انرژی خوارها
در هستی، همه چیز از اتم به وجود اومده. چه چیزی باعث میشه یک اتم ملکول آب رو بسازه و یک اتم بشه درخت؟ پس یک نرمافزاری وجود داره که برای شکل دهی اینها برنامهریزی داره. گفته شد که فرکانسهای دیگری هم وجود داره و هر کدوم هستی خودشون رو دارن. پس یک نرمافزار کلی هم برای وجود همۀ هولوگرافها (روح و جهان های دیگر) در این زمین وجود داره.
قوانین همۀ هولوگرافهای این زمین، فرکانسه. در اتم ریز بشیم، الکترون و پروتون و نوترون رو خواهیم دید. باز هم ریزتر بشیم کوارکها هستن، باز هم ریزتر بشیم ارتعاشه و باز هم ریزتر بشیم ریز ارتعاش هان که اینجا رو میسازن. یعنی هستیهای زمین ما از ارتعاش به وجود اومدن. همونطوری که نرمافزار این هستی و بازۀ فرکانسی ما تصمیم گرفته یک اتم بشه فلان ماده و یک اتم هم بشه مادۀ دیگری، پس نرمافزار اصلی زمین هم میتونه تصمیم بگیره یک نرمافزاری این هستی رو شکل بده و نرمافزار دیگری، هستی دیگری، دقیقاً همینجا.
میخوایم یک مثالی بزنیم. البته فقط مثاله. فرض کنید همین نرمافزار، تصمیم بگیره یک نرمافزاری هم برای اتمها به شکل دیگری در هستی دیگری وجود داشته باشه. به طور مثال در فرکانس بالاتر یا پایینتر ما، یا حتی فرکانس متفاوت با ما، این نرمافزار تصمیم بگیره در اتمها، الکترون مرکز باشه و پروتون به دورش بچرخه. یعنی یک هستیای با فرکانس دیگری در اینجا باشه که پروتون به دور الکترون بگرده.
فرض کنید تفاوت فرکانس وجود نداشته باشه. اگر اتمی که پروتون مرکز هست و الکترون به دورش میچرخه رو در کنار اتمی بگذاریم که الکترون مرکز هست و پرتون به دورش میچرخه چه اتفاقی میافته؟! الکترونی که به دور هسته این اتم میچرخه با پروتونی که به دور اون هسته میچرخه، هم رو خنثی میکنن و اتم از بین میره.
حالا این رو به کل اتمهای درخت، حیوان، کوه، خورشید و … تعمیم بدید. هستی ما برای ما ماده هست، هستیای که پروتون به دور الکترون میچرخه برای ما، ضد .. ماده هست! همینطور هستی ما نسبت به هستی اون ها متفاوت هست و دنیای بیرون با تعاریف ورای فرکانس، نسبت به همۀ ما.
البته تأکید دارم که مثالی هست برای درک منظورم وگرنه اون ها هم مثل ما فرکانس و ماده هستن و تفاوت فرکانسی دارن. بیرون از گنبد زمین، هم مادهای نداره که بخواد ضدماده باشه، هم به سبب اینکه ماده نیست، ضدماده اصلیه.
به همین سبب موجوداتی که اتم بدنشون الکترون در مرکز هست متفاوت از مایی میشن که اتم بدنمون پروتون رو در مرکز داره. پس در فرکانسهای دیگر موجوداتی با تعریفهای دیگری وجود دارن که از لحاظ ساختار شاید مثل ما باشن اما ما رو در کنار هم بذارن واپاشی میکنیم و «هیچ» تولید میشه. عدم به وجود میاد!
اما جاهایی هست که بشه به عنوان پورتال استفاده کرد. پورتال چیه؟ نزدیکی فرکانس. اگر در یک اتاقی تصاویر هولوگرافی اجرا شه، شما فقط بیننده همون بخش خواهید بود اما اگر بخواهید واقعاً روی صندلی هولوگراف بنشینید، باید یک صندلی واقعی اونجا وجود داشته باشه. اون صندلی واقعی اشتراک بین هولولوگرافها هست. نزدیکی فرکانس. چیزی که مهمه اینه که ماها میتونیم اثرات هم رو ببینیم. خیلی وقتها ممکنه سایههایی ببینید که زمان نیمخواب بودن و حالت آلفای مغز براتون واضحتر بشه.
