها و سلولهای بدن میفرسته و اونها انجامش میدن.
شیوۀ دوم:
اَکت فوری! یعنی کالبد ذهن به کالبد اختری دستور اجرای مستقیم میده و کاری با پروتکل اجرایی نداره. میگه اونها کار خودشون رو میکنن اما بعضی جاها مثل دیدن موانع موقع فرار، باید سریعتر و بدون زیاد هیجانی شدن ازشون بگذریم. پس به تک تک اندامها و سلولهایی که روی کالبد اتری هستن دستور انجام داده میشه و اون دستورات، روی قسمتهای بدن به صورت مستقیم پیاده میکنه که علاوه بر فرار، از موانع هم رد بشه.
اینهارو توضیح دادیم تا روند اجرا رو بدونیم. این سازمان بدن، یک مدیری داره به نام کالبد ذهن که همه چیز از زیر دست اون میگذره. این مدیر هم مثل سایر مدیرها، انرژیای داره که اگر درست مصرف شه به بهبود سازمان بدن کمک میکنه و اگر هدر بره، هر بخشی ساز خودش رو میزنه و ادعای مدیریت میکنه، سپس سازمان کارکردش رو از دست میده.
اینجا دو حالت رو میخوام براتون توضیح بدم.
گر مدیر در اتاقش حاضر باشه
اگر مدیر در اتاقش حاضر نباشه
برای توضیح این مسله، در ابتدا باید بدونیم حاضر بودن و نبودن یعنی چی؟ و بعد به کارکردهاش میپردازیم.
حاضر بودن کالبد ذهن در بدن به این معنی هست که شما در لحظه باشید. یعنی هررر کاری که دارید انجام میدید رو بهش آگاه باشید.
حاضر نبودن چیزی هست که ما مداوم تجربه میکنیم. دارم راه میرم، با خودم پاسخ حرف شخصی رو میدم که دو هفته پیش باهاش بحث کردم. دارم غذا میخورم اما با خودم خاطرات مسافرتی که با عزیزی رفته بودم رو مرور میکنم. دارم میخوابم، برای بار هزارم درباره جور کردن پول چک ماه بعدم فکر میکنم. دارم با شخصی صحبت میکنم اما همش دنبال اینم که چرا چشم راستش کشیدهتر از چشم چپشه! چرا نخ دکمۀ اولش پیداست یا چه کلاه بدرنگی روی سرش گذاشته!
این یعنی اینکه مدیر بدن به هزاران کار بی مورد و تکراری و حاشیهای رسیدگی میکنه که فقط انرژیش رو از بین میبرن و انرژی ای برای اهداف اصلی سازمان نمیمونه! در نتیجه، مدیر دستورات نادرست و سرسری صادر میکنه و اگر بخشهای دیگر هم مثل مدیر درگیر باشن که واویلا! نرمافزارها بهم میریزن، سلولها دستورات اشتباه میگیرن و خستگی و بیماری و … خواهیم داشت.
درگیری ذهن ما دو عامل داره. یکی موجوداتی که در فرکانسهای دیگر هستن، یعنی غاصبانی که مدیر رو فریب میدن و می فرستن به دنبال حواشی تا خودشون مدیریت سازمان رو به دست بگیرن و از منابعش استفادۀ شخصی کنن. دیگری جذابیت افکار و عادت به گذروندن زمان با خاطرات و دیالوگها و رؤیابافیهای جذابه.
اگر کالبد ذهن در بدن حضور داشته باشه میتونه تک تک سلولها رو مدیریت کنه. نه دستور اشتباه برای تکثیر بیشتر سلول (سرطان) بده، نه انرژی سلولها بیش از حد کشیده شه و زودتر از موعود پیر بشن و نه…….
حالا باید یک یادآوری دیگری داشته باشیم: ما گفتیم که کالبدهای بدن با هم در ارتباطن و همگی در تعامل با هم بدن رو کنترل میکنن. در مجموعۀ جنگ امواج کالبدهای اصلی بالاتر رو هم نام بردیم. همونطور که اگر کالبد اختری رو از بین کالبدهای فیزیک تا ذهن مختل کنیم، کارکرد بدن بهم میریزه، اگر کالبد ذهن رو هم بین کالبدهای لطیفتر مختل کنیم، تعامل با کالبدهای بالاتر از بین میره.
ما در اون بالا و نور بودیم با کالبدهای متفاوت، من های متفاوت یا همون ما انسانها رو از هم جدا کرده. اگر ذهن در بدن حاضر باشه و انرژیش رو صرف مسایل حاشیهای نکنه اطلاعات از اون نور، به کالبد نوری و بعد جمعی و بعد روحانی و بعد ذهن و سپس به بقیه تا فیزیک میرسه.
حتی علم الان هم میگه که تشعشعات و فرکانس ها همواره در همه جا جاری هستن و در حافظۀ هستی باقی میمونن. سعی دارن دستگاه هایی بسازن که بتونن اصوات گذشته رو استخراج کنن. این مثال رو زدیم تا بدونیم ما هم با نگه داشتن ذهن در بدن میتونیم فرکانسها رو دریافت کنیم.
