تردید های حضرت زکریا علیه السلام

حضرت زکریا علیه الیه السلام در سنین بالای پیری است و همسرش نازا است و هنوز صاحب فرزندی نشده اند. لذا درد خود را از نداشتن فرزند به خدا عرضه می دارد: «قَالَ رَبِّ إِنِّي وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّي وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْبًا وَلَمْ أَكُنْ بِدُعَائِكَ رَبِّ شَقِيًّا» زکریا گفت: پروردگارا استخوان پایم سست شده و شعله پیری تمام سرم را پوشانیده و این را هم می دانم که هرگز از اجابت دعای خود از سوی تو محروم نبوده ام. با گفتن این جمله امید خود از این که بار دیگر هم دعای او اجابت شود را نشان می دهد. در علت درخواست خود نیز عرض می کند: «إِنِّي خِفْتُ الْمَوَالِيَ مِنْ وَرَائِي وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِرًا فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا» من از قوم و خویش و بستگانم پس از خود نگرانم (که آئین تو را آنگونه که حق آن است، پاس ندارند و از دین تو محافظت نکنند) و همسرم نیز عقیم است و نمی تواند صاحب فرزند شود، پس از جانب خود فرزندی به من ببخش که پس از من پاسدار دین تو و وارث من و آل یعقوب باشد و به گونه ای عمل کند که رضایت تو در آن است. «يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيًّا». از این دعا معلوم می شود که حضرت زکریا نگران آینده دین خدا بوده است. (این که در این آیه «آل یعقوب» آمده و از «آل اسحاق» خبری نیست، به خاطر این است که آل اسحاق در همان جمله «یرثنی» نهفته است. بیان دوباره «یرث» همین را می رساند. یعنی وارث من که از آل اسحاق هستم و وارث آل یعقوب باشد. چنانچه حضرت زکریا نیز از آل یعقوب بود، همان جمله «آل یعقوب» کفایت می کرد و جمله «یرثنی» زائد می شد. این آیه دلیل دیگری است که حضرت عیسی از نسل حضرت اسحاق و حضرت موسی از نسل حضرت یعقوب علیهم السلام است).

خداوند دعای او را اجابت می کند و به او می گوید: «يَا زَكَرِيَّا إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلَامٍ اسْمُهُ يَحْيَى لَمْ نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِيًّا» ای زکریا ما دعای تو را اجابت کردیم و تو را بشارت می دهیم به پسری که اسم او یحیی است و قبل از این هیچ کس به این نام نیوده است. قاعدتاً حضرت باید با شنیدن این بشارت خوشحال و سپاسگزار باشد و منتظر روزی بماند که آن فرزند متولد شود. اما ایشان با اینکه خودش قبلاً گفته بود من پیرم و همسرم نازا است ولی با همه این احوال از خدا خواسته تا پسری به او بدهد و خدا هم پذیرفته است، در پاسخ بشارت خداوند با حال تردید، همان چیزهایی که خودش می دانسته و با وجود آن دعا کرده است را به خداوند عرض می کند که: من چگونه می تونم صاحب فرزندی شوم حال آن که همسرم عقیم است و من نیز بسیار پیر و فرتوت شده ام. «قَالَ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لِي غُلَامٌ وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِرًا وَقَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْكِبَرِ عِتِيًّا» خدا نیز برای از بین بردن هرگونه تردیدی در او می فرماید: این کار بر من بسیار آسان است. مگر نمی دانی من تو را قبلاً خلق کردم حال آنکه چیزی نبودی. پس اکنون که تو و همسرت هستید، آسان تر می توانم این کار را انجام دهم «قَالَ كَذَلِكَ قَالَ رَبُّكَ هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٌ وَقَدْ خَلَقْتُكَ مِنْ قَبْلُ وَلَمْ تَكُ شَيْئًا» اما حضرت باز هم باور نمی کند و از خداوند می خواهد که یک نشانه برای او قرار دهد. «قَالَ رَبِّ اجْعَلْ لِي آيَةً» خدا هم به او می فرماید نشانه تو این است که تا سه شبانه روز نمی توانی با مردم سخن بگویی «قَالَ آيَتُكَ أَلَّا تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلَاثَ لَيَالٍ سَوِيًّا».

هنگامی که حضرت از محرابی که در آن دعا می کرد بیرون می آید و می خواهد با مردم صحبت کند، متوجه می شود که قادر به تکلم نیست. سوالی که این حکایت پیش می آورد این است که: اگر حضرت می دانست در سنین پیری و با وجود همسری عقیم نمی شود صاحب فرزند شد، پس چرا دعا کرده است؟ و اگر می داند که خداوند قادر متعال به هر کاری توان است و با وجود پیری و عقیم بودن همسر می تواند به او فرزند عطا کند، پس چرا سوال می کند که: چگونه چنین چیزی ممکن است که من پیر باشم و همسرم عقیم، ولی بتوانیم صاحب فرزند شویم؟ پس از اینکه خداوند خلقت خودش را که از عدم بوده به او یادآور می شود تا اطمینان او را جلب کند، باز می بینیم کسی که در مکتب تورات تعلیم تعلیم دیده و خداوند خودش به او بشارت فرزند می دهد، از او طلب نشانه می کند. البته این داستان را مفسرین و علما از شک و تردید زکریا نمی دانند. در این آیه زکریا از خداوند تقاضای نشانه ای بر این بشارت بزرگ می کند و نه به خاطر عدم اعتماد بر وعده های الهی، بلکه برای تاکید بیشتر و اینکه ایمان او به این مطلب ایمان شهودی گردد، تا قلبش مالامال از اطمینان شود.

در هر حال، حال کسی که در مکتب قرآن و عترت تعلیم یافته و بارها در قرآن خوانده که «إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ» آیا انجام این امر را از قدرت خداوند بعید می داند؟ آیا باز هم شیعه علی علیه السلام از اینکه خداوند بخواهد پیامبران اش را در جایی دیگر و خلقتی دیگر برای هدایت قومی که ما آنان را نمی شناسیم مبعوث نماید، شک می کند؟ مگر مولای او نفرموده: «من به راه های آسمان از راه های زمین داناترم» شیعه او این جمله را چگونه تفسیر می کند؟ حضرت چقدر در آسمان بوده که راه های آنرا بهتر از راه های زمین می شناسد؟

 

همچنین بخوانید:
۱۲۴۰۰۰ پیامبر کجا هستند؟
پیدایش و فرجام مسیحیت
پیدایش و فرجام دین یهود
کورش بزرگ از زبان پیامبر اسلام
انتظار امری فردی و ظهور امری جمعی است

دیدگاه ها غیر فعال است.