این رو تا همینجا نگه دارید. بریم سراغ کانالها. هستی ما برای ما مثل یک مکعبی میمونه که داخل یک کانال قرار میگیره. فرض کنید راهروای طولانی در خانۀ شماست که سنگ بزرگی داره اون دالان رو طی میکنه. این دالان کانال زمان هستی ماست. حالا بزرگترش کنیم. فرض کنید در خانۀ شما چند دالان وجود داره! سنگهای متفاوت با سرعت های متفاوت در این دالانها که بعضیهاش مسیر مستقیم دارن، بعضیها مسیرشون گردش داره در حرکت هستن. این دالانی که یک مکعب در اون در حال حرکته، هستی ماست و فرض کنید یک دالان هم کنار ماست که دایرهای درش در حرکت نیست و هر جایی از اون که بخواید می ایستید. دالان بدون معکب برای اون موجوداتی هست که الکترون در مرکز دارن. البته این مثال رو برای رسوندن مفهوم زدیم.
اون موجودات به واسطههای خاصی میتونن به دالان ما دسترسی داشته باشن. حالا از مثال خارج شیم. ما اینجا هستیم، اون موجودات هولوگرافهای دیگر که نمیبینیم همون در اصطلاح اجنه ها هستن. جن واژۀ مظلومی هست که در اذهان ما بد جا افتاده. معنای واژۀ جن میشه پوشیده و هر اون موجودی رو که نمیدیدن بهش میگفتن پوشیده. در ایران به سبب تحریف تاریخ، مردم فقط در قرآن دربارۀ موجودات دیگر شنیدن، زبانش هم عربی هست، به همین سبب بهشون میگن جن! اما اونها ساکنان هولوگرافهای دیگر هستن. ساکنین همینجا در فرکانسهای دیگر.
اونها به سبب تفاوت مکانی و کانال زمانی، از ما فقط چاکراها رو میبینن. این پرسش پیش میاد که سُم و چشم قرمز و….. که مردم دربارۀ اونها میگن چیه؟! باید بگم اونها با دسترسیای که از طریق چاکراها به کالبد ما دارن تصاویر رو از پس ذهن ما میکشن رو و ما اونها رو با شکل ذهنمون خواهیم دید.
به ما میلیون میلیون از اینها وصله. به چاکراها و ریزچاکراها اما ذهن دست قَدَرترینشون هست که به سبب خلأ اطلاعاتی حالا یا ذهنی یا عاطفی ما اونجا محکم چفت شده. فرض کنید یک جنی خوشش میاد از انرژی ترس شما تغذیه کنه، یکی انرژی جنسی رو دوست داره و…. البته نوع انرژی رو تشخیص نمیدن؛ قدرت فراوان ما در آزاد کردن نوعهای مختلف از اون انرژیهاست. اونی که از انرژی ترس شما تغذیه میکنه، تصاویر ترسناک رو در ذهن شما، رو میاره. به طور مثال شما از جن میترسید مثلاً به سبب مدل چشمهاش یا موهای مشکی و بلندش و…. یک دستکاری در ذهن شما میکنه، در اصل در ذهن خودتون، یک پروندۀ رو کشیده شده رو میبینید. به طور مثال تصویر جن رو با مدل چشمهای خزنده میبینید و ترسناکه.
شکل تصویری رو خواهید دید که ترس شماست و با دیدنش، خوراک براش تهیه میکنید. جنی که از انرژی جنسی شما تغذیه میکنه خودش رو به زیباترین ذهنیتی که دارید در میاره و عاشقترین موجود دنیا رو خواهید دید و در ذهنتون یک دنیای رؤیایی براتون خواهد ساخت. اما در اصل هیچ تصویر واقعیای نمیبینید! هر چه هست در ذهن شماست. یک شخصی ممکنه یک معشوق حامی رو بیینه که موهای مشکی داره به سبب اینکه اون شخصی که ذهنش دست اون جن هست موهای مشکی رو دوست داره. یک شخصی ممکنه موهای بلوند ببینه. به تفسیر ذهن شما از زیبایی هست که اونها رو خواهید دید.