شما در نظر بگیرید که در قرعهکشی جشنوارهای شرکت کردید، قرعه به نام شما درآمده اما در محل جشنواره حضور ندارید. خب جایزه به شما داده نمیشه. برای بیرون تابوندن نور درونمون باید ابتدا ذهن رو از شر حاشیهها خلاص کنیم تا بدونه اطلاعات کالبدهای لطیفتر رو بگیره و به ما برسونه. مثل بازی دومینو. زمانی که یکی از مهره ها رو بردارید، روند مرحله به مرحله رسیدن اطلاعات نور درونمون به ذهن و به ترتیب به جسم قطع میشه به سبب اینکه اون مهرۀ برداشته شده یعنی کالبد ذهن، در بدن حضور نداره و انتقال اطلاعات درست صورت نمیگیره.
برای شنیدن صدای نور درونمون، نیاز نیست انواع مراقبههای مسموم رو انجام بدیم. فقط کافیه ذهنمون رو از شمال و دعوا و ظاهر بقیه و… برداریم و سر جاش، در بدن، در لحظه نگه داریم. متأسفانه همونطوری که کنار هر آگاهی، یک چالهای هم برامون گذاشته شده، کنار سکوت ذهن هم مراقبههای مسموم گذاشته شده. مراقبههایی که حفاظشون تخیل ذهنیه و چاکراها رو فعال تر میکنه تا انسان رو از چلوکباب، تبدیل به شیشلیک کنه.
بهترین مراقبه، بودن در بدن هست. فکرها به سمتمون هجوم میارن و بسیار هم جذاب هستن اما مهم اینه که ما پیگیرشون نباشیم. مثل شخصی که در قطار نشسته. مناظر اطراف رو میبینه اما خودش رو برای مناظر، از پنجره پرت نمیکنه بیرون! فکرها میان اما نباید درگیرشون بشیم. تمرینهای زیادی وجود داره اما بعضیهاشون واقعاً آزاردهنده و ناکارآمدن. بهترین تمرین، گوش دادن به صدای نفسهاتون هست. هر جا که ذهنتون خیلی درگیر دیالوگ و خاطرهها و حسرت شد، به صدای نفسهاتون گوش کنید و کم کم از چند ثانیه شروع کنید در لحظه زندگی کنید. اگر راه، میرید، فقط راه برید. اگر غذا میخورید، فقط غذا بخورید، حتی شده به تک تک شکلهاش نگاه کنید.
اگر فکری جذابیت داره یکبار کافیه؟ چرا ما باید یک اتفاقی رو که نمیتونیم درستش کنیم دوباره و دوباره تا هزاران مرتبه، در ذهنمون مرورش کنیم؟! ده بار مرور، کافی نیست؟ چه چیزی نصیبمون میشه؟ حس خوب؟ شاید یک شخصی دوست داره که مدام در رؤیاش زندگی کنه و این حق اختیار رو داره اما کسی که میخواد اون رؤیاها به واقعیت تبدیل شن باید ذهنش رو در اختیار خودش بگیره و هر موقع که خواست، خودش به چیزی فکر کنه که دوست داره، نه اینکه ذهنش رو به هر طرفی ببرن که در بدن حضور نداشته باشه.
یکبار اون ادامۀ بحث در ذهنتون رو ول کنید، باز اومد دوباره ول کنید، باز هم اومد ولش کنید… دیگه نمیاد!! شاید یک دیالوگ جدید بیاد اما اگر مداوم ولش کنید و در لحظه بمونید، کم کم زمانش زیاد میشه. در هر زمانی از روز که براتون مقدور بود، چند دقیقه همه افکار رو رها کنید، صدای کالبدهای بالاتر، هستی و … رو میشنوید. بهترین مراقبه سکوت ذهن هست. لطفاً آگاه باشیم!
فریب مراقبههای مسموم رو نخورید. خیلیها فریبتون میدن و سمهایی رو تحت عنوان مراقبه میفروشن تا جیبشون رو پر کنن. به هند نگاه کنید. مرکز مراقبه و تمرمز روی چاکراها! قصد توهین ندارم اما جز پرستیدن معابد و موجودات دیگه و دادن انرژیشون به اونها، چه چیزی به دست میارن؟ به شرق تر هم نگاه کنید. اونها هم مراقبه دارن اما بیشتر از نوع سکوت ذهن. حداقلش به یک شکوفایی میرسن. بهترین مراقبه، در لحظه بودنه.
منبع: مجله نور مطلق
عجب مقاله عالی بود!! واقعا دمتون گرم خیلی عالی بود، واقعا علت اصلی موفقیت انسانهای بزرگ و موفق هم همینه! که در لحظه زندگی میکنن و در واقع درگیر تخیلات و حواشی نیستن و همیشه تمرکزشون روی هدفشون جاری هست، ولی متاسفانه ماها هم همیشه مشغول حواشی هستیم. من خودم به شخصه آدم خیلی تخیلی و خیال بافی هستم که واقعا هیچ سودی هم از این ویژگی بهم نمیرسه و فقط افسرده تر و نامیدتر میشم. واقعا خسته نباشید بابت این مقاله که فوق العاده بود و بزرگترین راه پیروزی و دستیابی به موفقیت رو خیلی ساده شرح داد! باسپاس
عالی بود، خیلی وقت بود همچین مقاله ای نخونده بودم.