اینجا باید یک مطلبی رو اضافه کنم. تمام چاکراهای ما کار میکنن و به ترتیب و بر اساس بررسی مشکلات با هم هماهنگ میشن. این موجودات ما رو نمیبینن و فقط چاکرای ما رو میبینن. پس تنها دسترسیای که دارن چاکرا هست. میچسبن به اون چاکرا و در اصطلاح میشن گره در چاکرا. همونطور که بدن فیزیکی ما نیاز به خوراک این فرکانس داره، نیاز به خوراک فرکانس بالاتر هم داره و تعامل «چی» یا «پرانا» بین هستی و بدن یکی از نقشهای این چاکراهاست. البته من از «چی» استفاده میکنم به سبب اینکه با گفتن پرانا، یاد اعمال هندیها میوفتیم و بسیار برامون خطرناکه. به تک تک سلولهای ما این «چی» وارد و خارج میشه. از طرفی کالبدهای ما چاکرا دارن و همۀ اینها در نهایت بهم وصلن. برای تعامل با هم. این رو هم تا اینجا نگه دارید.
ظرف کالبدهای بالاتر در این فرکانس، کالبد اختری ماست. به علاوۀ اینکه حوزۀ الکترومغناطیس بدن رو با طبیعت متعادل میکنه. بنابراین این کالبد، تعامل «چی» زیادی هم با هستی داره و اون «چی» رو بیشتر به کالبدها میرسونه و تعامل برقرار میشه. به همین سبب از این لحاظ از کالبدهای دیگر در تعامل با هستی و سلامت بدن مهمتره. به همین سبب کارکرد چاکراها و سلامتشون بیشتر روی این چاکرا مشخص میشه.
بریم سراغ مبحث تغذیه از چاکراها: شما فرض کنید یک جریان آب رو جلوتون میبینید که از لوله بیرون میریزه و به درون سینک ظرفشویی میره. دستتون رو میبرید و پر از آب میکنید و میخورید! چیزی که از لولۀ سینک آب رد میشه میره پایین به سبب برخورد با دست شما، پراکنده و گاهی غیرتمیزه! شما اون روند عادی رو بهم میریزید برای رفع تشنگی خودتون و آب دهان و حتی پوستهای مرده و قسمتی از سلول شما هم ممکنه باهاش وارد سینک بشه.
اون موجودات هم لولههای انرژی ما رو میبینن، میچسبن لب لوله و مداااام میخورن! مثل بند ناف. اون لوله، یک چسبنده داره. اون لوله چاکراست دیگه؟ گره میوفته درش. گرۀ ایجاد شده در چاکرا، اینه! پس اندامهای وابسته انرژی دریافت نمیکنن و کارکردشون مختل میشه و بدن شروع میکنه به بیماری، به سبب اینکه بهش انرژی حیات نمیرسه.
حالا زمانی که تعاملات انجام نمیشه فرکانس اطلاعاتی اون هم جا به جا نمیشه. پس فرکانسش در فرکانسهای تبادلی کالبد اختری دیده نمیشه! این باعث میشه که رنگهایی که به بیرون از کالبد اختری میان متفاوت باشن.
هاله در اصل حوزهای هست که دور کالبد ما شکل میگیره و کالبد اختری یا اثیری ما نام داره. خود این کالبد بزرگتر از سایز بدنمون هست اما یک حوزۀ تبادل الکترومغناطیس و چی با طبیعت داره. هر جایی که الکترومغناطیس و جریان و تبادلات یون و الکترون و…. هست، حوزه هم دورش هست. این میشه در اصطلاح به تعاملاتی که کمی متمرکز در اطراف حوزۀ الکترومغناطیسی بدن یا همون کالبد اختری شکل میگیره میگیم هاله.
هر جاش گره داشته باشه رنگ متفاوت تری ایجاد میکنه. مثلاً چاکرای یک، گره (تغذیهکننده) داره، بنابراین ناهماهنگ با بقیه چاکراها کار میکنه و ما علایم ناهماهنگی رو بروز میدیم. به طور مثال عصبانیتر میشیم. به همین سبب چاکرای یک، تعامل بیشتری با محیط طلب میکنه تا با چی، انرژی اون بخش تأمین بشه و نرمافزار خشم کنترل بشه. ما در این حالت رنگ قرمز رو بیشتر در بروز هاله میبینیم.
ما گفتیم که اونها به کالبد ما وصلن و کالبد اختری ما که تعاملات انرژی حیات با هستی رو داره، ظرف کالبد ذهن ماست و به طور مستقیم باهاش تعاملات داره! الان متوجه میشیم که چرا روی ذهن ما تسلط دارن. اطلاعات مستقیم به کالبد اختری میره و طبققوعد ذهنی به کالبد جسم ما میرسه. پس با توجه به تعاملات مستقیم با ذهن، به نرمافزارها و اطلاعات و … هم دسترسی دارن.
گفتیم همونطور که در سینک، دست میبریم زیر شیر و آب میخوریم، هم از اطلاعات آب دریافت میکنیم و هم از اطلاعات خودمون در سینک به آب اضافه میکنیم. همونقدری که از ارتعاش ما تغذیه میکنن، از ارتعاش خودشون هم وارد چاکراهای ما میکنن و با درگیر کردن فرکانسی، روی نرمافزارهای ما هم تأثیر میگذارن. دیالوگهای ذهنی، رؤیا و…..
بریم سراغ یکی از این درگیریها. هر چقدر در ذهن بیشتر با اینها صحبت کنید بیشتر درگیر میشید. تا جایی شما همچنان دارید زندگی میکنید اما در ذهن هست و واقعیتی وجود نخواهد داشت به سبب اینکه فاصله زیاد، ذهن شما در رؤیا و فیزیک شما در اختیار اونها قرار خواهد گرفت. به همین سادگی! شاید شما هیچوقت این رو متوجه نشید به سبب اینکه ذهنتون با کدهای واقعیت داره زندگی میکنه.
در فیلمها دیدید میخوان مثلاً بانکی رو بزنن، دوربینش رو هک کنن و یک تصویر از قبل آماده شده از اتاق خالی میگذارن و اتاق فرمان تصاویر اتاق خالی رو میبینه؟ درحالیکه تصویر روی دوربینه و داخل اتاق چند نفر دارن درِ گاوصندق رو باز میکنن! ظرف بدن دست موجود دیگر و ذهن شما همچنان در حال زندگی خواهد بود. تا زمان مرگ و به سبب اینکه با اطلاعات اشتباه خواهیم رفت اونور، در همون اطلاعات گیر و زندگی میکنین. برزخ. هپروت ذهنی.
این مدلی که گفتیم یک مدل از بسیاری سلبریتیهاییست که دارید میبینید. البته اونها یکسری کاملاً در جریانن که قرار هست بدنشون رو تقدیم کنن و در مراسمها هم شرکت میکنن اما شاید خیلیها هم نخواستن اما خلأها باعث این اتفاق شده. یک مثالی میزنیم. میدونیم اینجا اتحاد نوری داریم اما باید اشاره کنیم که بسیاری از مردم نمیدونن ذهنشون رو به دست چه کسانی میسپارن و در یکی از تلهها میوفتن. قدم به قدم تلههای بسیاری هست.
گفتیم که اونها تصاویر رو از پس ذهن ما میکشن بیرون و بنا به طلبشون، ما شکل های متفاوتی از اونها رو خواهیم دید. پلیدنها و در کل اتحادنوریها هم جز همین دستهها هستن و با همون رپتایلها هیچ فرقی ندارن. اونها با دادن مدیتیشنها و کار بر روی چاکراها، تغذیۀ بیشتر فراهم میکنن. حالا دقت کنید که چاکراها رو فعال کنید، ذهن رو در یک قسمت متمرکز کنید و از بخشهای دیگر غافل بشید، یکی از دومینوها رو بردارید، فاجعهایست که بلاهای بسیاری سر مردم آورده.
انسانی که چشم سوم و غدۀ پینهآلش کار میکنه، یا کالبد اختری قویای داره، خیلی موارد رو طور دیگری میبینه اما مردم رو تشویق به مراقبه میکنن تا چاکرای ششم فعالتر بشه نه خود غده، و گرهها تغذیۀ بهتری با انرژی بیشتر اون چاکرا داشته باشن. اون موجودات از لوله به لوله (چاکرا) انرژی شما تغذیه میکنن و در عین حال کدهای خودشون رو هم روی شما کپی میکنن. مثل زمانی که دستتون رو در سینک ظرفشویی میشورید؛ هم از آب تمیز استفاده میکنید و هم آب دهان و پوستهای دست از لولۀ پایینی خارج میشن. بنابراین اطلاعات اونها هم روی ما کپی میشه. زمانی که زور میزنیم چاکرای ششم رو قویتر کنیم، انرژی بیشتر فراهم میکنیم تا با دید چشم اون گرهای که اونجا چسبیده نگاه کنیم! بعد فکر میکنیم عجب قدرتی داریم که ذهن خوندیم! یا فلان چیز رو جا به جا کردیم کردیم! میگن کندالینی آزاد کنید! شیشلیــــک! اونها با به دست آوردن اطلاعات حیات ما، انرژی حیاتی که در چاکراهای ما در گردش هست، فیزیکشون به فرکانس ما نزدیکتر میشه. کم کم شبیه ما میشن.
ما مرگ اصلیمون با قطع طناب اختری صورت میگیره. تا زمانی که اون طناب قطع نشه ما زنده محسوب میشیم حتی اگر در بدن حضور نداشته باشیم. گاهی ممکنه خلأ در کالبد اختری باشه که بیشتر در ذهن هست و مرتبط با کالبد اختری میشه مثل وارد شدن شوک، که باعث جدا شدن نسبی این کالبد از پایینترها میشه. بنابراین اونها با کمی دستکاری کالبد اختری و ذهن، اون رو میبرن اونورتر و اون موجودی که به ذهن دسترسی بیشتری داشته، به چاکراها وصل میشه که البته به چاکرای چهارم، ششم و هفتم نمیتونه وصل شه و از ریز چاکراهای اطراف تغذیه میکنه. مثل یک مدل از تفویض روح ناکامل. اینطوری کالبد اختری و ذهن زنده است اما در هپروته. تصاویر ذهنی میبینه ممکنه براش بسیار هم لذتبخش باشه اما هیچیک واقعی نیست.
حتی شاید در رؤیا هم نباشه اما اتصالش قطعه. مثل خاموشی. حتی ممکنه مثل یک لحظه خواب براش بگذره که زمانی که بیدار شد تصاویری از اون موقع رو به یاد بیاره. اما بدن همواره در حال مبارزه و تلاش برای اتصاله؛ پس اگه ذهن بتونه به مقدار کافی بیدار بشه، اطلاعات درست از کالبدهای بالاتر به پایینتر منتقل میشن تا اونها که پادماده با دنیای ما هستن، ما رو رها کنن. اون شخصی که خودش در رؤیاست و فیزیکش به دست یکی از اون موجوداته، یک نوع از دورگههاست. چاکراهای شما باز هستن. برای بازکردنشون مدیتیشن انجام ندید. ناهماهنگ میشن. به جاش، با حضور ذهنتون، اجازه بدید نور کالبدهای بالاترتون به کالبدهای پایینتر برسه و گرهها رو شست و شو بده. تنها مدیتیشن سالم، حضور ذهن در بدن هست.
یکی از بهترین مطالبی بود که درباره علوم ماورایی خوندم، واقعا کارتون حرف نداره.
مقاله عالی بود و اینکه با مقاله » مراقبه حقیقی ذهن « هم مرتبط بود و هر دو به نوعی در پایان به یک مورد اشاره میکردن اونم راه حل ساده برای سعادت هست؛ حضور ذهن در بدن. خسته نباشید
دلم برای سام اصغری میسوزه، یعنی نمیدونه عاشق چه ماده دیمونی شده؟
اگه خود سام اصغری از اون ها نباشه یا روح خودشو در اختیار اونها نذاشته باشه
[…] نیست، ذهن رو هم که انرژیخوارها میبرن (میتونید در «این مقاله» با انرژی خوارها و شیاطین آشنا بشید)، پس دسترسی به […]
اینو باید حفظ کنم برم جلوی استاد معارفمون بگم تا دهنش بسته شه برای همیشه
عالی بود. مطلب خیلی انتزاعیه و با وجود این که بهش باور دارم، نمیتونستم درست توضیحش بدم. اما فکر میکنم اگه مثل اغراض مابعدالطبیعه فارابی که بوعلی سینا چهل بار خوند تا درکش کرد، منم این مطلبو چهل بار بخونم، میتونم خوب خوب درکش کنم و برام جابیفته. البته خدای ناکرده نخواستم خودم رو به بوعلی تشبیه کنم. من کجا و ایشون کجا. غرض مثال بود.